
معرفی کتاب: تاریخچهی تاریخ
«تاریخچهی تاریخ» کتابی است نوشتهی جرمی بلک که نشر ماهی آن را به چاپ رسانده است. درک کنونی ما از تاریخ، یا چگونگی تأثیر رخدادهای تاریخی بر اکنون، مضمونی است که بهطرز فزایندهای هم بر تجربیات ما از تاریخ اثر میگذارد و هم بر بحثهایی که دربارهی تاریخ در جوامع انسانی به میان میآوریم. این موضوع در سال 2022، ازاینرو اهمیت یافته است که ولادیمیر پوتین برای توجیه تجاوز ددمنشانهی روسیه به اوکراین، به روایتی از تاریخ دو کشور استناد کرد که سال پیش از آن نقل کرده بود: نمونهای آزاردهنده از استفاده و سوءاستفاده از تاریخ.
این بحران همچنین موجب شد تمایز میان خبر راست و خبر جعلی، یا تاریخ درست و نادرست که بارها از آن سخن رفته بود بار دیگر نُقل محافل شود. دانلد ترامپ در واکنش به انتخابات ریاستجمهوری سال 2020، این بحث را به میان آورد و سایمون اسکاما در شمارهی هفتم مهی 2022، روزنامهی فایننشیال تایمز دراینباره مطلب نوشت؛ اما نظر هر دو نقص جدی دارد، ازاینرو که دانلد ترامپ رئیسجمهور پیشین امریکا به تحریف تاریخ، مشخصاً تاریخ انتخابات 2020 دامن میزند و اسکاما راهی ناهموار به سوی موضوع تاریخ دروغ نشان میدهد. او در مقالهاش تکرار میکند میان پوپولیسم اقتدارگرای آسیبزا و لیبرالیسم بیطرف و منصف مرزی روشن وجود دارد.
نویسنده میگوید: «ما در این کتاب، تاریخ را گفتمانی ممتد و مشخصاً واکنشی به چنان اندیشههایی انگاشتهایم، بهویژه از این جهت که چه روایتهای تاریخی لیبرال و چه غیر آن، مایهای از پوپولیسم یا ادعاهای گمراهکننده یا پرسشانگیز دارند.»
اگر به روال بحث دانشگاهیان غربی دربارهی فرایند روایت تاریخ، یعنی روش تاریخنگاری و آثار ایشان در این زمینه دقت کنیم، بیدرنگ به ویژگیهای متمایز روش آنان پی میبریم. این نکته دربارهی مرزبندیهای آثار ایشان نیز صادق است. اولاً در آثار تاریخنگاری ایشان، عمیقاً، و میتوان ثابت کرد به گزاف، بر آثار مؤلفانی تکیه میشود که به مورخ بودن، یعنی تولید روایات رسمی و منسجم از گذشته شهرهاند، روایاتی که در قالب کاری اندیشمندانه، بهعنوان موضوعی یگانه و ساختارمند، بهصورت جزئی از یک منظومهی فکری پیشرونده عرضه میشوند. ثانیاً اروپامحوری در بخش عمدهی این آثار موج میزند، یعنی استنادشان عموماً به آثار مورخان یونان عصر کلاسیک تا مورخان مدرن غربی، و درواقع عمدتاً مورخان آلمانی، فرانسوی، امریکایی و انگلیسی است. بنمایهی این آثار اغلب آمیزهای است از تأکید بر گمانهپردازی روشنفکرانه و روشهای دانشگاهی که عموماً در چارچوب گیتیگرایی و نهضت روشنگری بازتاب مییابند. این چارچوب هر اندازه هم که پسندیده باشد، چنان رویکردی نمیتواند حق مطلب را دربارهی سرشت گستردهی آگاهی و تجربهای که از تاریخاندیشی حاصل میشود ادا کند.
تاریخ به معنای روایت گذشته و چگونگی فهم این روایتها کنشی حیاتی در تمام فرهنگهاست. سروکار این کتاب با طیفی از نهادها ـ خاصه خانوادهها و دولتها ـ و افرادی است که گذشته را روایت کردهاند، و واکاوی این روایاتی که برای تاریخمند کردن ملتها تألیف شدهاند. نویسنده روشهایی را به چالش میکشد که تاریخنگاری معمولاً از طریق آنها تاریخمند میشود، اما در ذاتشان محدودیتآفرین هستند؛ و در پی رویکردی دموکراتیک برای بازشناسی قالبهایی است که آگاهی تاریخی در آنها شکل میگیرد تا اینکه بگوید تاریخ چیست.
قسمتی از کتاب تاریخچهی تاریخ:
در سدهی نوزدهم، تأسیس هر کشور جدید ملازمه داشت با تأسیس دولتی که تاریخ را تدوین کند. این فرآیند با تشکیل نهادها، فعالیتها و پایگاههای جدیدی برای بحث و فحص و آموزش تاریخ همراه شد و در عرصهی تاریخآگاهی به شکل فراگیری گسترش یافت. مهمترین نمونهی این فراگیری را میتوانیم در بیان تاریخ به زبانهای بومی و محلی و تشکیل سامانههای آموزش و نگهداری اسناد تاریخی مشاهده کنیم، روندی که در سدهی نوزدهم پیوسته شتاب میگرفت. این شتاب را در دهههای پایانی سدهی نوزدهم با وضوح بیشتری میتوانیم ببینیم چون در آن برهه سامانههای آموزشی رو به پیشرفت داشتند. آموزش و پرورش در بسیاری از کشورها (اما نه همهی آنها) در کانون سیاست داخلی دولت قرار گرفته بود.
همواره، در هر بحثی، از روی تأکید گوینده بر هر نکتهای میشود به تعصبات او که ازقضا بر نتایج بحث تأثیری بسزا دارند پی برد. مورخان دانشگاهی گرایش دارند بر اسلاف خودشان، بهویژه بر تأسیس دانشگاهها و شکلگیری تاریخ علمی تأکید کنند. بنمایهی این فرآیندِ پژوهش بیطرفانه و عینی تاریخی است که به صراحت با بررسی همهجانبه و انتقادی اسناد تاریخی موجود انجام میشود. این تعریف از تاریخ در سدهی نوزدهم، یعنی در عصری که شفافیت و اعتبار مفهوم علم روزافزون بود، هوادارانی پیدا کرد. یکی از سردمداران این روند لئوپولد فون رانکه اهل پروس بود که از سال 1825 استاد کرسی تاریخ دانشگاه برلین شد. جالب است که این روند از برلین به امریکا رسید و بهویژه در دانشگاه شیکاگو، که در سال 1890، تأسیس شد، مورد توجه بسیار قرار گرفت.
علم در آن دوره معنایی گستردهتر از علم امروزی داشت که عموماً معطوف به علوم طبیعی است، بهویژه آنگاه که به زبان ریاضی بیان میشود. در آن دوره علم به معنای کاربرد عقل بود در واکاوی شواهد، مانند رویکرد آدام اسمیت در کتابش «ثروت ملل». روش رانکه بر شالودهی لغتشناسی استوار بود و همین امر رنگ و بوی علم به آن میبخشید و آن را از آثار ادبی و تاریخهای مبتنی بر فلسفه متمایز میکرد.
تاریخ علمی همچنین از دقت و اعتبار علوم طبیعی بهره میبرد؛ اما نقش فاعلیت مورخ را، بهویژه از نظر نقش ذهن در گزینش منابع و سرفصلها، پرسشهای خاص مطرحشده و روش بهکاررفته، به کمترین درجه میرساند. با کاربست واژهی علم و پایبندی به عینیت، هم بهعنوان امکان و هم بهعنوان هدف، گمان میرفت روش خاصی در حیطهی موضوعِ تاریخ پیدا شده است سازگار با هدف دستاندرکاران موضوع تاریخ، هدفی که همچون پیکان راهنما به معنایی در تاریخ اشاره میکرد که میتوانست و میبایست کشف شود. روش کار بهظاهر آسان و پیشبینیپذیر مینمود، چون مرکب بود از گردآوری، ساماندهی و کاربرد اطلاعات و اینها را میشد در قالب یک فناوری هدفمند و منسجم تعریف کرد، چیزی شبیه به نظم دادن به زمانبندی در رشتهی باستانشناسی و سازمان دادن به یافتههای آن.