دسته بندی : رمان نوجوان

برفراز دریا

(داستان های کودکان آمریکایی،قرن20،برنده جوایز متعدد)
نویسنده: لزا لوویتس
432,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 288
شابک 9789641703150
تاریخ ورود 1397/12/26
نوبت چاپ 3
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 235
قیمت پشت جلد 432,000 تومان
کد کالا 76236
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
رمان متأثرکننده ولی درعین‌حال امیدوارکننده‌ی لزا لوویتس که به حالتی شعرگونه نوشته شده است، داستانی در مورد ازدست‌دادن، نجات‌یافتن، و شروعی دوباره است. کای، پسر هفده‌ساله‌ی ژاپنی-آمریکایی که در یکی از روستاهای ساحلی ژاپن زندگی می‌کند، پس از زلزله‌ی 9ریشتری ماه مارس سال 2011 و سونامی پس از آن، خانه و تمامی اعضای خانواده‌اش را از دست می‌دهد. پدر کای چندین سال قبل به‌طور خیلی ناگهانی و بدون هیچ اطلاعی او و مادرش را ترک کرده، و کای در این مدت تقریباً هیج ارتباطی با او نداشته است. وقتی کای در ناامیدی فرو می‌رود و امیدش به ادامه‌ی زندگی را از دست می‌دهد، فردی به نام کنجی از او دعوت به عمل می‌آورد تا به‌همراه دو نفر دیگر از نوجوانان ژاپنی که خانواده‌ی خود را در آن حادثه از دست داده‌اند سفری به نیویورک داشته باشد تا با فرزندان چند تن از کسانی که در حادثه‌ی یازده سپتامبر کشته شده‌اند دیدار کند. سفر به نیویورک در واقع سبب می‌شود که کای خود را پیدا کند. او تصمیم می‌گیرد پدرش را بیابد، ولی تلاش او بی‌ثمر می‌ماند. در هنگام بازگشت به کشور، کای با شوقی دوباره عشق خود به فوتبال را به خاطر می‌آورد. او به‌همراه عده‌ای از دوستانش تیمی تشکیل می‌دهد و کمک‌های مردمی آن‌ها را برای برگزاری یک مسابقه‌ی فوتبال با یکی از تیم‌های ژاپن آماده می‌کند. تیم کای آن مسابقه را می‌برد و علاوه‌بر شادی حاصل از این پیروزی، حضور پدر کای در کنار زمین که خود را برای دیدار پسرش به ژاپن رسانده روحی دوباره به کالبد او می‌دمد. پدر کای از او دعوت می‌کند که به همراه او به نیویورک آمده و پیش او زندگی کند، ولی کای که هدف زندگی خود را پیدا کرده و تصمیم به احیای شهر خود دارد، با وجود عشق به پدرش تصمیم می‌گیرد در زادگاهش بماند.
بخشی از کتاب
سرگردان **** نه شهرم را دوست داشتم نه از آن متنفر بودم آنجا فقط مکانی بود که در آن زندگی می‌کردم. در پس ذهن من تنها جایی که می‌توانستم تصور کنم نیویورک بود، جایی که پدرم از زندگی‌اش کمال لذت را می‌برد؛ جایی دور از این شهر خواب‌آلود با برکه‌ها و درختان کاجش با چای، و معابدش، با خانه‌هایی چوبی که مانند ملوانانی دریازده به یکدیگر تکیه داده و خود را سرپا نگه‌داشته‌اند. شهری که روزهای زندگی در آن همانند موج‌های دریا، تکراری و قابل پیش‌بینی است. در خیالاتم تصور می‌کردم که از دبیرستان فارغ‌التحصیل می‌شوم و شهری را که پدرم پشت سر گذاشت ترک می‌کنم.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است