اسب سرخ و مروارید
(داستان های آمریکایی،قرن 20م)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | جان استن بک |
مترجم | سیروس طاهباز |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 172 |
شابک | 9782001301201 |
تاریخ ورود | 1402/12/01 |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 167 |
کد کالا | 131437 |
قیمت پشت جلد | 1,550,000﷼ |
قیمت برای شما
1,550,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتاب پیش رو دو داستان را با نامهای اسب سرخ و مروارید در خود جای داده است.
در اسب سرخ دربارهی پسری روستایی به نام جودی تیفلین میخوانیم که شرایط دشوار زندگی در مزرعه را بهخوبی آموخته است. ارتباط عاطفی جودی با اسبی سرکش به نام گابیلان، دنیایی بکر از تعامل انسان و طبیعت را بهوجود میآورد که زندگی یکنواخت و کسلکنندهی او را مملو از شادی میسازد….
در مروارید دربارهی صیادی فقیر میخوانیم که در جنوب مکزیک زندگیاش را از راه جستوجوی مروارید تأمین میکند. بیماری کویوتیتو، فرزند خانواده، پدر را برای سفری پرمخاطره به دریا میکشاند….
در اسب سرخ دربارهی پسری روستایی به نام جودی تیفلین میخوانیم که شرایط دشوار زندگی در مزرعه را بهخوبی آموخته است. ارتباط عاطفی جودی با اسبی سرکش به نام گابیلان، دنیایی بکر از تعامل انسان و طبیعت را بهوجود میآورد که زندگی یکنواخت و کسلکنندهی او را مملو از شادی میسازد….
در مروارید دربارهی صیادی فقیر میخوانیم که در جنوب مکزیک زندگیاش را از راه جستوجوی مروارید تأمین میکند. بیماری کویوتیتو، فرزند خانواده، پدر را برای سفری پرمخاطره به دریا میکشاند….
بخشی از کتاب
کینو صداى آرام موجهاى بامدادى ساحل را شنید. زیبا بود. کینو دیگربار چشمهایش را بست تا به موسیقى خویش گوش فرا دهد. شاید تنها او بود که چنین کرد و شاید هم دیگر آدمیان آن سرزمین چنین کردند. روزگارى این آدمها سازندگان بزرگ آوازها بودند، چندانکه هرچه دیدند یا شنیدند یا اندیشیدند یا کردند، بدل به آوازى شد. این خیلى پیش بود. آوازها برجا ماندهاند. کینو آنها را مىدانست، اما آواز تازهاى بر آنها افزوده نشده بود. نه اینکه دیگر آوازى فردى بر جا نمانده بود، کینو هماکنون آوازى، آشکار و ملایم، در سر داشت و اگر به گفتنش توانا بود نامش را «آواز خانواده» مىنهاد.
کینو، براى در امان ماندن از هواى نمسار، نمد دوشش را تا نوک دماغش بالا کشیده بود. از خش خشى که در کنارش بهپا شد چشمهایش تکانى خورد. خووانا بود که داشت تقریبا بىصدا بلند مىشد. با پاهاى برهنهی استوارش به سوى ننویى که کویوتیتو در آن خوابیده بود رفت، خم شد و حرفى اطمینانبخش بر زبان راند. کویوتیتو یک لحظه نگاهى کرد و سپس چشمهایش را بست و بار دیگر به خواب رفت.
خووانا به سوى اجاق رفت و خاکستر را از روى ذغالها پس زد. در همان زمان که تکههاى کوچک شاخههاى بریده را مىشکست و مىریخت، باد زد تا آتش زنده بماند.
اکنون کینو بلند شد و سر و بینى و شانههایش را با نمددوش پوشانید. پاهایش را در کفش صندلش کرد و براى تماشاى سپیده بیرون رفت.
کینو، براى در امان ماندن از هواى نمسار، نمد دوشش را تا نوک دماغش بالا کشیده بود. از خش خشى که در کنارش بهپا شد چشمهایش تکانى خورد. خووانا بود که داشت تقریبا بىصدا بلند مىشد. با پاهاى برهنهی استوارش به سوى ننویى که کویوتیتو در آن خوابیده بود رفت، خم شد و حرفى اطمینانبخش بر زبان راند. کویوتیتو یک لحظه نگاهى کرد و سپس چشمهایش را بست و بار دیگر به خواب رفت.
خووانا به سوى اجاق رفت و خاکستر را از روى ذغالها پس زد. در همان زمان که تکههاى کوچک شاخههاى بریده را مىشکست و مىریخت، باد زد تا آتش زنده بماند.
اکنون کینو بلند شد و سر و بینى و شانههایش را با نمددوش پوشانید. پاهایش را در کفش صندلش کرد و براى تماشاى سپیده بیرون رفت.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر