#
#

معرفی کتاب: ضیافت

5 ماه پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


«ضیافت» یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین آثار افلاطون است که به بررسی ماهیت عشق (اروس) می‌پردازد. این اثر فقط یک بحث فلسفی عمیق درباره‌ی عشق نیست، بلکه از نظر ادبی نیز شاهکاری به شمار می‌رود که در آن شخصیت‌های مختلف با دیدگاه‌های متفاوت از عشق سخن می‌گویند. روایت ضیافت در قالب یک مهمانی برگزار می‌شود که در آن چندین روشنفکر و فیلسوف یونانی، ازجمله سقراط، برای ستایش خدای عشق (اروس) گرد هم می‌آیند و هریک سخنرانی خود را ارائه می‌دهند.
ضیافت در قرن چهارم پیش از میلاد نوشته شده و یکی از مهم‌ترین متون فلسفه‌ی غرب محسوب می‌شود. این دیالوگ به شکل روایت دومنظوره ارائه می‌شود: ابتدا فردی به نام آپولودوروس، ماجرای ضیافتی را که سال‌ها قبل برگزار شده برای دوستش تعریف می‌کند، سپس یکی از حاضران، جزئیات آن مهمانی را نقل می‌کند. این سبک روایت غیرمستقیم، به افلاطون امکان می‌دهد تا با فاصله‌گیری از وقایع، تحلیل عمیق‌تری ارائه دهد.
در این مهمانی، شش شخصیت اصلی سخنرانی می‌کنند که هریک دیدگاه‌ خاص خود را درباره‌ی عشق بیان می‌کنند:
1ـ فایدروس: او نخستین سخنران است و عشق را از منظر قدیمی‌ترین و والاترین نیروی محرکه‌ی بشری توصیف می‌کند. به گفته‌ی او، عشق منبع شجاعت و فداکاری است و عاشقان حاضرند برای معشوق خود بمیرند. او به اسطوره‌هایی مانند آلکستیس (که جانش را برای همسرش فدا کرد) اشاره می‌کند.
2ـ پوزانیاس: او عشق را به دو نوع تقسیم می‌کند: عشق زمینی (مبتنی بر تمایل جسمانی) و عشق آسمانی (که روحانی و پایدار است). پوزانیاس معتقد است عشق آسمانی والاتر است؛ زیرا به رشد اخلاقی و معنوی افراد کمک می‌کند.
3ـ اریکسیماخوس: او که یک پزشک است، عشق را از دیدگاه علمی بررسی می‌کند و آن را به‌عنوان نیرویی هماهنگ‌کننده در طبیعت می‌بیند. به گفته‌ی او، عشق فقط بین انسان‌ها نیست، بلکه در تمام کیهان جریان دارد و تعادل را حفظ می‌کند.
4ـ آریستوفان: سخنرانی او مشهورترین و خیال‌انگیزترین بخش کتاب است. او افسانه‌ای را نقل می‌کند که براساس آن انسان‌های اولیه موجوداتی کروی با چهار دست‌و‌پا بودند، اما زئوس آن‌ها را به دو نیمه تقسیم کرد. از آن پس، هر نیمه به‌دنبال نیمه‌ی گمشده‌ی خود می‌گردد. این اسطوره توضیح می‌دهد که چرا انسان‌ها احساس می‌کنند عشق، آن‌ها را به نیمه‌ی ‌گمشده‌شان متصل می‌کند.
5ـ آگاتون: او که یک شاعر است، عشق را به‌عنوان جوان‌ترین، زیباترین و ظریف‌ترین خدایان توصیف می‌کند. به گفته‌ی او، عشق منبع شاعری و خلاقیت است و باعث می‌شود انسان‌ها از خشونت دوری کنند.
6 ـ سقراط: سخنرانی سقراط نقطه‌ی اوج کتاب است. او ابتدا با پرسش‌های خود نشان می‌دهد که تعریف آگاتون از عشق ناقص است، سپس دیدگاه خود را بیان می‌کند. سقراط ادعا می‌کند که آموزه‌های خود درباره‌ی عشق را از زنی به نام دیوتیما آموخته است. به گفته‌ی دیوتیما، عشق نه یک خدا، بلکه یک دیو (موجودی میان انسان و خدا)ست که میل به زیبایی و حقیقت را در انسان برمی‌انگیزد. عشق حقیقی، سفر از عشق جسمانی به عشق معنوی و درنهایت عشق به «خود زیبایی مطلق» است. این فرآیند، نردبان عشق نامیده می‌شود.
پس از سخنرانی سقراط، آلسکیبیادس مستانه به مهمانی می‌رسد و به جای ستایش عشق، از سقراط تعریف می‌کند. او سقراط را به‌عنوان کسی توصیف می‌کند که با خویشتن‌داری و خرد خود، نماد عشق حقیقی است.
ضیافت نه‌تنها متنی فلسفی، بلکه اثری ادبی و روان‌شناختی است که بر متفکران بعدی مانند افلوطین، شاعران عصر رنسانس و حتی روان‌کاوان مدرن مانند فروید تأثیر گذاشته است. مفهوم نیمه‌ی گمشده‌ی آریستوفان هنوز در فرهنگ عامه بازتاب دارد و نظریه‌ی نردبان عشق به‌عنوان الگویی برای تکامل روحانی انسان مطرح است.

ضیافت (مجموعه آثار افلاطون 1)

ضیافت (مجموعه آثار افلاطون 1)

جامی،مصدق
افزودن به سبد خرید 155,000 تومان

قسمتی از کتاب ضیافت نوشته‌ی افلاطون:
آریستودموس می‌گفت: «روزی سقراط را دیدم که از گرمابه درآمده بود و کفش به پا داشت، چون سببِ آن را از او پرسیدم پاسخ داد که دیروز آگاثون مرا به مهمانی و جشن خویش دعوت کرده بود و من به سبب اینکه جمعیتی از عوام به آنجا هجوم آورده بودند و برای خدایان قربانی می‌کردند، دعوت او را نپذیرفتم. ولی امروز درخواست او را اجابت کرده و اینک به خانه‌ی او می‌روم. بدین سبب است که خود را آراسته‌ام. چه نکوست که آدمی در آمیزش با صاحبانِ جمال خود را نیز به زیبایی و آراستگی بیاراید.» سپس گفت: «ای آریستودموس! آیا تو نیز می‌خواهی که ناخوانده در این مهمانی با من همراه شوی؟» گفتم: «چنانکه تو بخواهی، خواهم آمد.» سقراط گفت: «پس همراه شو تا با هم به آنجا رویم و بگذار این مثال معروف را که می‌گوید: «نیک‌مردان به مهمانیِ زیردستان ناخوانده می‌روند» بدین‌گونه تغییر نماییم که: «خوبان نیز ناخوانده به مهمانی خوبان می‌روند.» در تبدیل این ضرب‌المثل می‌توانیم به هومر استناد کنیم. چه به‌ظاهر او نیز این قاعده را در جای مناسبش به کار نبرده، بل آن را وسیله‌ی تفریح خود ساخته است. آنجا که در ایلیاد پس از ستایشِ آگاممنون به شجاعت و توانایی، مِنلائوس را فردی ترسو و ناتوان خوانده و او را به حکمِ این قاعده بر سفره‌ی او می‌نشاند. و این مثال را این‌گونه بیان می‌دارد که: «نیک‌مرد نیست که به مهمانیِ زیردست می‌رود، بل زیردست به مهمانی نیک‌مرد می‌رود.» در صورتی که تفاوت میان اخلاق و شخصیت آن دو بسیار است.» گفتم: «سقراط، شاید من نیز به ملامت وجدانِ خویش دچار شوم؛ زیرا چنانکه آن دو شخص، قرین و عدیل یکدیگر نبوده‌اند، مرا نیز مقامِ فضل و شهرتِ آگاثون حاصل نیست، پس برای رفتن ناخوانده به خانه‌اش عذری بتراش. مثلاً بگو به دعوتِ تو آمده‌ام.»
سقراط گفت: «بیا برویم. در راه می‌کوشیم عذر و بهانه‌ای بیابیم.»
آریستودموس می‌گفت: «پس از این گفت‌وگو متفق‌القول به راه افتادیم. اما سقراط را در میانه‌ی راه اندیشه‌ای ژرف و حالتی خلسه و روحانیتی خاص دست داد و از من بازماند. چون مرا به انتظار خود دید، به من اشاره کرد که راه خود در پیش گیرم. من نیز اطاعت کرده و راه افتادم. همین که به خانه‌ی آگاثون رسیدم، درها را باز یافته و با اتفاق غیرمنتظره‌ای روبه‌رو شدم. غلامی به استقبالم آمد و مرا به داخل راهنمایی کرد.»             

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط