شمس جان‌ها؛ زندگی و میراث مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

4 روز پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


امروز 8 مهر، روز بزرگداشت مولاناست. مولانا جلال‌الدین محمد بلخی که در غرب بیشتر با نام «رومی» شناخته می‌شود، یکی از بزرگ‌ترین شاعران، متفکران و عارفان تاریخ فرهنگ و ادبیات پارسی است. او نه‌تنها در جهان اسلام که در سطح بین‌المللی به‌عنوان یکی از بلندآوازه‌ترین چهره‌های معنوی شناخته می‌شود. اشعار و تعالیم او مرزهای جغرافیایی، زبانی و دینی را پشت سر گذاشته و پیام عشق، وحدت و معرفت او تا قرن بیست‌ویکم همچنان زنده و الهام‌بخش است. زندگی او پر از ماجراهای شگفت‌انگیز است؛ از هجرت و دگرگونی‌های روحی گرفته تا دیدار تاریخی با شمس تبریزی که به نقطه‌عطفی در زندگی و آثارش بدل شد.
مولانا، در سال 604 هجری قمری (1207 میلادی)، در شهر بلخ، یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی خراسان بزرگ دیده به جهان گشود. پدر او، بهاءالدین ولد مشهور به سلطان‌العلما، از عارفان و خطیبان بزرگ روزگار بود. مادر مولانا نیز زنی نجیب و دین‌دار بود که نقش پررنگی در تربیت او ایفا کرد.
محیط خانوادگی مولانا سرشار از معنویت، علم و عرفان بود. او از کودکی با آموزه‌های اسلامی، قرآن، حدیث و نیز ادبیات کلاسیک فارسی آشنا شد. همین پایه‌های محکم باعث شد بعدها به‌سرعت در مسیر علوم دینی و عرفانی گام بردارد.
دوران کودکی مولانا هم‌زمان با آشفتگی‌های سیاسی و یورش مغولان به خراسان بود. این ناامنی‌ها باعث شد خانواده‌ی او به پیشنهاد بهاءالدین شهر بلخ را ترک کنند. آنان سفری طولانی و پرماجرا را آغاز کردند؛ ابتدا به بغداد، سپس مکه و دمشق و سرانجام به شهر قونیه در آسیای صغیر (ترکیه امروزی) رفتند.

 

تصویری منتسب به مولانا


قونیه در آن روزگار تحت حکومت سلاجقه‌ی روم بود و یکی از مراکز فرهنگی و علمی مشهور جهان اسلام بود. بهاءالدین ولد در این شهر مورد استقبال قرار گرفت و کرسی تدریس یافت. پس از درگذشت او، مولانا جای پدر را گرفت و به‌عنوان فقیه، مدرس و خطیب بزرگ شهر شناخته شد.
مولانا از نوجوانی به‌طور جدی در علوم مختلف دینی و عقلی تحصیل کرد. او شاگردان برجسته‌ای از میان علما و فقها داشت و خود نیز مدتی در دمشق و حلب نزد استادان نامی زمان دانش‌اندوزی کرد. در این سال‌ها او بیشتر به‌عنوان یک فقیه و مفسر قرآن شناخته می‌شد تا شاعر.
بااین‌حال، رگه‌های معنوی و عرفانی در روح او از همان ابتدا وجود داشت. ارتباط با محافل صوفیه و مطالعه‌ی آثار بزرگان پیشین همچون سنایی و عطار نیشابوری، زمینه‌ساز دگرگونی‌های آینده در زندگی او شد.
نقطه‌عطف زندگی مولانا بی‌شک دیدار با شمس‌الدین محمد تبریزی است. شمس صوفی‌ای پرشور و حقیقت‌جو بود که در پی یافتن هم‌صحبتی هم‌راز و هم‌دل به سفرهای بسیار دست زد. او در سال 642 هجری قمری به قونیه آمد و با مولانا دیدار کرد. این ملاقات زندگی مولانا را دگرگون ساخت.
مولانا که تا آن زمان بیشتر در مقام یک عالم و فقیه مطرح بود، تحت تأثیر شمس به تجربه‌ای عمیق‌تر از عرفان و عشق الهی رسید. او شمس را نه فقط یک دوست بلکه نوری الهی و آینه‌ی حقیقت دید. دوستی و مصاحبت آن دو، موجب اعتراض اطرافیان و حتی حسادت برخی مریدان مولانا شد. درنهایت شمس ناپدید شد (برخی گفته‌اند کشته شد، برخی نیز بر این باورند که خود شهر را ترک کرد).
این جدایی مولانا را به اوج درد و سوز درونی رساند و او را به شاعری پرشور بدل ساخت. دیوان کبیر یا دیوان شمس تبریزی حاصل همین عشق و دلدادگی معنوی است.
پس از فقدان شمس، مولانا به‌طور کامل به شعر و موسیقی روی آورد. او حلقه‌های سماع را برپا کرد و در میان پیروانش شور تازه‌ای پدید آورد. در این دوران، بزرگ‌ترین آثار ادبی او خلق شدند:

 

آرامگاه مولانا

مثنوی معنوی: شاهکار شش جلدی مولانا. این اثر سرشار از حکایات عرفانی، تمثیل‌ها و تعالیم اخلاقی و معنوی است. مثنوی یکی از مهم‌ترین متون عرفانی جهان به شمار می‌رود.
دیوان شمس تبریزی: مجموعه‌ای از غزلیات آتشین که مولانا در شور و اشتیاق به شمس سروده است.
فیه ما فیه: مجموعه سخنان و مجالس مولانا که شاگردانش آن را گردآوری کرده‌اند.
مکتوبات: نامه‌هایی که مولانا به بزرگان و دوستانش نوشته است و حاوی نکات عرفانی و اجتماعی است.
یکی از جنبه‌های برجسته‌ی زندگی مولانا، تأکید او بر سماع و موسیقی به‌عنوان راهی برای اتصال به حقیقت الهی بود. او معتقد بود که موسیقی و رقص می‌تواند روح را از قیدهای مادی رها کند و به سوی حق پرواز دهد. همین باور بعدها به شکل‌گیری طریقت مولویه انجامید که پیروانش با رقص سماع شناخته می‌شوند.
مولانا پیام‌آور عشق، وحدت و معرفت بود. او انسان را آینه‌ای از جمال الهی می‌دید و باور داشت که همه‌ی موجودات نشانه‌ای از خداوند هستند. در نگاه او، عشق نیرویی است که جهان را به حرکت درمی‌آورد و انسان را به کمال می‌رساند.
او همچنین به کثرت‌گرایی دینی باور داشت و می‌گفت حقیقت در انحصار هیچ دین و مذهبی نیست. اشعار او پر از مضامینی است که همگان را فارغ از عقیده و ملیت، به سوی عشق و یگانگی دعوت می‌کند.
مولانا در سال‌های پایانی عمرش همچنان به تعلیم، سرودن شعر و هدایت مریدان می‌پرداخت. او در سال 672 هجری قمری (1273 میلادی) در قونیه درگذشت. مراسم خاکسپاری او با حضور مسلمانان، مسیحیان و یهودیان برگزار شد که هریک او را از آنِ خود می‌دانستند. این خود نشان‌دهنده‌ی جهانی بودن پیام اوست.
آرامگاه او در قونیه، امروزه یکی از مهم‌ترین زیارتگاه‌ها و مراکز فرهنگی جهان است و سالانه میلیون‌ها نفر از سراسر دنیا برای ادای احترام به او به این شهر سفر می‌کنند.    

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید