
کافه ماه کامل/ سفر به گذشته با قوانین خاص خود
کتاب «کافه ماه کامل» نوشتهی مای موچیزوکی به همت نشر میلکان به چاپ رسیده است. در شهر کیوتو، در گوشهای دورافتاده و نسبتاً ناشناس، کافهای کوچک به نام «کافه ماه کامل» قرار دارد که نه تابلوی بزرگی دارد، نه در معرض دید همگان است؛ اما همین گمنامی، بخشی از رمزآلودگی آن را شکل میدهد. این کافه تنها برای کسانی باز است که قلبی درگیر، ذهنی غرق در سؤال و روحی گرفتار اندوه دارند.
ورود به این کافه آغاز ورود به جهانی دیگر است. جایی که نهتنها قهوههای آن طعم خاصی دارند، بلکه زمان در آن به شکل دیگری جریان دارد. این کافه جایی است که با نوشیدن قهوهای خاص در یک صندلی خاص، میتوان به گذشته بازگشت و دوباره کسی را دید که زمانی مهمترین بخش زندگی ما بوده است.
ایدهی کلی رمان این است: «با نوشیدن قهوهای خاص، میتوان به گذشته رفت، اما با قوانینی سختگیرانه.» این قواعد که نویسنده بادقت و طنینی خاص آنها را به خواننده معرفی میکند، هم مرز خیال و واقعیت را مشخص میکنند و هم در پس آنها فلسفهای عمیق از محدودیت انسان دربرابر زمان وجود دارد؛ مثلاً گذشته تغییر نمیکند، حتی اگر به آن بازگردی. تنها یک نفر را میتوان در گذشته ملاقات کرد. در بازگشت به گذشته، نمیتوان از جای خود برخاست؛ همانجا باید ماند. اگر قهوه پیش از سرد شدن نوشیده نشود، بازگشت بینتیجه خواهد بود.
این قواعد در ظاهر سادهاند، اما درونمایهی آنها پیچیده است. ماهیت انسانی که دلش میخواهد اشتباهاتش را جبران کند، حرفهای ناگفتهاش را بگوید یا فقط یکبار دیگر چهرهی عزیزی را ببیند، در این قواعد به بنبست میرسد و در همان حال آرامش مییابد.
رمان مجموعهای از داستانهای درهمتنیده و شخصیتهای مختلف را ارائه میدهد که هریک با گذشتهای زخمی وارد این کافه میشوند. هر داستان، قطعهای از موزاییک بزرگتری است که از دغدغههای بشری ساخته شده: دلتنگی، فقدان، حسرت، پشیمانی، عشق، جدایی و آشتی.
مای موچیزوکی با مهارتی بینظیر فضای کافه را چنان ترسیم میکند که انگار خود خواننده وارد آن شده است. عطر قهوه، صدای ملایم موسیقی کلاسیک، نور زرد کمرنگ که از پنجرهها به داخل میتابد و سکوتی متفکرانه که در فضا موج میزند، همگی تجربهای سینمایی و درعینحال شاعرانه میآفرینند.
این کافه شبیه هیچ مکان دیگری نیست؛ همزمان واقعی و جادویی است. میزبان آن زنی است که بیکلام، اما عمیقاً باهوش و مراقب است. حضور او مانند نگهبان آستانهای میان دو دنیا عمل میکند: دنیای زندهها و دنیای خاطرات.
سبک نوشتار نویسنده، ساده، روان و بهشدت مینیمالیستی است. او از توصیفات اغراقآمیز پرهیز میکند و به جای آن، با ساختن صحنههایی کوچک اما نمادین، بار احساسی سنگینی به داستان میدهد. سکوتها در متن او به اندازهی دیالوگها حرف میزنند و فضاها به اندازهی اعمال شخصیتها معنا دارند.
او از ادبیات ژاپنی مدرن تأثیر گرفته، بهویژه در رگههایی از فضای هایکووار، سکون و تأمل که در روایتش دیده میشود. همهچیز به اندازه است، نه کمتر، نه بیشتر.
«کافه ماه کامل» کتابی است که بیش از آنکه داستان بگوید، تجربه خلق میکند؛ تجربهای از نوع دروننگری و مواجهه با آنچه در دل پنهان کردهایم. این کتاب در میان دریایی از آثار پرهیاهو و پرحادثه، مانند فانوسی خاموش اما درخشان میدرخشد.
قسمتی از کتاب کافه ماه کامل نوشتهی مای موچیزوکی:
بعد از جلسه، بهسرعت در راهروی دفتر به راه افتادم. طعم بدی در دهانم حس میکردم؛ انگار هر لحظه امکان داشت بالا بیاورم. به هر کارمندی که از کنارم رد میشد، لبخندی مصنوعی میزدم و با نهایت سرعت از ساختمان خارج شدم. در هوای آزاد بیرون ساختمان، توانستم دوباره نفس بکشم.
مدتی از غروب آفتاب گذشته بود و هوا تاریک شده بود. در کاراسوما بودم، یکی از میدانهای بزرگ کیوتو. ماشینهای زیادی رد میشدند و رستورانهای ردیفشده در امتداد خیابان پر از مشتری بود.
در آن سوی میدان، باغ امپراتوری کیوتو گیوئن قرار داشت. کمی آنطرفتر به سمت جنوب هم ایستگاه ماروتاماچی بود، جایی که قصد داشتم سوار قطاری به سمت هتل شوم؛ اما احساساتم هنوز آشفته بود.
شاید یه کم قدم زدن حالم رو بهتر کنه.
با این فکر، به سمت باغ رفتم. با وجود ظاهر ساده و بیتجملش، باغ کیوتو گیوئن هنوز پارکی عمومی و در تمام ساعات شبانهروز باز بود، یعنی هروقت که دلت میخواست، میتوانستی در آن قدم بزنی. مکان دلباز و سرسبزی بود، پر از جنگل، چمن، برکه و معابد شینتویی؛ حتی بعضی روزها بازار کهنهفروشها آنجا برپا میشد؛ اما حالا، با سررسیدن شب، کسی در آن اطراف به چشم نمیخورد و سکوت بر فضا حاکم بود. همانطور که پرسه میزدم، نمیتوانستم از یادآوری آنچه در اتاق جلسه رخ داده بود، دست بکشم.
کافه ماه کامل را مرضیه عاشوری ترجمه کرده و کتاب حاضر در 144 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.