معرفی کتاب: ابریشم

2 روز پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


رمان «ابریشم» اثر نویسنده‌ی ایتالیایی الساندرو باریکو یکی از آثاری است که با زبان شاعرانه و روایتی موجز، جهان خاصی را خلق می‌کند؛ جهانی که در عین سادگی و سکوت، پر از رمز و راز و کشش عاطفی است. این رمان نخستین‌بار در سال 1996 منتشر شد و خیلی زود توجه منتقدان و خوانندگان را در سراسر اروپا و سپس در جهان به خود جلب کرد. باریکو بار دیگر با این رمان توانست نشان دهد که چگونه با کمترین کلمات می‌توان بیشترین معانی و احساسات را منتقل کرد. داستان در قرن نوزدهم، در دل تجارت جهانی ابریشم و سفرهای پرماجرای یک بازرگان فرانسوی شکل می‌گیرد، اما در لایه‌های زیرین خود به کاوشی عمیق در باب عشق، میل، وفاداری، خیانت، تنهایی و سرنوشت انسان بدل می‌شود.
داستان در روستای کوچکی در فرانسه آغاز می‌شود، جایی که شخصیت اصلی، هروه ژنکور، زندگی می‌کند. او مردی آرام، کم‌حرف و اهل سکوت است که در نگاه نخست شخصیتی معمولی و حتی بی‌ماجرا به نظر می‌رسد. او با زنی به نام هلن ازدواج کرده است؛ زنی وفادار، آرام و مهربان که همواره در کنار اوست و زندگی مشترکشان سرشار از سکوتی آرام و بی‌حادثه است. هروه برخلاف مردان ماجراجوی دیگر، هیچ علاقه‌ای به جنگ یا سیاست ندارد و سرنوشتش او را به شغلی عجیب و خاص پیوند می‌زند: خرید تخم‌های کرم ابریشم. در دوران او، صنعت ابریشم در فرانسه رونق داشت و نیاز به تخم‌های سالم و مرغوب کرم ابریشم سبب می‌شد تاجران برای یافتن آن به دورترین نقاط جهان سفر کنند.

 

الساندرو باریکو


هروه در ابتدا برای خرید تخم‌ها به کشورهای مدیترانه‌ای سفر می‌کند، اما خیلی زود بیماری‌ای ناشناخته کرم‌های ابریشم محلی را از بین می‌برد و او مجبور می‌شود به شرق دور سفر کند. در اینجاست که مسیر زندگی آرام و یکنواخت او با تغییری بنیادین روبه‌رو می‌شود. او راهی ژاپن می‌شود، سرزمینی بسته و رازآلود که در آن دوران هنوز به روی غرب چندان گشوده نشده بود. این سفرها که هر سال تکرار می‌شوند، دروازه‌ای به جهان دیگر برای هروه می‌گشایند: جهانی پر از فاصله، سکوت، رمز و جذابیتی وصف‌ناپذیر.
نقطه‌ی اوج روایت زمانی است که هروه در ژاپن با دختری جوان و زیبا روبه‌رو می‌شود؛ دختری که هیچ‌گاه نامش ذکر نمی‌شود و حتی گفت‌وگویی مستقیم میان او و هروه شکل نمی‌گیرد. او معشوقه‌ی حاکم محلی است، اما نگاه‌های کوتاه و سکوت‌های طولانی میانش با هروه پیوندی عمیق و ناپیدا می‌سازد. هیچ کلامی ردوبدل نمی‌شود، هیچ تماس آشکاری رخ نمی‌دهد، اما همین غیاب و ناتمامی، همین فاصله‌ی پر از اشتیاق، عشق را به سطحی فراتر از جسم و سخن می‌برد. هروه که تا پیش از این مردی آرام و بی‌احساس می‌نمود، ناگهان درگیر عشقی ساکت و عمیق می‌شود که تمام وجودش را تسخیر می‌کند.
از منظر سبک، «ابریشم» شاهکاری در ایجاز است. هر جمله‌ی رمان مانند شعری فشرده و پرمعناست. زبان باریکو ساده، روان و درعین‌حال شاعرانه است. او از جملات کوتاه و تکرارهای موسیقایی استفاده می‌کند تا نوعی ریتم خاص و دلنشین در روایت ایجاد کند. همین ریتم باعث می‌شود که متن بیشتر شبیه به یک قطعه موسیقی یا یک افسانه‌ی کهن به نظر برسد تا یک رمان تاریخی.

 


از سوی دیگر، سکوت‌ها و فضاهای خالی در متن به اندازه‌ی کلمات اهمیت دارند. باریکو به خواننده اجازه می‌دهد خود معناها را تکمیل کند، احساسات را در سکوت شخصیت‌ها بیابد و فاصله‌ها را با تخیل پر کند. این سبک نوشتار، «ابریشم» را به متنی چندلایه و شاعرانه بدل کرده است که بارها می‌توان به آن بازگشت و هربار معنایی تازه از آن دریافت.
رمان همچنین پر از نمادگرایی است. «ابریشم» در متن نه‌تنها کالایی تجاری، بلکه استعاره‌ای از عشق و زندگی است: لطیف، شکننده، زیبا و درعین‌حال نیازمند مراقبت. سفرهای هروه نیز می‌توانند نمادی از سفر درونی انسان باشند؛ سفری برای یافتن حقیقت، عشق یا معنا.
تأثیرگذاری این رمان چنان بود که خیلی زود به زبان‌های متعدد ترجمه شد و در کشورهای مختلف به فروش بالایی دست یافت. در سال 2007، «ابریشم» به کارگردانی فرانسوا ژیرو به فیلمی سینمایی تبدیل شد.
اهمیت «ابریشم» در ادبیات معاصر اروپا نه‌تنها به‌خاطر داستان و سبک نوشتار آن است، بلکه به‌دلیل شیوه‌ی خاصی است که باریکو برای روایت انتخاب کرده: استفاده از کمترین کلمات برای بیان عمیق‌ترین احساسات. او نشان می‌دهد که ادبیات همیشه نیازمند حجم عظیمی از کلمات و رویدادها نیست؛ گاهی سکوت و حذف می‌توانند بیش از هر گفتاری اثرگذار باشند.

ابریشم

ابریشم

قطره
افزودن به سبد خرید 135,000 تومان

قسمتی از کتاب ابریشم نوشته‌ی الساندرو باریکو:
بالدابیو به پرورش‌دهندگان لا ویلدیو اعلام کرد که روی حرف‌های پاستور زیاد هم نمی‌شود حساب کرد، که این دو مرد ایتالیایی سر نصف بیشتر اروپا را کلاه گذاشته‌اند، که در ژاپن قبل از زمستان جنگ تمام می‌شود، که انیس مقدس به خوابش آمده و بهش گفته که آن‌ها همه‌شان یک مشت بزدل ترسو هستند. فقط به هلن نتوانست دروغ بگوید.
ـ بالدابیو، واقعاً لازم است که برود؟
ـ نه.
ـ پس برای چی؟
ـ نمی‌توانم جلویش را بگیرم. و اگر می‌خواهد آنجا برود، تنها کاری که می‌توانم بکنم این است که دلیل بیشتری پیش پایش بگذارم که برگردد. 
همه‌ی پرورش‌دهندگان لا ویلدیو، خواه‌ناخواه، سهم خودشان را برای عملیات واریز کردند. هروه ژنکور در تدارک سفر شد و در اولین روزهای ماه اکتبر آماده‌ی حرکت گشت. هلن مانند هر سال کمکش کرد، بی‌آنکه چیزی بپرسد یا از دل‌نگرانی‌هایش چیزی بروز دهد. فقط شب آخر، هنگامی‌که چراغ خاموش شد، نیرویی یافت و گفت:
ـ قول بده که برمی‌گردی.
با صدایی محکم و جدی اضافه کرد:
ـ قول بده که برمی‌گردی.
هروه ژنکور در تاریکی جواب داد: 
ـ بهت قول می‌دهم.      

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط