دره دراز و مرگ و زندگی
(داستان های آمریکایی،قرن 20م)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | جان استن بک |
مترجم | سیروس طاهباز |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 144 |
شابک | 9782001304004 |
تاریخ ورود | 1402/12/09 |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 203 |
کد کالا | 131749 |
قیمت پشت جلد | 1,850,000﷼ |
قیمت برای شما
1,850,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
دره دراز در قالب شش داستان مجزا، روایتگر زندگی انسانهایی فراموششده در حاشیهایترین شهرهای آمریکاست که رنج و مصیبت زندگی آنان، احساسی عمیق از شگفتی، همدردی و درک مسائل انسانی را در مخاطبین خود به وجود میآورد.
در مرگ و زندگی در داستان شاخص مورلی مورگان میخوانیم که نویسنده بهجای مقدمهچینی برای فرار از دنیای پر از ستم و نابرابری، مخاطبین را به رویارویی با واقعیت دعوت میکند.
در مرگ و زندگی در داستان شاخص مورلی مورگان میخوانیم که نویسنده بهجای مقدمهچینی برای فرار از دنیای پر از ستم و نابرابری، مخاطبین را به رویارویی با واقعیت دعوت میکند.
بخشی از کتاب
میخانه بوفالو، حتى در چشم من، جاى وحشتناکى بود، اما وقتى که شب در خیابان روى پیادهروهاى چوبى مىگردى و آنگاه که رشتههاى بلند مه مرداب همچون پارچه پشمى کثیف مواجى به صورتت مىخورد؛ سرانجام وقتى که در چرخان میخانه کارل خیکى را گشودى و مردها را دیدى که دورتادور نشستهاند و گپ مىزنند و مىنوشند و کارل خیکى به طرفت مىآید _ به نظرت خیلى خوب مىآید، از چنگش نمىتوانى بگریزى.
پوکر سبکى برپا بود. تیموتى رتز، شوهر صاحبخانهی من، تک بازى مىکرد، چون خیلى ناشیانه تقلب مىکرد و هر بار که پا مىشد، یک چیزى مىخورد. یک بار دیدم در یک دست، پنج بار بلند شد. وقتى که مىبرد به دقت ورقها را جمع مىکرد، بلند مىشد و با وقار به سوى بار مىرفت. کارل خیکى با جامى نیمهپر پیش از آنکه برسد مىپرسید «چى بدم؟»
تیموتى با وقار مىگفت «یه نوشیدنى خوب».
کارگرهاى شهر و کشتکارها، در آن اتاق دراز، روى صندلىهاى صاف و سخت پشت پیشخوان مىنشستند. جز در وقت انتخابات یا مسابقات بزرگ که سخنرانىها یا اظهار عقاید با صداى بلند پیش مىآمد، بقیه اوقات همهمهی آرام و یکنواختى از جمعیت بلند بود.
پوکر سبکى برپا بود. تیموتى رتز، شوهر صاحبخانهی من، تک بازى مىکرد، چون خیلى ناشیانه تقلب مىکرد و هر بار که پا مىشد، یک چیزى مىخورد. یک بار دیدم در یک دست، پنج بار بلند شد. وقتى که مىبرد به دقت ورقها را جمع مىکرد، بلند مىشد و با وقار به سوى بار مىرفت. کارل خیکى با جامى نیمهپر پیش از آنکه برسد مىپرسید «چى بدم؟»
تیموتى با وقار مىگفت «یه نوشیدنى خوب».
کارگرهاى شهر و کشتکارها، در آن اتاق دراز، روى صندلىهاى صاف و سخت پشت پیشخوان مىنشستند. جز در وقت انتخابات یا مسابقات بزرگ که سخنرانىها یا اظهار عقاید با صداى بلند پیش مىآمد، بقیه اوقات همهمهی آرام و یکنواختى از جمعیت بلند بود.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر