دسته بندی : رمان خارجی

درمان شوپنهاور

(داستان های آمریکایی،قرن 20م)
نویسنده: اروین د.یالوم
مترجم: سپیده حبیب
410,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 488
شابک 9782000908029
تاریخ ورود 1400/02/07
نوبت چاپ 34
سال چاپ 1404
وزن (گرم) 532
قیمت پشت جلد 410,000 تومان
کد کالا 102560
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
یالوم در رمان«درمان شوپنهاور» دو داستان را توأمان پیش می‌برد که در چهل‌ویک فصل به‌صورت یک‌درمیان روایت می‌شوند. خط سیر داستان اول حکایت درمانگری به نام جولیوس است که به‌خاطر سرطانی وخیم، با مرگ خود مواجه می‌شود و در این مخمصه‌ی وجودی قرار می‌گیرد: حالا که دیگر مرگ دارد می‌رسد، زندگی چه معنایی دارد؟ آیا می‌توان معنای زندگی را در مواجهه‌ی با مرگ بازآفرید؟ او در پاسخ به این پرسش، گذشته‌اش را مرور می‌کند، به ارزیابی خویش می‌نشیند و برای سنجش غنای زندگانی‌اش دست به آزمون می‌زند. خط داستانی دوم کتاب روایتی است از زندگی آرتور شوپنهاور و اندیشه‌هایش، روایتی که مزه‌ی روان‌درمانی می‌دهد! نوعی بیوگرافی و اندیشه‌نگاری که دردها، رنج‌ها، و غم‌ها در تاروپودش نمایان است. فروید، خالق روح روان‌درمانگری امروزی، بسیار متاثر از اندیشه‌های شوپنهاور بوده، از این رو یالوم، درمان را با شوپنهاور گره می‌زند. جولیوس در هنگام مرور گذشته‌اش به یاد بیماری به نام فیلیپ می‌افتد، که با وجود سه سال کار درمانی منسجم، درمان برایش کاملا بی‌فایده بود و آن را رها کرده است. یادآوری درماندگی مواجهه‌ی با فیلیپ او را بر آن می‌دارد، بعداز بیست‌وپنج سال، با فیلیپ تماس بگیرد. در اینجا یالوم به مخاطب تلنگر می‌زند که همیشه نقطه‌ی عطف زندگی آنجایی است، که ما تمام می‌شویم و درمان از شهامت رویارویی با اوج درد آغاز می‌شود. جولیوس با فیلیپ ملاقات می‌کند. فیلیپ که دیگر حالا زیست کاملا متفاتی را برگزیده، بیان می‌کند که با فلسفه‌ی شوپنهاور درمان شده است، اتفاقی که ذره‌ای در جلسات درمانی‌اش با جولیس نیافتاده بود. از طرفی دیگر، شخصیت فیلیپ آنقدر به شوپنهاور نزدیک است که اگر شوپنهاور امروز می‌خواست نفس بکشد، فیلیپ می‌بود. او به گروه درمانی جولیوس می‌پیوندد و دوباره آن دو با هم، هم‌داستان می‌شوند. در واقع محل تلاقی دو خط داستانی متفاوت کتاب، شخصیت فیلیپ است. فیلیپ همان بیماری است که درمانگر خود را درمان می‌کند.
بخشی از کتاب
جولیوس به‌اندازه‌ی دیگران بلد بود درباره‌ی زندگی و مرگ موعظه کند. با رواقیونی که می‌گفتند: «ما به‌محض تولد مردن آغاز می‌کنیم» و با اپیکور که می‌گفت: «آنجا که من هستم، مرگ نیست و آنجا که مرگ هست، من نیستم. پس ترس از مرگ چرا؟» هم‌عقیده بود. در جایگاه یک طبیب و یک روانپزشک، این‌جور دلداری‌ها را در گوش محتضران زمزمه کرده بود. با اینکه باور داشت این تأملات موقرانه و غمناک برای بیمارانش مفید است، هرگز تصور نمی‌کرد برای خودش هم کاربرد داشته باشد. دست‌کم تا آن لحظه‌ی هولناک چهار هفته پیش که زندگی‌اش را برای همیشه دگرگون کرد. لحظه‌ای در معاینات پزشکی معمول سالیانه. پزشک داخلی‌اش، هرب کاتس -یک دوست قدیمی و هم‌دوره‌ی دانشکده‌ی پزشکی- تازه معاینه‌اش را تمام کرده بود و مثل همیشه به جولیوس گفت لباسش را بپوشد و از اتاق معاینه نزد او بیاید تا گزارش را بشنود. هرب پشت میزش نشست و پرونده‌ی جولیوس را زیرورو کرد. «در کل به‌عنوان یک مرد شصت ‌و پنج‌ساله‌ی بدترکیب اوضاعت حسابی روبه‌راهه. پروستات داره یه کم بزرگ می‌شه، ولی مال منم همین‌جوره. آزمایش‌های خونی، کلسترول و چربی‌ها تنظیم شده‌اند: داروها و رژیم غذایی‌ت کارشون رو خوب انجام داده‌اند. این نسخه‌ی لیپیتورت در کنار دویدن، کلسترولت رو به‌اندازه‌ی کافی پایین آورده. پس می‌تونی به خودت یه زنگ تفریح بدی، گهگاه یه تخم‌مرغ بخور. من یکشنبه‌ها صبح دوتا باهم می‌خورم. این هم نسخه‌ی سین‌تیروئید. دوزش رو یه کم بالا می‌برم. غده‌ی تیروئیدت داره یواش‌یواش تعطیل می‌شه. سلول‌های به‌دردخور تیروئید دارن می‌میرن و جاشونو به بافت همبند می‌دن. همون‌جور که می‌دونی، این وضع کاملا خوش‌خیمه. برای همه‌مون اتفاق می‌افته؛ خودم هم داروی تیروئید می‌خورم. آره، جولیوس، هیچ عضو ما از دست پیری فرار نمی‌کنه. علاوه بر تیروئیدت، غضروف زانوت هم داره ساییده می‌شه، پیازهای موت هم دارن می‌میرن و مهره‌های کمری فوقانی‌ت هم اون‌جور که قبلا بودن، نیستن. دیگه اینکه، یکپارچگی پوستت هم به‌وضوح از دست رفته.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است