#
#

فروید و جامعه‌ی مدرن/ پُلی میان روان‌شناسی و جامعه‌شناسی

5 ماه پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


کتاب «فروید و جامعه‌ی مدرن»، نوشته‌ی رابرت بوکاک، به همت نشر پیله به چاپ رسیده است. این کتاب یکی از مهم‌ترین آثار در حوزه‌ی جامعه‌شناسی و روان‌کاوی است که به بررسی تأثیر اندیشه‌های زیگموند فروید بر جامعه‌ی مدرن می‌پردازد. این کتاب با نگاهی تحلیلی، نشان می‌دهد که چگونه مفاهیم روان‌کاوانه‌ی فروید، مانند ناخودآگاه، سرکوب، تمایلات جنسی و تضادهای روانی، در ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جوامع مدرن نفوذ کرده‌اند.
بوکاک در این اثر، با ترکیب روان‌کاوی و جامعه‌شناسی، به تحلیل پیچیدگی‌های جامعه‌ی معاصر می‌پردازد و استدلال می‌کند که بسیاری از پدیده‌های اجتماعی را نمی‌توان بدون درنظرگرفتن ابعاد روان‌شناختی فهمید.
بوکاک ابتدا به معرفی زمینه‌های فکری و تاریخی شکل‌گیری نظریه‌های فروید می‌پردازد. او توضیح می‌دهد که چگونه فروید در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، با مشاهده‌ی بیماران روان‌رنجور، به کشف ناخودآگاه و مکانیسم‌های دفاعی روان پرداخت.
فروید با معرفی نظریه‌های خود درباره‌ی ناخودآگاه، رؤیاها و تمایلات جنسی، انقلابی در روان‌شناسی و فلسفه ایجاد کرد. در ابتدا، بسیاری از اندیشمندان، به‌ویژه در جوامع محافظه‌کار، نظریه‌های فروید را رد می‌کردند، اما به‌تدریج این ایده‌ها در علوم اجتماعی نفوذ کردند. 
بوکاک استدلال می‌کند که روان‌کاوی فروید می‌تواند به‌عنوان لنزی برای تحلیل انتقادی جامعه‌ی مدرن به کار رود. برای مثال، مفهوم سرکوب که فروید آن را به‌عنوان فرآیند ناخودآگاهِ واپس‌زدن امیال غیرقابل‌قبول تعریف می‌کند، در سطح اجتماعی نیز قابل‌ تعمیم است. جوامع مدرن، به‌ویژه در دوران اوج صنعتی‌ شدن، بسیاری از تمایلات انسانی (به‌ویژه تمایلات جنسی و پرخاشگری) را سرکوب کردند تا نظم اجتماعی حفظ شود. این سرکوب، به گفته‌ی فروید می‌تواند به شکل‌گیری روان‌رنجوری، اضطراب و حتی خشونت‌های جمعی بینجامد. ازسوی‌دیگر، مفهوم والایش نشان می‌دهد که چگونه انرژی روانیِ تمایلات سرکوب‌شده می‌تواند به فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی مثبت (مانند هنر یا علم) تبدیل شود. بوکاک با استفاده از این چهارچوب، توضیح می‌دهد که چگونه نهادهای مذهبی، آموزشی و سیاسی در جامعه‌ی مدرن، با کنترل و جهت‌دهی به غرایز انسانی، به ثبات اجتماعی کمک می‌کنند، اما همزمان ممکن است به سرکوب‌های آسیب‌زا نیز منجر شوند.
یکی از جنبه‌های جذاب کتاب، مقایسه‌ی فروید با دیگر اندیشمندان کلیدی علوم اجتماعی، مانند: کارل مارکس و ماکس وبر است. بوکاک نشان می‌دهد که اگرچه مارکس بر تضادهای طبقاتی و اقتصادی به‌عنوان موتور محرکه تاریخ تمرکز داشت، فروید بر تضادهای درونی روان انسان تأکید می‌کرد. بااین‌حال، هردو به‌نوعی به مفهوم ازخودبیگانگی پرداختند: مارکس از بیگانگی کارگر از محصول کارش سخن گفت و فروید از بیگانگی انسان از امیال واقعی خود به‌دلیل فشارهای اجتماعی. از طرف دیگر، ماکس وبر بر عقلانیت و بوروکراسی به‌عنوان ویژگی‌های جوامع مدرن تأکید داشت، اما فروید نشان داد که زیر سطح این عقلانیت ظاهری، نیروهای غیرعقلانیِ ناخودآگاه همواره فعال هستند. این ایده به‌ویژه در تحلیل پدیده‌هایی مانند ناسیونالیسم افراطی یا اطاعت کورکورانه از رهبران سیاسی کاربرد دارد. درنهایت رابرت بوکاک در این کتاب به‌خوبی نشان می‌دهد که چرا زیگموند فروید، علی‌رغم تمام انتقادات، یکی از تأثیرگذارترین اندیشمندان قرن بیستم باقی مانده است. 

قسمتی از کتاب فروید و جامعه‌ی مدرن:
انسان‌های بدوی همچون روان‌رنجورها در جامعه‌ی مدرن، در استفاده از جادو و در باب قدرت آرزوها و فرایندهای فکری، ارزیابی فراتر از واقعیت دارند. برای مثال یکی از بیمارانی که فروید بر پایه‌ی او اصطلاح قدرت مطلق فکر را خلق کرد، و از این اصطلاح در سومین مقاله‌اش در کتاب «توتم و تابو» سود جست، فکر می‌کرد اگر به کسی فکر کند همواره با او ملاقات خواهد کرد و اگر از او بپرسند نظر شما درباره‌ی او چه بوده، خواهد شنید که او مرده است. 
در مراحل اولیه‌ی توسعه‌ی تمدن‌ها، یعنی در مرحله‌ی اول جان‌انگاری، افراد احساسات و تکانه‌های درونی خود را به بیرون فرافکنی می‌کنند و در نتیجه جهان را با ارواح مختلف و قدرت‌های ماوراءطبیعی پر می‌سازند. 
دیدگاه فروید در اینجا شبیه دیدگاه اگوست کنت است؛ همانند او معتقد است تمدن‌ها در سه مرحله تکامل پیدا می‌کنند. تکامل با مرحله‌ی جان‌انگاری شروع می‌شود و روان‌رنجورهای وسواسی یا پارانوئید مدرن با گذر از مرحله‌ی میانی دین به آن بازگشت می‌کنند. مرحله دینی با مرحله اول متفاوت است؛ زیرا مردم توان و قدرت مطلق را به خدایان نسبت می‌دهند و نه مانند مرحله‌ی جادویی جان‌انگاری به خودشان. مرحله‌ی جان‌انگاری با مرحله خودشیفتگی در رشد کودک منطبق است و مرحله‌ی دینی با ابژه‌گزینی والدین مطابقت دارد. در مرحله سوم، یعنی مرحله‌ی علمی، انسان‌ها کوچکی خود و ضروریات طبیعت را می‌پذیرند، اما برخی از احساسات قدرت مطلق در اعتقاد به قدرت ذهن انسان در تسخیر طبیعت در آن‌ها باقی می‌ماند. این مرحله، مربوط به مرحله‌ی بلوغ در رشد فرد است که در آن او اصل لذت را کنار گذاشته و خود را با واقعیت تطبیق می‌دهد و برای ابژه‌ی آرزوهایش به دنیای بیرون روی می‌آورد.
فروید در پایان این مقاله (مقاله‌ی سوم توتم و تابو) با لحنی متفاوت می‌نویسد که نگرش ما به انسان‌های بدوی مانند نگرشی است که نسبت به کودکان داریم... نگرشی که ما بزرگ‌ترها آن را درک نمی‌کنیم و درنتیجه کلیت و ظرافت آن را بسیار دست‌کم گرفته‌ایم. بنابراین، این کار یک پوزیتیویست تماماً کنتی نیست، بلکه کار انسانی است که تا حدودی نسبت به ظرایف جهان‌بینی‌های بدوی حساسیت داشته، همان‌طور که برای مشکلات کودکان و بیمارانش نیز چنین بوده است. 

 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط