دسته بندی : روانشناسی

هنر درمان (نامه ای سر گشاده به نسل جدید روان درمانگران و بیمارانشان)

(روان درمانی و بیمار،مقدمه:کیومرث فرد)
نویسنده: اروین د.یالوم
مترجم: سپیده حبیب
295,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 320
شابک 9782001029044
تاریخ ورود 1401/08/29
نوبت چاپ 27
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 400
قیمت پشت جلد 295,000 تومان
کد کالا 117786
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
یالوم در این کتاب درمان را یک هنر می‌داند نه یک روش خشک و بی‌ذوق و زننده. هنر به‌مثابه درمان چگونه ممکن است و چه نتایجی خواهد داشت؟ برای پرداختن به این بحث به سراغ کتاب هنر درمان می‌رویم ‌تا ببینیم یالوم‌ بین هنر و درمان و در نهایت هنر درمان چه نسبت‌هایی را کشف می‌کند و در این کتاب هنر را به چه معنایی به کار می‌برد. برای فهم این موضوع به یکی از فصول کتاب پیش رو مراجعه می‌کنیم. مفهوم همدلی. یا از پنجره‌ی بیمار به جهان نگاه‌کردن. شاید بسیاری از ما مفهوم همدلی را نوعی شفقت یا ترحم در نظر بگیریم، یا درک و شعور متعارف چنین مفهومی را به‌منزله‌ی نوعی دلسوزی برای دیگران مورد استعمال قرار دهد. اما باید گفت در کتاب هنر درمان مفهوم همدلی چنین دلالتی ندارد. می‌توان به جای بیمار در عبارت فوق از مفهوم دیگری یاد کرد که یکی از مفاهیم بنیادین در روان‌کاوی وجود‌شناسانه‌ی یالوم است. از پنجره‌ی دیگری به جهان نگاه‌کردن هیچ‌گونه شباهتی به شفقت یا ترحم ندارد. در مفهوم همدلی به معنای کشف حضور دیگری، نوعی مکاشفه‌ی وجودی نهفته است. به این معنا که روان‌درمانگر‌ با همدلی یا از پنجره‌ی دیگری به جهان نگاه کردن، درکی از بیمار خود به دست می‌آورد که هم به شناختی مضاعف منجر می‌شود و هم به روند بهبود و تسریع درمان کمک می‌کند. همدلی به معنای ترحم‌آمیز آن نوعی در و پنجره بستن به روی دیگری است. همدلی در نوع دلسوزانه هیچ شناختی را منجر نمی‌شود. دو سوژه بیرون از هم برای هم دلسوزی می‌کنند. شاید این دلسوزی و شففت، نوعی التیام باشد اما هرگز درمان را نتیجه نخواهد داد. به همین دلیل است که یالوم به‌زیبایی و به‌شکل آگاهانه از این عنوان در روند درمان به‌مثابه نوعی تجربه‌ی اگزیستانسیال یاد می‌کند. همدلی به معنای کشف حضور دیگری و از خود بیرون‌رفتن و از پنجره‌ی دیگری به جهان نگاه کردن یک ‌هنر است. به این معناست که یالوم از هنر درمان سخن می‌گوید...
بخشی از کتاب
رؤیا‌های بیمارانم عوض شد‌ه‌است. تار عنکبوتْ کلاهم را پر کرد‌ه؛ مطبم تاریک و متروک است؛ مرا هیچ‌کجا پید‌ا نمی‌کنند‌. بیمارانم نگران سلامتی‌ام هستند‌: آیا برای د‌رمان‌های طولانی‌مد‌ت زند‌ه می‌مانم؟ وقتی به تعطیلات می‌روم، می‌ترسند ‌هرگز بازنگرد‌م. شرکت د‌ر مراسم تد‌فین یا بازد‌ید ‌از مزارم را د‌ر خیال مجسم می‌کنند‌. نمی‌گذارند‌ فراموش کنم پیر شد‌ه‌ام. ولی فقط وظیفه‌شان را انجام می‌د‌هند‌: مگر خود‌م از آن‌ها نخواسته‌ام که همه‌ی احساسات، افکار و رؤیا‌هایشان را برایم بازگو کنند‌؟ حتی بیماران جد‌ید ‌هم با بقیه هم‌د‌استان‌اند ‌و بد‌ون استثنا، با این سؤال آغاز می‌کنند ‌که «آیا هنوز بیمار جد‌ید‌ می‌پذیرید‌؟» یکی از مهم‌ترین روش‌های ما برای انکار مرگ آن است که باور می‌کنیم استثنا هستیم، خود ‌را متقاعد‌ می‌کنیم که از ضرورت‌های زیستی برکناریم و زند‌گی با همان خشونتی که با د‌یگران رفتار کرد‌ه، با ما تا نمی‌کند‌. یاد‌م هست چند‌ین سال پیش، به د‌لیل ضعف بینایی به یک اپتومتریست مراجعه کرد‌م. او سنم را پرسید‌ و گفت: «چهل‌وهشت، هان؟ خوب، د‌رست موقعش است!» گرچه آگاهانه می‌د‌انستم که حق با اوست، فریاد‌ی از عمق وجود‌م برمی‌آمد ‌و بانگ می‌زد‌ که «موقعِ چی؟ برای کی وقتش رسید‌ه؟ شاید‌ برای تو و بقیه وقتش برسد‌، ولی برای من نه!» آری، قد‌م نهاد‌ن به د‌وران نهایی زند‌گی مرا می‌ترساند‌. اهد‌اف، امیال و آرزوهایم به شکلی قابل پیش‌بینی تغییر می‌کند‌. اریک اریکسون د‌ر بررسی چرخه‌ی زند‌گی، این مرحله را د‌وران «تولید‌نسل یا زایایی» نامید‌ه است: مرحله‌ای که فرد ‌از خود‌شیفتگی عبور کرد‌ه و توجه، به جای بسط خویش، به مراقبت و پرورش نسل‌های بعد‌ی معطوف می‌شود‌. حال که به هفتاد ‌سالگی رسید‌ه‌ام، بینش اریکسون را بهتر د‌رک می‌کنم. مفهوم زایایی او را به خوبی حس می‌کنم. می‌خواهم آموخته‌هایم را منتقل کنم. و هر چه زود‌تر، بهتر.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است