
رک ترین کتاب ممکن / راهکارهایی کاربردی برای رهایی ذهن از چرندیات
کتاب «رکترین کتاب ممکن» نوشتهی شوتاب گنگوار به همت نشر میلکان به چاپ رسیده است. این کتاب راهنمایی نیروبخش، سهلخوان و سرگرمکننده است. با خواندن آن مجبور میشوید در هر چیزی که تا حالا یاد گرفتهاید بازبینی کنید. البته قرار نیست به شما درس بدهد. نوشته شده تا شما را به فکر وادارد؛ برای همین، زبانی تند و رویکردی سختگیرانه دارد.
«رکترین کتاب ممکن» مجموعهای از دیدگاههاست و صرفاً دربارهی یک مسئله نیست. اساساً هدفش این است که ذهنتان را از تمام چرندیاتی آزاد کنید که نادانسته خودتان را بهشان وابسته کردهاید و از آنها رنج میبرید. این چرندیات از طرز فکر دربارهی خوشحالی گرفته تا آدمهای زندگیتان را شامل میشود. این کتاب به هیچچیز رحم نمیکند!
از آنجا که این کتاب قرار است شما را آزاد کند، دربارهی خیلی از مسائل زندگیتان صحبت میکند. هرجا که با حرفی مخالف بودید، با جزئیات بنویسید چرا و چه منطقی پشت مخالفتتان وجود دارد و وقتی دارید منطقتان را میخوانید، دعا کنید که مثلاً ننوشته باشید: «مخالفم؛ چون احساس خوبی دربارهی آن ندارم.»
نویسنده میگوید: این کتاب دربارهی راهکارهایی کاملاً عملی است که ذهنت را از هر چرندی آزاد میکند. بگذار با این جمله حرفم را شروع کنم: خیلی از اینها وظیفهی پدر و مادرت بوده! نمیخواهم حرف بدی دربارهی آنها بزنم. فقط میگویم اگر آدمها محصول کارخانه بودند، آنوقت آدمهایی که ما اطرافمان میبینیم، واقعاً محصولاتی بیکیفیتاند. پس واضح است که پدر و مادرها بدجوری در انجام وظیفهشان گند زدهاند.
بگذار دنیایی را که این مدت در آن زندگی کردهای، به تو معرفی کنم: دنیا برایت تره هم خرد نمیکند! این دنیا پر از آدمهایی است که بهشکل دوست و معشوق و خیرخواه وارد زندگیات میشوند، به شکل چسبِ احساسی، رؤیایی در بستهبندی مرتب و آبنباتی از جنس آرزو، به شکل ناجی، دلال و فروشنده. میخواهیم دربارهی همهی اینها حرف بزنیم.
در هر صورت، وقتی زمانش برسد، خیلی از آنها از تو کاملاً سوءاستفاده خواهند کرد، احساسات معصومانهات را خواهند گرفت و دنیایت را دگرگون خواهند کرد. بدونشک این اتفاق خواهد افتاد. نگاهی به تاریخ بینداز. مهم نیست کیستی یا چه میکنی: ثروتمند، بااستعداد، نابغه، زیبا، قوی، قدرتمند، مؤدب، مهربان یا باملاحظه.
حالا آیا احساس میکنی آمادهای؟ بیا از خودت شروع کنیم. تو یک محصولی. تو محصولی هستی که امید بهت چسبیده است. یعنی چه؟ یعنی یک روز قرار است واحدی فوقالعاده و کارآمد بشوی که توانایی انتخاب کار، مسیر شغلی، روابط، محیط و اقتصاد به خواست خودت را خواهی داشت. این همان امید است. هرچه انتخابت بهتر باشد، محصول بهتری هستی. این، قانون سادهای است که بر اساسش دنیا دربارهات قضاوت میکند.
شوتاب گنگوار رماننویس، سخنران و مشاور حل مسئله است و بیش از دو میلیون دنبالکننده در یوتیوب دارد. او در اینستاگرام مسائلی را که مردم برایش میفرستند حل میکند و تا جایی که بتواند، دربارهی آنها ویدئو میسازد. وی این کار را هدف زندگیاش میداند که واقعاً به زندگیاش معنا میبخشد.
قسمتی از کتاب رکترین کتاب ممکن:
تو چهکسی هستی؟ جواب این سؤال تعیین میکند که دوست داری چه نوع آدمی وارد زندگیات شود. حقیقت این است که هرچه بیشتر خودت را بشناسی، قدرت بیشتری برای انتخابهای بهتر داری. هرچه نباشد، میتوانی از این دانش استفاده کنی: «چه نوع آدمی برای آدمی که من هستم، بهتره؟» و بعد فقط دنبال همین آدمها بگردی.
اما منصفانه این است که هیچکس انتظار نداشته باشد 100 درصد خودت را بشناسی. تو با کسب تجربه و گذر زمان عوض میشوی و چیزهای جدیدی دربارهی خودت کشف میکنی. پس برای اینکه بتوانی تصمیم نصفهنیمه و البته درستی بگیری، جواب «تو چهکسی هستی» باید جایی بین کسی که هستی و کسی که میخواهی باشی، قرار بگیرد. بهطورخلاصه، جایی بین واقعیت و آرزو. این جایگاه آرمانی است.
واقعیت چیست؟ بیشتر افراد نه میدانند کیستند و نه تمایلی دارند بفهمند یا ایدهای کاملاً دیوانهوار دربارهی خودشان دارند که همان شخصیت خیالی است، یا تفکری آرزووار دربارهی خود دارند که در آن، واقعیت عملی را در نظر نگرفتهاند.
مثالی برای حالت اول کسی است که فکر میکند: «من پادشاهم.» این ابله فکر میکند مثل جیمز باند است و دخترها باید برایش بمیرند! مثال دیگر کسی است که فکر میکند: «من ملکهام.» این ابله فکر میکند از اعضای خاندان سلطنتی یا قوموقبیلهی کارداشیان است. مشکل این است که خیلی از مردم واقعاً شخصیت خیالیشان را باور میکنند و چون آن را خیلی باور دارند، هر روز سعی میکنند آن را بیشتر به واقعیت تبدیل کنند.
مثالی برای حالت دوم کسی است که فکر میکند: «من توی کارم نابغهام و یک روز دنیا من رو میشناسه.» این افراد از واقعیت عملیشان فاصله گرفتهاند و با اینکه در کاری که میکنند کاملاً گند زدهاند، به جای پذیرش واقعیت فعلی، دقیقاً برعکس فکر میکنند.
حالا تصور کن چنین افرادی دنبال چه نوع همسری میگردند. آنها خودآگاهی ندارند؛ بنابراین چیزی که دنبالش میگردند، یا جذابیت است یا تأییدی بر چرندیاتی که همهشان به خودشان میگویند: «من لایق جذابترین آدمم. من لایق یک مرد خیلی پولدارم. من لایق کسیام که چشمبسته من رو باور داشته باشه.»
افرادی که در دنیایی خیالی زندگی میکنند، وقتی جواب رد میشنوند، فکر میکنند شخصیت خیالیشان به کار بیشتری نیاز دارد: «من قدبلند نیستم. من عضلانی نیستم. من کاریزما ندارم. من شبیه اون آدم مشهور نیستم. من شبیه اون مدل توی اینستاگرام نیستم. من هنوز بدنم این شکلی نیست. من کمترم. صلاحیت و لیاقت ندارم، تا وقتی بتونم به این چیزها برسم.»
افرادی که فکر میکنند بهتریناند، وقتی جواب رد میشنوند، صرفاً آن فرد را مقصر میدانند: «اون احمقه. هنر رو درک نمیکنه. عاقل نبود. اصلاً در سطح من نبود. اونقدرها هم باهوش نبود.»
اگر میخواهی رابطهای خوب داشته باشی، باید از پیدا کردن هدف چرند آدمهای خیالی، زن فوقالعاده جذاب یا مرد فیلمها که همیشه در کنارت حضور دارد دست برداری. باید واقعنگر باشی. کسی که دنبالش میگردی، باید براساس کسی که هستی و کسی که میخواهی باشی، باشد.
