
میزانسن: دکتر
«دکتر» نمایشنامهای است نوشتهی رابرت آیک. آیک متولد 29 نوامبر 1986، نویسنده و کارگردان معاصر انگلیسی است که از او بهعنوان امید بزرگ تئاتر انگلیس نام میبرند. شهرت او بیشتر بهخاطر نمایشنامهی «دکتر» و آثار مدرن دیگری همچون «اورستئیا»، «مری استوارت» و «مرغابی وحشی» است که از روی آثار کلاسیک اقتباس شده است. او همچنین نمایشنامهی 1984 را همراه با دانکن مکمیلان از روی اثر اصلی اقتباس کرد. آیک در اقتباسهایش از آثار کلاسیک به دنبال بازگشت به محرکهای اولیهی تئاتر یا همان بازگشت به ریشههای تئاتر است.
نمایشنامهی «دکتر» اقتباس آزادی است از «پروفسور برناردی» اثر آرتور شنیتسلر، نویسندهی اتریشیِ رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه که یکی از مهمترین نمایندگان مدرنیسم وین بود. او نمایشنامهی «پروفسور برناردی» را در سال 1912 نوشت که اولینبار، همان سال، در سالن تئاتر کلاینس در برلین اجرا شد و سپس اجرای آن تا سقوط سلطنت اتریش ـ مجارستان (1918) ممنوع شد.
شنیتسلر پزشک بود و آثارش عمدتاً درامهای روانشناختی بودند. او سبک زندگی جامعهی وین و زندگی بورژوازی وینیها را در ابتدای قرن بیستم تشریح میکرد.
رابرت آیک
رابرت آیک نمایشنامهی «دکتر» را در سال 2019 برای تئاتر آلمدیا نوشت و اجرا کرد. این نمایش آخرین کار او در نقش کارگردان برای تئاتر آلمدیا بود که جایزهی بهترین کارگردانی ایونینگ استاندارد را کسب کرد.
در نمایشنامهی حاضر روت ولف، پایهگذار مؤسسهای تحقیقاتی، از پذیرش کشیش کاتولیکی بر بالین دختری نوجوان امتناع میکند. بعد از مرگ دختر، این موضوع در فضای مجازی به موضوعی مجادلهبرانگیز تبدیل میشود و انتقادها از رفتار روت ولف شدت مییابد و او وادار میشود در مناظرهی تلویزیونی حاضر شود.
روزنامهی گاردین دربارهی این نمایش نوشت: «آیک موضوع نمایشنامه را به مذهب محدود نمیکند، بلکه به نژاد، جنسیت و طبقهی اجتماعی نیز بسط میدهد.»
در قلب نمایش دو موضوع اساسی قرار دارد: یکی اخلاق پزشکی و جایگزینی آن با باقی ملاحظات و دیگری بحث هویت فردی. در جایی از نمایشنامه همکار روت اشاره میکند: اینکه دکتر سفید، سیاه، زن یا یهودی است مسئلهای بیربط است، و حتی اینکه اجازه بدهیم تخصص هر فرد براساس اعتقادات قضاوت شوند، عملی مخرب است.
نمایی از نمایش دکتر
آیا میتوان گفت رابرت آیک از منظر اخلاقیات پزشکی دربارهی موضوعاتی مثل ایمان و اعتقاد و مواجههی آن با عقلانیت پزشکی بحث کرده است؟
آیک موضوع آزادیهای فردی را نیز در نمایشنامهی دکتر به چالش میکشد. در دنیایی که به نظر میرسد آزادی را حق اساسی همه میداند، اگر فردی نخواهد خود را در هیچ گروهی قرار بدهد از هر طرف مورد هجوم قرار میگیرد؛ اما آیک بذر سؤال دیگری را در ذهن ما میکارد: پیش از آنکه در جایگاه فرد مستقل دست به انتخاب بزنیم، آیا جامعه براساس پیشفرضهایش ما را تعریف و در نتیجه محدود نکرده است؟
قسمتی از نمایشنامه دکتر نوشتهی رابرت آیک:
سامی: گربهت واقعاً عجیبه. این ده باری که اینجا بودم، خبری ازش نبود بعد یه دفعه امروز، انگار از جایی فرود اومده باشه رو زمین، طوری بهم خیره شده که انگار میگه سلام. یه جوری بهت نگاه میکنه انگار تموم اسرارتو میدونه.
روت: شایدم میدونه.
سامی: دختره یا پسر؟
روت: گربهست دیگه.
سامی: اما اسم که داره؟
روت: این نُه سال گذشته هیچوقت خودشو معرفی نکرده.
سامی: گربهت اسم نداره؟
روت: با خوشحالی اسمهای مختلفو نادیده میگیره.
سامی: من که وحشت کردم.
روت: وحشت کردی؟ وقتی کل روزو با مریضی که سِقط کرده میگذرونی، شک میکنی به همهی چیزهایی که مردم بهشون جنبهی بشری میدن.
نمایی از نمایش دکتر
سامی: فکر کردم مؤسسهتون بیشتر با بیمارهای آلزایمری...
روت: درسته، اما دیدم دختره اومد تو، گاهی چیزی که نمیدونی چیه اختیارتو به دست میگیره ـ بردمش تو قبل از اینکه حتی ـ میدونی چیه، مهم نیست.
سامی: کتریت همیشه داره میجوشه.
روت: یادم میندازه که زندهم. چای میخوای؟
سامی: من چای و قهوه نمیخورم.
روت: نمیخوری؟
سامی: خانوم پلیس، تو راستی راستی کلهمو میپکونی.
شاید چارلی یک فنجان چای برای روت درست کند.
روت: تو خونهی ما چای وسیلهی اظهار محبت بود، انتقال احساس تو یه لیوان ترک خورده. و اگه واقعاً مورد لطف بودی همراه بیسکوییت.
سامی: چند وقته اینجا زندگی میکنی؟
روت: همیشه.