دسته بندی : رمان نوجوان

وارن سیزدهم و نفرین سیزده ساله

(داستانهای کودکان انگلیسی،قرن 21م،تصویرگر:ویل استیل)
نویسنده: تانیا دل ریو
500,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 336
شابک 9789641703266
تاریخ ورود 1399/04/14
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1399
وزن (گرم) 271
قیمت پشت جلد 500,000 تومان
کد کالا 92269
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
وارن در آخرین ماجراجویی‌اش سعی دارد خود را با سِمتی که به او محول شده، یعنی مدیر هتل معلق خانوادگی‌شان وفق دهد و همچنین، در حال انجام تدارکات جشـن تولد سـیزده‌سالگی‌اش است. ولی اوضاع مطابق برنامه پیش نمی‌رود. هتل وارن دچار سانحه شده، در ساحل جزیره‌ای مرموز پهلو می‌گیرد و دوستش اسکچی نیز دزدیده می‌شود. وارن و افرادش برای نجات او باید عازم مأموریتی خطرناک در قلب اقیانوس شوند. ولی پیش از اینکه وارن بتواند اسکچی را نجات دهد، باید چند معما را حل کند: مقصد بعدی سیرک دریایی کجا خواهد بود؟ چرا پدرش به‌عنوان هدیه‌ی تولد برای او حلقه‌ای اسرارآمیز به جا گذاشته است؟ و آخر اینکه، هشت‌پای کبیر چیست؟ کتاب وارن سیزدهم و نفرین سیزده‌ساله با معماها، مسائل و تصاویر متعددش برای خوانندگان تمامی گروه‌های سنی جذاب خواهد بود.
بخشی از کتاب
وارن فریاد کشید: «اون داره چــی‌کــار می‌کنه؟» او قبلا هرگز چنین جادویی ندیده بود. پتولا او را کنار زد و خود از داخل دوربین نگریسـت. در‌حـالـی‌که قـدری نگـران به‌نظـر می‌رسید گفت: «داره از جادوی طناب استفاده می‌کـنه! مـا گاهـی از این جادو برای گرفتن جادوگرهای خبیثی که قصد فرار دارن استفاده می‌کـنیم... ولـی اون داره سعی می‌کنه از این جادو برای گرفتن هتل استفاده کنه!» وارن گـــفت: «مـی‌خـواد این‌طـوری ما رو از گرداب بیرون بکشه. چه فکر خوبی!» پتولا گـفت: «فـقـط نمی‌دونم این جادو در مورد چیز بزرگی مثل هتل هم کارآیی داره یا نه. این جادوی سختیه. طناب‌ها دوست ندارن درست رفتار کنن!» از لبه‌هـای شـیشـه مقداری آب به داخل پاشید و چراغ‌ها سوسو زدند. همـین سبب شد تا توجـه وارن مجـددا به اتاق کنترل معطوف شود. اسکچی سعی کرد با کمک شاخک‌هایش تک‌تک سوراخ‌هایی را که ایجاد می‌شدند ببندد ولی تعداد آنها خیلی زیاد بود. منظره‌ی آن‌سوی شیشه، تصویر مبهمی از رنگ‌های آبی و سفید بود که به سرعت حرکت می‌کردند. گرداب در نزدیکی آنها به سرعت در حال چرخیدن بود. وارن فریاد کشید: «فشار خیلی زیاده! هتل به زودی خرد می‌شه!» فرمان شروع به تکان خوردن و لرزیدن کرد و نیروی آب نیز به تشکیلات ارتباطی ضربه وارد می‌کرد. صدای بلندی به گوش رسید و وارن قطعه‌ی چوبی بزرگی را دید که ناگهان از جلوی شیشه گذشت و در میان کف‌های گرداب ناپدید شد. وارن داد زد: «سکان از دست رفت! دیگه نمی‌تونیم کشتی رو هدایت کنیم!» صدای راپرت بلندتر از صدای چوب‌هایی که در حال خرد شدن بودند به گوش رسید که می‌گفت: «نحسه! بدیمنه!» صدای ترق بلندی به گوش رسید، اتاق کنترل را تاریکی فرا گرفت و در همان هنگام، حاضران در هتل فریادی سر دادند.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است