#
#

معرفی کتاب: جان‌های همدل

4 هفته پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


«جان‌های همدل» یکی از آثار برجسته ویرجینیا وولف است که درک عمیق‌تری از فضای فکری، ادبی و روابط انسانی پیرامون نویسنده را برای خواننده فراهم می‌آورد. این کتاب در اصل مجموعه‌ای از نامه‌ها، یادداشت‌ها و گاه بازتاب‌های شخصی وولف است که در طول زندگی ادبی‌اش نوشته و با دیگران مبادله کرده است. عنوانِ کتاب، خود اشاره‌ای روشن به شبکه‌ی دوستان، نویسندگان، هنرمندان و روشنفکرانی دارد که وولف با آنان در ارتباط بود و همین ارتباطات نقشی مهم در شکل‌گیری اندیشه‌ها و آثارش داشت.
ویرجینیا وولف، چهره‌ای محوری در جنبش مدرنیسم ادبی و از مهم‌ترین اعضای حلقه بلومزبری، همواره میان دنیای درونی خود و جهان بیرونی در رفت‌وآمد بود. نامه‌ها و نوشته‌های شخصی او در این کتاب نه‌تنها پرده از دنیای درونی و حساس او برمی‌دارند، بلکه تصویری روشن از فضای فرهنگی و ادبی اوایل قرن بیستم انگلستان به دست می‌دهند. آنچه جان‌های همدل را ارزشمند می‌سازد، نه‌فقط محتوای شخصی و انسانی آن، بلکه بازتاب اندیشه‌های خلاق و نگاه منحصربه‌فرد وولف به ادبیات، هنر، جامعه و حتی سیاست است.

 

ویرجینیا وولف


نامه‌های وولف در این کتاب اغلب خطاب به دوستان نزدیک، اعضای خانواده و همکاران ادبی وولف نوشته شده‌اند و محتوای آن‌ها طیفی گسترده از موضوعات را شامل می‌شود: از مسائل روزمره و شوخ‌طبعی‌های ساده گرفته تا تأملات عمیق فلسفی و هنری.
این کتاب نشان می‌دهد که چگونه وولف از نامه‌نگاری به‌عنوان بستری برای اندیشه‌ورزی، خلاقیت و حتی درمان روانی استفاده می‌کرد. بسیاری از نامه‌های او لحنی سرشار از انرژی، طنز و هوش دارند؛ درحالی‌که برخی دیگر آشکارا بازتابی از اضطراب‌ها، افسردگی‌ها و تردیدهای درونی او هستند. این تنوع لحن و محتوا، خواننده را به جهان چندلایه‌ی وولف وارد می‌کند؛ جهانی که هم‌زمان سرشار از شور زندگی و سایه‌های سنگین مالیخولیا است.
انتخاب عنوان جان‌های همدل تصادفی نیست. وولف به‌شدت به رابطه میان خلاقیت فردی و ارتباطات جمعی باور داشت. او همواره در جست‌وجوی هم‌فکرانی بود که بتواند در فضای گفت‌وگویی آزاد، ایده‌هایش را با آنان در میان بگذارد. حلقه بلومزبری دقیقاً چنین فضایی بود: جمعی از نویسندگان، فیلسوفان و هنرمندان که در اوایل قرن بیستم در لندن دور هم جمع شدند و تلاش کردند زندگی اندیشه را از قید سنت‌های ویکتوریایی آزاد سازند.
در نامه‌های وولف، این روح جمعی به خوبی دیده می‌شود. او بارها از لذت گفت‌وگو با دوستانش، از الهام گرفتن از آنان و از لحظه‌هایی که به خلق ایده‌های تازه منجر می‌شدند سخن می‌گوید. درواقع، «جان‌های همدل» نشان می‌دهد که خلاقیت وولف هرگز صرفاً محصول انزوای فردی نبود، بلکه ریشه در گفت‌وگو و تبادل فکری با دیگران داشت. 

 


یکی از ویژگی‌های جالب این کتاب، روحِ شوخ‌طبعی ولف است. برخلاف تصویری که گاه از او به‌عنوان نویسنده‌ای غرق در غم و افسردگی ارائه می‌شود، نامه‌های او نشان می‌دهند که وولف از طنزی ظریف و نگاهی بازیگوشانه نیز بهره‌مند بود. او در بسیاری از نوشته‌هایش با زبانی گزنده و بذله‌گو به مسائل کوچک و بزرگ می‌پردازد؛ چه در اشاره به عادات عجیب دوستانش، چه در توصیف زندگی روزمره و چه حتی در نقد آثار ادبی معاصرانش.
این جنبه از شخصیت وولف به خواننده کمک می‌کند تا او را انسانی چندوجهی ببیند: نه فقط نویسنده‌ای بزرگ و متفکر، بلکه فردی زنده‌دل و خلاق که از بازی با کلمات و لحن لذت می‌برد.
بااین‌حال، در پسِ این شوخ‌طبعی، نامه‌ها اغلب حامل نشانه‌هایی از رنج‌های درونی وولف هستند. او بارها از اضطراب، خستگی ذهنی و افسردگی‌های عمیق خود سخن می‌گوید. خواننده در این نوشته‌ها با انسانی روبه‌رو می‌شود که میان شور زندگی و میل به خاموشی در نوسان است و همین تضاد، یکی از کلیدهای فهم آثار داستانی اوست.

جان های همدل (منتخب نامه های ویرجینیا وولف)

جان های همدل (منتخب نامه های ویرجینیا وولف)

خوب
افزودن به سبد خرید 420,000 تومان

قسمتی از کتاب جان‌های همدل نوشته‌ی ویرجینیا وولف:
به ونسا بل
چهارشنبه (13 نوامبر 1918)
عزیزترین،
فروتنی ایجاب می‌کند به تو بگویم حالت از دیدن دست‌خط من به هم می‌خورد. خب حالا گفتم. حقیقت این است که هنوز به‌سختی می‌توان چیزی را تمام کرد. به نظر می‌رسد صلح خیلی بیش از آنچه ممکن بود تغییر ایجاد کرده، گرچه من فکر می‌کنم شادمانی،تا آنجا که من دیده‌ام، زننده و مأیوس‌کننده است. توقع دارم اوضاع در روستا خیلی بهتر باشد. ای کاش، به آشهام رفته بودیم و همه‌چیز را تغییر می‌دادیم و خوش‌گذرانی متمدنانه‌ای با تو و بچه‌ها داشتیم.
باید دوشنبه ساعت 3 به دیدن دندان‌پزشک در خیابان ویگ‌مور می‌رفتم. در ساعت 4، خیابان‌ها در چنان وضعیتی بود که اگر لئونارد را ندیده بودم و با هم در میان جمعیت راه باز نمی‌کردیم، فکر نمی‌کنم به خانه می‌رسیدم. طوری بود که پسربچه‌ای تقریباً جلوی پای ما در مترو له شد، آن‌قدر به هم فشرده بودیم که به‌سختی توانستیم او را بلند کنیم. انگار همه نیمه‌مست‌اند. بطری‌های آبجو همه‌جا پخش بود؛ زنان سربازهای زخمی را می‌بوسیدند؛ هیچ‌کس اصلاً نمی‌دانست کجا می‌رود یا چه می‌کند. سیل جمعیت بی‌امان می‌آمد؛ مردم بی‌هدف در پیاده‌روها بالا و پایین می‌رفتند و پرچم‌ها را تکان می‌دادند و به داخل اتوبوس‌ها می‌پریدند، اما در این بلبشوی زننده و سردرگم، احساس اندوه و نومیدی از نوع بشر بیش‌ازپیش به سراغم آمد. جمعیت تهی‌دست و نیمه‌مست و خیلی احساساتی یا کاملاً بی‌عاطفه‌ی لندن، با آن صداهای کریه و لباس‌ها و دندان‌های پوسیده‌شان، تو را به شک می‌انداختند که آیا زندگی آبرومندانه هرگز میسر می‌شود؟ چه اهمیتی دارد که ما در جنگ باشیم یا صلح؟ اما من تصور می‌کنم که تهی‌دستان تیره‌بخت درک چندانی از نحوه‌ی ابراز احساساتشان ندارند. در حال حاضر، انگار ملغمه‌ای است از تعطیلات بانکی و تعطیلی یکشنبه‌ها. ساعت‌ها بی‌وقفه و نامنظم ضربه می‌زنند، تا اینجا تنها تغییری که من متوجه شده‌ام نرسیدن روزنامه‌ها به دستمان است، چون پسران روزنامه‌فروش آن‌ها را نمی‌آورند؛ و اتوبوس‌ها می‌درخشند درحالی‌که لامپ‌های ما به تاریکی همیشه‌اند و تلفن‌ها عملاً قطع شده‌اند.     

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط