دسته بندی : رمان نوجوان

در جست و جوی آدری

(داستانهای انگلیسی،قرن 20م،کتاب پرفروش نیویورک تایمز)
نویسنده: سوفی کینسلا
516,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 344
شابک 9789641702870
تاریخ ورود 1396/11/08
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1396
وزن (گرم) 263
قیمت پشت جلد 516,000 تومان
کد کالا 62625
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
در جست‌وجوی آدری شاهکار دیگری از سوفی کینسلا، یکی از پرفروش‌ترین نویسنده‌های سال طبق ارزیابی مجله‌ی نیویورک تایمز است. او در این کتاب با طنزی هنرمندانه، دلبستگی و بهبود شرایط روانی شخصیت اصلی داستان را به تصویر می‌کشد، به نحوی که می‌تواند برای تمامی خوانندگان الهام‌بخش و سرگرم‌کننده باشد. آدری دختریست چهارده ساله که اختلال اضطراب، زندگی روزمره‌ی او را مختل کرده است. او به کمک روان‌پزشکش دکتر سارا، پیشرفتی آهسته ولی پیوسته به سوی بهبودی داشته است ولی وقتی با لینوس، دوست برادرش دیدار می‌کند این پیشرفت دوچندان می‌شود. آدری می‌تواند در مورد ترس‌هایش با لینوس صحبت کند و او را در جریان مشکلاتش بگذارد. راهکارهایی که لینوس به منظور مواجهه با ترس در اختیار آدری می‌گذارد سبب می‌شود روند بهبود او سرعت بیشتری پیدا کرده و او بتواند قدم به قدم از محدوده‌ی امن خود خارج شده و با دنیای خارج که روزی برای او بسیار مخوف و هراسناک بود ارتباط برقرار کند. «یک تراژدی-کمدی برجسته که به آرامی یک بیماری روانی، اثرات ماندگار زورگویی و قدرت دوستان و خانواده را برای کمک به درمان بررسی می‌کند.» -مجله کرکوس
بخشی از کتاب
مامان درحالی‌که صدای تق‌تق کفش‌هاش شنیده می‌شه به سمت هال می‌ره و چند لحظه بعد صدای در ورودی منزل به گوش می‌رسه. من بدون اینکه سرم رو از روی کتابم بلند کنم می‌گم: «تو مریضی.» فرانک جوابم رو نمی‌ده. اون دوباره غرق بازی‌کردن شده. من صفحه رو ورق می‌زنم و هم‌زمان به چیزهایی که فرانک زیر لب می‌گه گوش می‌دم و به این فکر می‌کنم که آیا برم یک لیوان شیر کاکائوی داغ برای خودم بریزم یا نه که یک‌دفعه یکی با شدت تمام به پنجره‌ی اتاق می‌کوبه. البته از سمت بیرون. «فرااااااااااااااااانک!!!» من از جا می‌پرم و احساس می‌کنم از شدت ترس نفسم بالا نمیاد. مامان پشت پنجره ایستاده و به داخل خیره شده و صورتش شبیه چهره‌ی یک هیولای شیطان‌صفت شده. منظورم اینه که من هرگز مادرم رو تا این حد ترسناک ندیده بودم. مامان فریاد می‌زنه: «کریس! بیا اینجا! من مچش رو گرفتم!» آخه مامان چطور تونسته بره اونجا؟ پنجره‌های اتاق بازی چیزی حدود دو متر و نیم از زمین بیرون فاصله دارن. من نگاهی به فرانک می‌ندازم. به نظر می‌رسه که فرانک هم واقعاً ترسیده باشه. اون بازی ال او سی رو بسته ولی مامان درهرصورت دیده که اون مشغول بازی بوده. منظورم اینه که امکان نداره مامان ندیده باشه. من می‌گم: «پوستت کنده‌ست.»
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است