
نویسنده متولد میشود یا ساخته میشود؟ نگاهی عمیق به نبرد استعداد و آموزش در مسیر نویسندگی
نوشتن، شاید از دور، سادهترین شکل آفرینش به نظر برسد: یک قلم، یک دفتر یا صفحهای سفید و ذهنی پر از واژه. اما در عمل، نویسندگی میتواند یکی از پیچیدهترین، جانفرساترین و درعینحال باشکوهترین مسیرهای خلاقانه باشد. در این مسیر، همواره یک پرسش قدیمی و بحثبرانگیز ذهن نویسندگان و علاقهمندان را درگیر کرده است: آیا نویسنده شدن به استعداد ذاتی نیاز دارد یا میتوان با آموزش، تمرین و بهرهگیری از ابزارهای مناسب به آن دست یافت؟
برای پاسخ به این پرسش، باید به ابعاد مختلف نویسندگی، نقش استعداد، تأثیر آموزش و کلاسها و همچنین قدرت ابزارهای خلاقیت بپردازیم. مهمتر از همه، باید میان اسطورهها و واقعیتها تمایز قائل شویم؛ زیرا ذهن ما سرشار از داستانهایی دربارهی نویسندگان نابغهای است که از کودکی شعر میگفتند یا داستان مینوشتند، بیآنکه کلاس یا مربی خاصی دیده باشند؛ اما آیا این تمام حقیقت است؟
از همان آغاز تاریخ نوشتار، آثار بزرگ به قلم کسانی نوشته شدهاند که نهتنها ذهنی خلاق داشتند، بلکه اغلب عمر خود را صرف یادگیری، مطالعه و بازنویسی کردهاند. تولستوی بارها و بارها نسخههای مختلف داستانهایش را بازنویسی میکرد. همینگوی جملههایش را با وسواس ویرایش میکرد و حتی نویسندگان مدرنی همچون مارگارت اتوود یا پل آستر نیز به نقش مهم آموزش و کارگاههای نوشتن در شکلگیری سبک خود اشاره کردهاند.
اما استعداد در این میان چه نقشی دارد، کلاسهای نویسندگی چه میکنند و ابزارهای نوشتن چقدر راهگشا هستند.
*استعداد؛ نعمت یا افسانه؟
بسیاری بر این باورند که نویسندگی یک هنر ذاتی است؛ یا آن را داری، یا نداری. شاید واقعیت این باشد که استعداد، در هر هنری، همانند موتور اولیه است. بدون موتور، هیچ ماشینی حرکت نمیکند؛ اما فقط با موتور هم نمیتوان رانندگی کرد. استعداد نوشتن معمولاً به معنای نوعی حساسیت به زبان، توانایی درک عواطف، قدرت تخیل و میل درونی به بیان است؛ اما این ویژگیها در بسیاری از افراد وجود دارد؛ آنچه تفاوت میآفریند، نحوهی استفاده و پرورش آنهاست.
تحقیقات روانشناختی نشان دادهاند که توانمندیهای خلاق، تا حدودی ارثی هستند؛ اما آنچه آنها را شکوفا میسازد، محیط، آموزش و تمرین مداوم است. درواقع، استعداد خام، بدون پرورش، بهندرت میتواند به اثر ادبی ماندگار منجر شود. برخی از بزرگترین نویسندگان معاصر، در آغاز، نوشتههای بسیار ضعیفی داشتند؛ اما با تکرار، یادگیری و دریافت بازخورد، خود را به سطحی حرفهای رساندند.
*کلاسهای نویسندگی؛ صنعت یا ضرورت؟
در سالهای اخیر، کلاسها و کارگاههای نویسندگی خلاق، بهویژه در کشورهای غربی، به صنعتی بزرگ تبدیل شدهاند. از کارگاههای آنلاین گرفته تا دورههای دانشگاهی، هزاران نفر هرساله به امید نویسنده شدن در این دورهها شرکت میکنند. اما آیا این کلاسها واقعاً نویسنده میسازند؟
پاسخ این است: بستگی دارد. کلاسهای نویسندگی بهخودیخود معجزه نمیکنند. آنها بستری فراهم میکنند برای یادگیری اصول داستانگویی، دریافت بازخورد سازنده، آشنایی با سبکهای مختلف و مهمتر از همه، قرار گرفتن در محیطی انگیزشی. کارگاهها به نویسندهی تازهکار کمک میکنند تا از مرحلهی نوشتن صرف برای خود عبور کند و وارد دنیای اشتراکگذاری، نقد و بازنویسی شود. این فرآیند، برای بسیاری، همان جرقهای است که آنها را از سطح آماتور به سطح نیمهحرفهای و حرفهای میبرد.
بااینحال، بسیاری از نویسندگان موفق هرگز کلاس رسمی ندیدهاند. این بدان معنا نیست که آموزش بیفایده است، بلکه نشاندهندهی این است که آموزش، زمانی مؤثر است که با انگیزهی درونی و تمرین مستمر همراه باشد. کلاس، مسیر را نشان میدهد، اما رفتن در آن مسیر، وظیفهی نویسنده است.
*تمرین و پشتکار؛ قلب تپنده نویسندگی
در این میان، نباید فراموش کنیم که مهمترین عنصر در نویسنده شدن، تمرین مداوم است. شاید این جمله از مالر (آهنگساز بزرگ) که گفته بود: «الهام، فقط زمانی به سراغت میآید که پشت میز کارت نشسته باشی»، بیش از هر چیز گویای واقعیت نویسندگی باشد.
همانطور که نوازندهای بدون تمرین روزانه نمیتواند در یک کنسرت بدرخشد، نویسنده نیز بدون نوشتن مداوم، رشد نمیکند. بسیاری از نویسندگان مطرح، ساعتهایی مشخص را در روز برای نوشتن کنار میگذارند، صرفنظر از اینکه حال نوشتن دارند یا نه. این نظم و پشتکار، مهمترین ابزار حرفهای شدن است.
تمرین نهتنها مهارتهای فنی را تقویت میکند، بلکه به نویسنده کمک میکند تا صدای خاص خود را پیدا کند. این صدا، همان امضای هنری است که یک متن را از هزاران متن دیگر متمایز میسازد. برای رسیدن به این صدا، تنها یک راه وجود دارد: نوشتن، اشتباه کردن، بازنویسی و باز هم نوشتن.
*مطالعه؛ غذای ذهن نویسنده
نویسندهای که نمیخواند، چیزی برای نوشتن ندارد. مطالعه، برای نویسنده همان نقش اکسیژن برای بدن را دارد. از خلال خواندن آثار کلاسیک و معاصر، نویسنده با سبکهای مختلف، روایتهای گوناگون و تکنیکهای ظریف نوشتاری آشنا میشود. بسیاری از نوآوریها در داستاننویسی، حاصل تأثیرپذیری از دیگران بودهاند. تقلید، در آغاز راه، نهتنها عیب نیست، بلکه روشی معتبر برای یادگیری است.
جورج ساندرز، نویسنده امریکایی میگوید: «برای اینکه نویسندهی خوبی بشوی، باید اول عاشق خواندن بشوی. خواندن مثل صحبت کردن با استادان بزرگ ادبیات است، بدون اینکه هزینهای بدهی.»
*اشتباه رایج؛ منتظر الهام ماندن
یکی از موانع جدی برای بسیاری از نویسندگان تازهکار، این تصور است که نوشتن تنها در لحظات الهامگونه میسر است. درحالیکه الهام، اگرچه مهم و دلنشین است، اما بهندرت پایدار و قابل پیشبینی است. نویسندگی واقعی، چیزی شبیه کارگری ذهنی است؛ نیازمند عرق ریختن، تلاش و پذیرش لحظات خستگی و بیانگیزگی.
برخلاف تصور رایج، بیشتر نویسندگان حرفهای، منتظر الهام نمیمانند، آنها در زمان مشخصی شروع به نوشتن میکنند و اغلب، الهام در جریان همین نوشتنها به سراغشان میآید.
*نتیجهگیری: ترکیب هنر و مهارت
درنهایت، پاسخ به پرسش «آیا نویسنده متولد میشود یا ساخته میشود؟» ساده نیست. نویسندگی، هم هنری ذاتی و هم مهارتی اکتسابی است. استعداد، همانند بذر است؛ بدون زمین حاصلخیز، آبیاری و مراقبت، رشد نمیکند. کلاسهای نویسندگی، ابزارها و تمرین، همان زمین و آب و نور خورشیدند.
هیچ فرمول قطعی برای نویسنده شدن وجود ندارد؛ اما یک اصل همواره پابرجاست: آنهایی که نویسنده میشوند، معمولاً کسانیاند که از نوشتن دست نکشیدهاند. چه با استعداد کم، چه با استعداد زیاد، آنچه سرنوشت نویسنده را رقم میزند، پشتکار، شوق یادگیری و تمرین مداوم است.
نویسندگی، نه مقصد، بلکه مسیر است. مسیری که هر قدم آن آغشته به تردید، تلاش و گاهی نور است. اگر چیزی در درونتان میگوید باید بنویسید، پس بنویسید. شاید شما هم روزی، با تکیه بر همان تمرینها، با همان ابزارها و در دل همان کلاسهای کوچک، صدای خاص خودتان را در میان هیاهوی جهان پیدا کنید.