ترفندهای مغز برای فریب شما / آیا به معنای واقعی کلمه جهان را با چشمانمان می‌بینیم؟

9 ماه پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

 

کتابِ «ترفندهای مغز برای فریب شما» نوشته‌ی آلبرت مخیبر به همت انتشارات کتابسرای همراز به چاپ رسیده است. ما تمایل داریم چنین بیندیشیم که دنیا را با چشمانمان می‌بینیم و با گوش‌هایمان می‌شنویم که امری است طبیعی: ادراک ما ابتدا از مسیر حواسمان می‌گذرد. بااین‌حال در وهله‌ی نخست و پیش از همه، جهان را با مغزمان درک می‌کنیم. حواس پنجگانه و مغز با هم کار می‌کنند، به‌گونه‌ای که انسان می‌تواند جهان را واقعاً درک کند؛ اما چشم‌ها، گوش‌ها، زبان و پوستمان درواقع گیرنده‌هایی هستند که نشانه‌های بازتاب‌یافته از جهان بیرون را (نوری، صوتی، بویایی و...) به نشانه‌ای الکتریکی بدل می‌کنند. مغز ما این هزاران سیگنال الکتریکی را پردازش و غربال خواهد کرد و ما را قادر به بازآفرینی ذهنی جهان می‌سازد.

ادراک ما با سوگیری همراه است؛ حیطه‌ی توجه ما محدود است، حافظه‌ی ما فریب‌کار است. بااین‌حال «جهان‌بینی» منسجمی داریم. برای انجام این ترفندها می‌توانیم قدردان مغزمان باشیم، قدردان سازوکارهایی که ما را قادر به درک جهانِ چندوجهی و پیچیده‌ای می‌کنند که در آن زندگی می‌کنیم و آن را با یکدیگر به اشتراک‌ می‌گذاریم.

مغز که پناهگاهِ دانش ماست، به‌واسطه‌ی تقریب‌ها عمل می‌کند. در نتیجه دانش ما درباره‌ی اشیاء و جهان همواره نسبی است. مغز برای هر چیز قالبی خلق می‌کند: دوستی‌هایمان، روابط عاشقانه‌مان، برداشتمان از جهان، آراء سیاسی‌مان و... این قالب‌ها اغلب برایمان ناشناخته‌اند؛ مغز داستان‌هایی برایمان تعریف می‌کند که به ما در یافتن بهترِ مسیرمان در جهان کمک می‌کنند. مغز می‌‌تواند همه‌ی خاطره‌های دوران کودکی‌مان را بازآفرینی کند یا در برابر خطری بالقوه به ما آمادگی دهد تا در صورت اثبات واقعی‌ بودنش، خود را نجات دهیم؛ به ما می‌فهماند که توده‌ای از موم که در برابر ماست، درواقع شمعی ذوب‌شده است... اما می‌تواند به همین روش هم ما را با خطای دید یا ترفندی جادویی بفریبد، ما را به تله‌ی اخبار جعلی بیفکند، یا دچار «توهم دانش» کند. در این سفر به مرکز مغز، به مطالعه‌ی سازوکارها و شیوه‌های این اندامِ اسرارآمیز و خارق‌العاده می‌پردازیم تا ببینیم چه زمانی، چرا و چگونه ترفندهایش را روی ما و خودش اِعمال می‌کند.

علومِ شناختی رشته‌ای نسبتاً جدید و امروزه کاملاً رو به گسترش است. بنابراین میزانی از آزمون و خطا اجتناب‌ناپذیر است، به‌ویژه هنگامی‌که به اندامی به پیچیدگی مغز انسان علاقه‌مند می‌گردیم. در طول این کتاب، براساس اصلی پیش می‌رویم که از ایزاک آسیموف فراگرفتیم: نسبی بودنِ خطا. برخلاف باور عمومی، درست و غلط ندرتاً مطلق‌اند؛ به همین دلیل، برای آشنایی بهتر با مغز و نیل به درکی بهتر از خود، در این کتاب به ارائه‌ی مدل‌هایی نظری پرداخته شده که امروزه بیش از بقیه می‌توان به آن‌ها اعتماد کرد.

قسمتی از کتاب ترفندهای مغز برای فریب شما:

تمامی موجودات زنده در تلاش‌اند تا برای حفظ نظمِ کاریِ بهینه‌ی عملکردهای حرکتی و قشر مغز، به حالت تعادل درونی به نام هم‌ایستایی برسند. انسان‌ها نیز از این قاعده مستثنی نیستند.

شما در اوج تابستان در دوی ماراتن شرکت می‌کنید و بدنتان هنگام رسیدن به خط پایان دچار کم‌آبی می‌شود. مغز شما برای بازیابی هم‌ایستایی بدن، علائمی را به بخش‌های متفاوتی از بدنتان ارسال می‌کند: به کلیه‌هایتان برای تولید ادرار کمتر، به منافذ پوست‌تان برای کاهش تعریق و به غدد بزاقی برای کاستن از سرعت فعالیتشان، زیرا آن‌ها همان اندام‌هایی‌اند که باعث می‌شوند احساس تشنگی کنید.

این حالتِ تعادل به همان اندازه که برای بدنمان مطلوب است برای عملکردهای شناختی نیز مطلوب است. زمانی‌که اطلاعات با ترجیحات، عقاید، باورها یا رفتارهای شما مغایرت دارد دچار تنشی می‌شوید که هم‌ایستایی شما را برهم می‌زند. روان‌شناس امریکایی، لئون فستیگر شصت سال پیش نظریه‌ای را پیرامون این شرایط مطرح کرد. او آن را ناهماهنگی شناختی نامید. او توضیح می‌دهد که مغز به‌طور طبیعی مشتاق کاهش تنش است.

حکایت ژان دو لا فونتین درباره‌ی روباه و انگور توصیفی جذاب از ناهماهنگی شناختی به دست می‌دهد:

روباهی از گسکونی، برخی میگن نرماندی

از گرسنگی مشرف به موت بود، چشمش افتاد به تاکی

ظاهراً با انگورهای رسیده

با پوستی به رنگ شراب...

روباهِ مشتاق می‌توانست با شادی شکمی از عزا درآورد

اما دستش به آن نمی‌رسید

با خود گفت: «خیلی کال‌اند فقط به درد دخترکان می‌خورند»

هیچ، از ناله برای آن بهتر نیست؟

روباه گرسنه است؛ برای به دست آوردن چند دانه انگور هر کاری می‌کرد، ناتوانی‌اش در به چنگ آوردن انگورهای رسیده تنشی در او ایجاد کرد، پس وارد حالت ناهماهنگی شناختی می‌شود. روباه برای بازیابی هم‌ایستایی شناختی‌اش، ارزش منتسب به انگور را تعدیل کرد و نظرش را در راستای ناتوانی‌اش در رسیدن به آن تغییر داد. درحالی‌که انگورها در کل رسیده بودند خود را قانع کرد که بیش‌از‌حد نارس‌اند و دوست ندارد انگور ترش بخورد. لا فونتین حکایت خود را با پرسشی مهم به پایان می‌رساند: با دانستن اینکه روباه با غیرمنطقی‌ بودن توانست تنش درونی‌اش و اجتناب از یأس را حل کند، آیا این روشِ غیرمنطقی مضر است یا مفید؟

ترفندهای مغز برای فریب شما

ترفندهای مغز برای فریب شما

کتابسرای همراز
افزودن به سبد خرید 129,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط