دسته بندی : رمان خارجی

قلب تپنده ی پاریس

(داستان های آمریکایی،قرن 21م)
مترجم: سمانه سعید
520,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 400
شابک 9786229833759
تاریخ ورود 1401/06/05
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 373
قیمت پشت جلد 520,000 تومان
کد کالا 115871
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
براساس یک داستان واقعی در سال 1939، زن جوانی به ‌نام اودیل در شهر رؤیایی و شورانگیز پاریس زندگی می‌کند؛ او کتابدار کتابخانه‌ی آمریکایی در پاریس است، به شغلش عشق می‌ورزد و کتاب‌ها را می‌پرستد. در کمال ناباوریِ اودیل، جنگی خانمان‌برانداز آغاز می‌شود و نازی‌های آلمان، پاریس را اشغال می‌کنند و نبردهای بی‌رحمانه‌‌ای در جبهه‌های جنگ، جان جوانان را می‌گیرد. اودیل و همکارانش، با دلی آکنده از غم، ترس و ناامیدی، برای تسکین خود، سربازان و ساکنین پاریس، کتابخانه را باز نگه می‌دارند و برای کسانی که اجازه‌ی ورود به کتابخانه را ندارند و سربازانی که جان‌برکف در جبهه‌ها از میهن دفاع می‌کنند، کتاب ارسال می‌کنند؛ اودیل و همکارانش کتاب را تنها پناه روزهای سرد جنگ و تنها راه بقای انسان‌های خسته می‌دانند. پس از تحمل سال‌های طاقت‌فرسا و با نزدیک‌شدن به اتمام جنگ، اودیل متوجه حقایقی تلخ و جانکاه شده و به یک‌باره همسر، پدرومادر، دوستان و کتابخانه‌ی عزیزش را در پاریس رها می‌کند و به مونتانای آمریکا پناه می‌برد. حدود چهل سال بعد، لی‌لی، دختری که در همسایگی اودیل در فرویدِ مونتانا زندگی می‌کند، به زندگی پررمزوراز اودیل علاقمند می‌شود. دوستی شیرینی بین این دو نفر شکل می‌گیرد و اودیل، دخترک را نه‌تنها با زبان فرانسه بلکه با دنیای معجزه‌آسای کتاب نیز آشنا می‌کند. این دوستی جذاب لی‌لی را در مسیر شکیبایی و پختگی همراهی می‌کند، البته در این میان، رازهای سرکوب‌شده‌ی اودیل نیز سر باز می‌کنند. · کتاب برگزیده‌ی نیویورک تایمز، واشنگتن پست · کتاب پرفروش USA TODAY
بخشی از کتاب
به او می‌گفتند خانم گوستافسن. همسایه‌مان بود، همسر آقای باک گوستافسنِ خدابیامرز. گاهی به اسم عروس جنگ صدایش می‌کردند؛ البته پشت‌سرش. به چشم من اصلا شبیه عروس نبود، نه لباس سفید می‌پوشید نه جوان بود؛ از پدر و‌ مادرم خیلی مسن‌تر بود. پیش‌نیاز عروس‌بودن حضور داماد است، اما شوهر خانم گوستافسن مدت‌ها پیش فوت کرده بود. با اینکه به دو زبان مسلط بود، بیشتر مواقع سکوت می‌کرد. از سال ۱۹۴۵ به مونتانا آمده بود، اما هنوز هم در نظر مردم مهاجر بود. او تنها عروس شهر ما بود، مثل دکتر استنچفیلد که تنها پزشک فروید بود. گاهی دزدکی از پنجره به اتاق نشیمنش نگاه می‌کردم، لوازم خانه‌اش خارجی بودند؛ مبلمان گردویی، شبیه به لوازم خانه‌های عروسکی، خانه‌اش را پرکرده بود. با کنجکاوی صندوق نامه‌هایش را نگاه می‌کردم. نامه‌هایی از شهرهای دور مثل شیکاگو به دستش می‌رسید. در مقایسه با نام‌های آشنا مانند تریشیا یا تیفنی، اودیل خاص و قشنگ بود. مردم می‌گفتند از فرانسه آمده است. می‌خواستم بیشتر درموردش بدانم، فرهنگ لغت فرانسوی را مطالعه کردم؛ از ناودان‌های خاکستری نوتردام و طاق ناپلئون مطالبی خواندم، اما نتوانستم کنجکاوی‌ام را ارضا کنم. خانم گوستافسن چطور می‌توانست این‌قدر متفاوت باشد؟ پاسخ این سؤال را در هیچ کتابی پیدا نکردم.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است