
میزانسن: بیماری خانوادهی میم
«بیماری خانوادهی میم» نمایشنامهای است نوشتهی فائوستو پاراویدینو. خانوادهی ام، متشکل از لوئیجی (پدر)، مارتا و ماریا (دو دختر) و جانی (پسر) است که در حومهی شهری کوچک و در کنار جاده زندگی میکنند. لوئیجی همسرش را از دست داده و حافظهاش در حال محو شدن است. از سوی دیگر، ماریا دختر خانواده نیز مسائل خاص خود را دارد.
در این نمایشنامه، سوءتفاهمهای عاشقانه تا ماجراهای غمانگیز در دنیایی کوچک و در میان از دست رفتن ارزشها، زیر نظر پزشکی که مراقب سلامت جسمی و روانی هریک از آنهاست، تکامل مییابد.
دنیایِ زندگی خانوادگیِ پر از لطافت، سرخوردگی و شوخطبعی آنها درنهایت به یک نقطهی اشتراک میرسد: «بیماری خانوادهی میم.»
فائوستو پاراویدینو نمایشنامهنویس، بازیگر و کارگردان ایتالیایی، در سال 1976، در جنووا به دنیا آمد، در آکادمی هنرهای دراماتیک جنووا درس خواند، اما بعد از مدتی ترکتحصیل کرد و با چند همکلاسی گروه تئاتری در شهر رم به راه انداخت.
در سال 1998، نمایشنامهی دو برادر را نوشت که در سال 1999، برندهی جایزهی توندلی شد. در سال 2001، برای همین نمایشنامهی جایزهی پریمو اوبو را برد. در سال 2004، جایزهی ویتوریو گاسمن را برای نمایشنامهی طبیعت بیجان در یک چاه به دست آورد.
پاراویدینو هشتمین نویسندهی ایتالیایی بود که در سالن تئاتر کمدی ـ فرانسز پاریس اجرا داشت، اجرای نمایشنامهی «بیماری خانوادهی میم».
نمایشنامههای پاراویدینو دربارهی روابط خانوادگی است که بهندرت محبتآمیز و محترمانهاند.
در نمایشنامهی «بیماری خانوادهی میم»، حضور نامزد ماریا، فولیو و دوستش فابریتسیو، در کنار این خانواده سبب میشود که تنشهای تازهای میان این افراد شکل بگیرد. دکتر کریستوفولینی، پزشک محلی، راوی این داستان است.
پاراویدینو فرزند دو پزشک است و در زندگیاش ناظر دقیق بیماری و روحیات انسانهاست. شخصیتهای او اغلب به خودبیمارانگاری یا بیماریهای واقعی ـ درمانپذیر یا درمانناپذیر، مادرزادی، اکتسابی یا روانتنی ـ مبتلا هستند.
پاراویدینو سعی میکند هربار متنی با ژانری متفاوت بنویسد. او هستهی اصلی داستان را در صحنههای کماهمیتتر میگذارد، در جاهایی که شخصیتها دارند دربارهی هیچی حرف میزنند.
پاراویدینو در سال 2005، اولین فیلم خود «تگزاس» را کارگردانی کرد که در بخش «افق»های شصتودومین جشنوارهی فیلم ونیز به نمایش درآمد و جایزهی پازینتی را به خود اختصاص داد. این فیلم همچنین نامزد جایزهی دیوید دی دوناتلو در بخش کارگردانی و جایزهی «نوار نقرهای» در بخش کارگردانی و بهترین فیلمنامه شد.
قسمتی از نمایشنامهی بیماری خانوادهی میم:
محل پاتوق. ظهر، آسمان همچنان کمی ابری است. فولویو و فابریتسیو.
فولویو: فکر میکنم عاشقش نیستم.
فابریتسیو: الان میگی.
فولویو: چند ماهه.
فابریتسیو: اصلاً حالیم نشده بود رابطهتون به اینجا رسیده.
فولویو: به کجا؟
فابریتسیو: منظورم این بود که... نظر اون چیه؟
فولویو: نمیدونم، یه ریز حرف میزنه، اما هنوز هم سر در نیاوردم نظرش چیه.
فابریتسیو: آهان، پس دربارهش حرف میزنین.
فولیو: جز حرف زدن کار دیگهای نمیکنیم. اونقدرها حرف میزنیم که دیگه خودمون هم سر در نمیآریم دربارهی چی حرف میزنیم.
فابریتسیو: مشکل چیه؟
فولویو: به نظرش کارهام مثل آدمهای عاشق نیست.
فابریتسیو: چطور، مگه عاشقها چی کار میکنن؟
فولویو: من هم همینو ازش میپرسم.
فابریتسیو: خب چی میگه؟
فولویو: یه لیست بلندبالا برام ردیف میکنه از کارهایی که دیده توی تلویزیون میکنن. به نظرش باید بیشتر از اینها رابطهی زن و شوهری رو از تلویزیون یاد بگیرم.
فابریتسیو: خیلی تلویزیون نگاه میکنه.
فولویو: آره، گله کرد که هیچوقت بهش گل هدیه ندادم. یه عمره با همیم و هنوز انتظار داره گل بهش هدیه بدم. میخوام بگم، ممکنه یکی دلش بخواد گل هدیه بده، اما همون آدم وقتی ببینه این وظیفه شده دیگه دلش نخواد حتی یه کنگر هدیه بده.
فابریتسیو: تو خوشت نمیآد گل بهش هدیه بدی؟
فولویو: چرا، اما بعد بهم گفت مسئله این نیست.
فابریتسیو: خب پس چیه؟
فولویو: اینکه به اندازهی کافی حواسم بهش نیست.
فابریتسیو: مشکل همیشگیه همهی زنها.
فولویو: همینو بگو.
فابریتسیو: به نظر خودت حرفش درسته؟
فولویو: ما که همهش با همیم.
فابریتسیو: آره.
فولویو: مسئله اینه که اون دلش میخواد از ریشه عوضم کنه، به جاش من با اون حالم خوبه چون اصلا و ابدا قصد ندارم خودمو عوض کنم.