دسته بندی : نمایشنامه

هیلدا

(تئاتر معاصر فرانسه،قرن 20م)
نویسنده: ماری اندیای
75,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 84
شابک 9786223080791
تاریخ ورود 1402/07/15
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 88
قیمت پشت جلد 75,000 تومان
کد کالا 126987
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
اگر دوست دارید کتابی که می‌خوانید، تجربه‌ای تازه و جذاب همانند نخستین سفر به جایی ناشناخته، باشد؛ «هیلدا» انتخاب بسیار خوبی برای شماست؛ به‌ویژه اگر علاقه‌مند به نمایشنامه یا داستان باشید. ماری اندیای نویسنده‌ی ‌«هیلدا» بدون اینکه دغدغه‌ی اجراشدن متنش را داشته باشد، آن را نوشته است. به همین دلیل هیچ شرح و توصیفی برای موقعیت صحنه‌ها و همچنین شخصیت‌ها نداده است. کل متن دیالوگ‌هایی است که بین شخصیت‌ها ردوبدل می‌شود و تمام اطلاعاتی که نویسنده راجع به داستان، شخصیت‌ها و در صورت لزوم موقعیت‌ها و صحنه‌ها لازم دارد، دردل همین دیالوگ‌ها قرارداده شده است. سبک نوشته شدن «هیلدا» به‌گونه‌ای‌ست که علاقه‌مندان ادبیات داستانی نیز می‌توانند آن را همانند یک رمان متفاوت با لذت در یک نشست بخوانند. در «هیلدا» خانم لومرشان برای رتق و فتق امور منزل و فرزندانش، قصد دارد خدمتکاری بنام هیلدا را استخدام کند. با اینکه هیلدا شخصیت محوری نمایشنامه است و مدام درباره‌ی او صحبت می‌شود، خودش به‌طور فیزیکی در نمایشنامه نقش ندارد؛ اما در جای‌جای آن سایه‌ی حضورش سنگینی می‌کند، و حتی نام نمایشنامه نیز از اسم او گرفته شده است. خانم لومرشان که در طول نمایش یک طرف همه دیالوگ‌هاست. زنی از طبقه‌ی مرفه‌ اجتماعی است و این خاستگاه به او اعتمادبه‌نفسی بخشیده تا در هنگام برقراری دیالوگ با دیگران، با تحکم سخن گفته و نقشی تقریبا متکلم وحده داشته باشد. او بیشتر از دیگران حرف می‌زند و آن‌ها (شوهر هیلدا، خواهرش) اغلب کوتاه و تنها در چند کلمه پاسخ او را می‌دهند. نمایشنامه «هیلدا» از وضعیت انسان در دنیای معاصر سخن می‌گوید، تنهایی عمیق آدم‌ها دنیایی در ظاهر تغییریافته اما در باطن چون گذشته؛ دنیایی که زشتی‌هایش تنها در ظاهر شکل عوض کرده‌اند، در چنین دنیایی که حتی برده‌داری، شکلی تازه به خود گرفته است. رفتار خانم لومرشان با هیلدا اگرچه دلسوزانه از سر محبت می‌نماید اما در حقیقت با ظاهری انسانی در حال مسخ هویت دیگر است.
بخشی از کتاب
خانم لومَرشان: شما اینجا چه می‌خواهید؟ فرانک: من میر هستم. تعمیرات و خرده‌کاری انجام می‌دهم‏‏. به من گفته‌اند امروز اینجا بیایم. خانم لومرشان: بله. بله. اما... در واقع، آقای میر، تعمیرات مهم نیست. شنیده‌ام شما همسری دارید که خیلی به کار من می‌آید. امیدوارم همسرتان وقت آزاد داشته باشد. در کار بااراده و جدی باشد و تمیز، به‌خصوص تمیز. من اصلا تحمل ندارم آدم‌های اطرافم بویی از اهمال‌کاری برده باشند. اما به من گفته‌اند همسر شما تمیز و زبردست است و اسمش هیلداست؟ درست شنیده‌‏ام اسمش هیلداست؟ چطور ممکن است؟ هیلدا. فرانک: بله، اسم کوچک همسرم همین است. خانم لومرشان: کسی که تا حالا پیش ما خدمت می‌کرد، نامش مونیک بود. قبل از او فرانسواز، بریژیت، کنسوئلو، بریژیت، ایوت، فرانسواز و بریژیت هم داشتیم. هیچ‌کدام از زنان خدمتکار ما اسم کوچکشان هیلدا نبوده؛ هیچ‌وقت. هیلدا. برای همین من قبل از هرکسی با شما تماس گرفتم. چون می‌دانید که من لیستی بلندبالا دارم، همین‌جا در شهر کوچک خودمان، از تمام خانواده‌هایی که می‌توانم این فرصت شغلی را در اختیار آن‌ها قرار دهم. هیچ زنی تابه‌حال پیشنهاد کار برای ما را رد نکرده. چنین اتفاقی هرگز نخواهد افتاد. ما آدم‌های بافرهنگی هستیم آقای میر، و نسبت به درماندگی مردم خیلی حساسیم. برای همین من هیلدا را می‌خواهم. فرانک: اما ما درمانده نیستیم. خانم لومرشان: می‌دانم. می‌دانم. منظورم این نبود. تفاوت تنگ‌دست و درمانده تنها در سطح مشکلاتی‌‏ست که با آن روبه‌رو می‌شوند، این‌طور نیست؟ من می‌خواهم به هیلدا مساعدت برسانم. فقط کافی‌ست او پرتلاش و دقیق باشد. می‌گویند هیلدا خیلی خوب تربیت شده؛ باادب و فوق‌العاده شایسته‏ است. می‌خواهم به او کمک کنم. و چنین موقعیتی در خانه‌ام را به او می‌سپارم. فرانک: باید ببینیم چه می‌شود. خانم لومرشان: چه‌چیزی را باید ببینید، آقای میر؟ به من بگویید، فرانک، چه‌چیزی لازم است تا این تصمیم را بگیرید؟ فرانک: بچه‌ها. باید برای بچه‌ها فکری کرد.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است