
معرفی کتاب: پرسهزنی در سکوت شهر
«پرسهزنی در سکوت شهر» با زیرعنوانِ گوشهای از زندگی و آثار مرتضی نعمتالهی کتابی است که نشر خط و طرح آن را به چاپ رسانده است. مرتضی نعمتالهی در شهر اصفهان به دنیا آمد و در دوران نوجوانی بهدلیل علاقه و اشتیاق به هنر نقاشی، از کلاسهای آزاد هنری بهره برد و از هوشنگ جزیزاده و محمد تاجمیر ریاحی طراحی آموخت و طراحی با آبرنگ و رنگروغن را آغاز کرد. البته همهی این آموزهها در قالب تکنیکهای متداول و عمومی بود. در آن دوران، طراحی و آبرنگ برای او جذابتر بود و به قول خودش این افتخار نصیبش شد که چند ماهی از حاج مصورالملکی نقاشی بیاموزد.
او در سال 1341، وارد هنرستان هنرهای زیبای اصفهان میشود و پس از ثبتنام برای حضور در کلاسهای نقاشی به سمت طبقهی دوم میرود. هنگامیکه باید از راهرو بگذرد، چشمش به آتلیهی مجسمهسازی میافتد و آنجا جرقهای در ذهنش زده میشود و شعلهی اشتیاق به فراگیری این هنر تمام وجودش را فرا میگیرد. یک فضای مهآلود و مملو از مجسمههای سفید که از دور تشخیص آن آسان نبود. مجسمهسازی همان گمشدهاش بود. تأمل میکند و به دفتر هنرستان بازمیگردد. از عیسی بهادری، مدیر هنرستان، درخواست تغییر رشته میکند و چون این رشته هنرجو نداشت، از این درخواست استقبال میکند و نعمتالهی نوجوان هنرجوی رشتهی مجسمهسازی میشود.
مسیّب تمدن، مدرس آتلیهی هنرستان، مردی وارسته بود. او پایه و اصول مجسمهسازی را به او که هیچ اطلاع و مهارتی در این زمینه نداشت آموزش میدهد. نعمتالهی بهمدت سه سال به تحصیل در هنرستان مشغول و در سال 1345 فارغالتحصیل مجسمهسازی میشود. برای نخستینبار است که دانشگاه تهران هنرجویان هنرستان را برای تحصیل در رشتههای هنری مانند مجسمهسازی با شرط قبولی در کنکور میپذیرد. نعمتالهی با داشتن تجربهی دوران هنرستان و علاقهی بسیار برای ادامهی تحصیل، در کنکور قبول میشود.
نعمتالهی در ادامه تصمیم میگیرد برای ادامهی تحصیل به فرانسه برود. پس از مدتی، به این کشور میرود و در رشتهی زیباییشناسی تحصیل میکند و در یک تصمیم ناگهانی نتیجهی سه سال پژوهش در این کشور را رها میکند و به دوران جدیدی از زندگی هنری خود پا میگذارد. در این دوران با یوسف اسحاقپور آشنا میشود. اسحاقپور به او میگوید: «یا باید انتخاب کند ساکن دائم کتابخانه بشود یا برود گردوخاک آتلیه بخورد و هرکدام را هم انتخاب کند اشتباه نیست.» او تصمیم میگیرد در آتلیه کار کند و ساخت آثار جدی را به فعالیت در عرصهی دروس نظری ترجیح میدهد و از دفاع رسالهی فوقلیسانس خود انصراف میدهد و کار دانشگاهی را رها میکند.
او در سال 1369 به ایران مهاجرت میکند، سالی که آغاز ساخت مجسمههای شهری برای این هنرمند و اصفهان است. او با این اعتقاد که اصفهان شهری است پر از مجسمه و اصفهان تنها جایی است که مردم در بین مجسمهها زندگی میکنند، به موطن خود بازمیگردد. طیران نخستین اثری است که در سال 1372 میسازد و در کنار زایندهرود و پس از آن نسخهی دیگری از آن در خانهی هنرمندان ایران نصب میشود.
این کتاب، خلاصهای از یک گفتوگوی چندساله با مرتضی نعمتالهی است که در هفت فصل با عناوین اصفهان، هنرستان هنرهای زیبای اصفهان، دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران، پاریس، اصفهان، آتلیه و شهر تنظیم شده. گویی این مکانها مرتضی نعمتالهی را برای پرسهزنی فرا خواندهاند و او درنهایت شهر را برگزیده است.
قسمتی از کتاب پرسهزنی در سکوت شهر:
وقتی تصمیم گرفتم به ایران بازگردم مطمئن بودم که تمامی پلهای پشت سرم را خراب میکنم و امکان بازگشت به پاریس را دیگر نخواهم داشت. حتی اگر بدترین شرایط برایم در ایران به وجود میآمد راه دیگری به جز ماندن نداشتم. با تمام این بینشها ترجیح دادم تمام توان و تخصص خود را در کشورم و شهر اصفهان صرف کنم و اینگونه شد که اصفهان را به دور از تمام مسائل حاشیهای انتخاب کردم. اصفهان غریبترین نقطهای بود که من را به سمت خود جذب کرد. میخواستم زندگی دوستداشتنی خودم را داشته باشم و لازمهی آن دوریگزیدن از زندگی در تهران بود.
اصفهان شهری است پر از مجسمه. بزرگترین مجسمهی دنیا را در خود دارد. شما در نقشجهان بایستید واقعاً بزرگترین مجسمهی دنیا را میبینید. هیچ کجای دنیا چنین مجموعهای را نمیبینید. اصفهان تنها جایی است که مردم در بین مجسمهها زندگی میکنند. اگر تنها به مسجد جامع اصفهان فکر کنیم وارد یک دنیای حجمیِ عجیبوغریب میشویم و آهنگ آن را درک میکنیم. در هر سو، حس زیباییشناسانه و روحیهی مردمی در فضای شهری وجود دارد. در اصفهان بهناچار باید سلیقهای متفاوت داشته باشید مثلاً وقتی کنار مجموعهی سیوسه پل راه میروید نمیتوانید این ریتم را حس نکنید، ممکن است به آن فکر نکنید ولی در زندگی و در آهنگ صدای شما تأثیر میگذارد.
در سال 1369، به ایران بازگشتم و از آن زمان بهصورت دورهای در دانشگاه هنر و دانشگاههای آزاد تدریس کردم. خوشبختانه، بهدلیل روابط دوستانهای که داشتم با بسیاری از دوستان با تخصص ادبیات و هنرهای تجسمی آشنا شدم که برایم راهگشا بود و دنیایی از اندیشه و احساس در من به وجود آورد. برایم مسرتبخش بود که به گرمی از طرف دوستان پذیرفته شدم. وقتی از فرانسه به ایران آمدم، آشناترین چهرهای که با او برخورد داشتم احمد میرعلایی بود. او نزدیکترین شخصی بود که در اصفهان داشتم. علاقهی خاصی بین من و او وجود داشت.
حضور در شهر تاریخی و فرهنگی اصفهان، من را بر آن داشت برنامهای دهساله تدوین کنم و در اولین گام، تأثیر بر مدیریت شهری را سر لوحهی کارم قرار دادم. همزمان با تدریس و فعالیت دانشگاهی، با شهردار وقت، حمیدرضا نیککار نیز تعامل داشتم. پیشنهاد ساخت دو مجسمهی شیخ بهایی و فردوسی مطرح شد. مصادف با هزارهی فردوسی بود و من به شهردار قول همکاری و اجرای این پروژه را دادم، اما به سرانجام نرسید. تا اینکه با حضور حمیدرضا عظیمیان و پیگیریاش، ساخت این دو مجسمه به نتیجه رسید و رونمایی شد. در حین ساخت این دو مجسمه، او همراه با دو نفر از معاونانش چندین نوبت به آتلیهی من آمدند و دربارهی کاربرد مجسمه و نقش آن در فضای شهری و ضرورت وجود آن با هم صحبت کردیم. به نتایج خوبی هم رسیدیم، ازجمله ساخت مجسمهی طیران. در این آشنایی و گفتوگوهایی که بین من و مهندس عظیمیان انجام شد، پیشنهاد مشاورهی زیباسازی شهری شهرداری اصفهان نیز مطرح شد و من آن را بهطور مشروط پذیرفتم که خارج از پست اداری و سیستم معمول باشد. میخواستم کارم در حوزهی پشنهاد، بررسی و تحقیق باشد، نه بازیهای اداری و تشریفاتی.
پیشنهادم پذیرفته شد و ده سال در این سِمت و با این روش به خدمت پرداختم و زمینهی ساخت مجسمههای بسیاری را برای شهر فراهم کردم. از سال 1370 تا 1380 مجسمهسازی چشمگیر بود، هرچند این روند متوقف شد. احساس میکردم باید برای اصفهان کاری انجام دهم. کاری که جاذبههای فرهنگی و هنری بیشتری برای مردم این شهر به وجود آورد. همچنان به این مسئله میاندیشم که نباید شاهراه حیاتی اصفهان، زایندهرود، قطع میشد و نباید برجها و ساختمانهای بتنی سر بر میآورد. پیشرفت امری منطقی است اما این ترقی نباید با تخریب بافتهای تاریخی و فرهنگی و آسیب به محیطزیست همراه باشد.
