دسته بندی : رمان نوجوان

پادشاه مارها

(داستانهای آمریکایی،قرن 21م)
نویسنده: جف زنتنر
504,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 336
شابک 9789641702849
تاریخ ورود 1397/02/18
نوبت چاپ 4
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 254
قیمت پشت جلد 504,000 تومان
کد کالا 64389
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب پادشاه مارها روایت گوشه‌ای از زندگی سه نوجوان دوست و همکلاسی در منطقه‌ی روستایی تنسی در ایالات متحده است. سال آخر دبیرستان برای لیدیا که دختر خانواده‌ای مرفه است نوید‌بخش قدم‌گذاشتن به مرحله‌ای جدید از زندگی و پشت سر گذاشتن روستای زادگاهش می‌باشد که بنابر اعتقاد او ظرفیت برآورده‌کردن آرزوهایش را ندارد. ولی شرایط برای تراویس و دیل، دو پسر نوجوان داستان به‌گونه‌ای دیگر است. آن‌ها که دست تقدیر زندگی مشقت‌باری را برایشان رقم زده برای رهایی از وضع موجود در منجلاب وضعیت تحمیل شده دست و پا می‌زنند. دیل به‌خاطر رسوایی اخلاقی پدرش که منجر به زندانی‌شدن او شده آماج انتقاد و نجواهای بی‌رحمانه‌ی مردم منطقه قرار گرفته و خشونت رفتاری پدر دائم‌الخمر تراویس زندگی را به کام او تلخ کرده است. پادشاه مارها روایت نحوه‌ی دست‌وپنجه نرم‌کردن این سه نفر با شرایط زندگی را بیان می‌کند.
بخشی از کتاب
در زندگی چیزهایی وجود داشت که دیلارد وین ارلی جوان، بیش از شروع کلاس‌هایش در دبیرستان فارست‌ویل از آنها واهمه داشت. البته این موارد انگشت‌شمار بودند، ولی درهرحال مواردی وجود داشت. یکی از آنها فکرکردن در مورد آینده بود. دیل از فکرکردن درباره‌ی آینده هیچ لذتی نمی‌برد. او علاقه‌ی چندانی نداشت که در‌خصوص مسائل مذهبی با مادرش صحبت کند. صحبت در خصوص مذهب، هرگز به او احساس شادی یا رستگار شدن نمی‌داد. او از اینکه مردم اغلب با شنیدن نام خانوادگی او، پرده از اسرار هویتش برمی‌داشتند، نفرت داشت. این موضوع ندرتا به مکالمه‌ای ختم می‌شد که دیل به آن علاقه داشته باشد. او همچنین علاقه‌ای به ملاقات پدرش، پاستور دیلارد ارلی بزرگ در زندان ریوربند نداشت. او آن روز قصد نداشت برای ملاقات با پدرش عازم نشویل شود، ولی حسی سرزنشگر از ترسی شکل‌نگرفته، وجودش را فراگرفته‌بود و دیل دلیل آن را نمی‌دانست. شاید دلیلش این بود که مدرسه‌ها فردای آن روز باز می‌شدند ولی این‌دفعه شروع مدرسه در او حسی برمی‌انگیخت که با سال‌های گذشته تفاوت داشت. تنها دلیل خوشحالی او از بازگشایی مدرسه شور و شوق دیدن لیدیا بود. حتی بدترین روزها در کنار لیدیا، برای او دلپذیرتر از بهترین روزها بدون لیدیا بودند. دیل از نواختن گیتار دست کشید. به جلو خم شد و در دفتر تمرین ارزان‌قیمتش که درست در مقابلش روی زمین پهن بود چیزی نوشت. دستگاه تهویه‌ی مطبوع به خس‌خس افتاد. گویا در مقابل گرمی و خفگی اتاق نشیمن کم آورده بود.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است