#
#

بیوگرافی: محمدعلی مهمان‌نوازان

2 ماه پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


محمدعلی مهمان‌نوازان، متولد 1357 در تهران، نویسنده و مترجم توانای معاصر ایرانی است که تحصیلاتش را در رشته مترجمی زبان به پایان رسانده و از اوایل دهه هشتاد شمسی با تألیفات و ترجمه‌های متعددی وارد دنیای ادبیات فارسی شد. او نه‌فقط روایت‌گر داستان‌های اسرارآمیز و روانکاوانه، بلکه پل ارتباطی مهمی میان ادبیات جهانی و خوانندگان فارسی‌زبان است.
مهمان‌نوازان در مقام نویسنده با اثر «رسواخانه» (1393) معرفی شد؛ رمانی معمایی ـ روان‌شناختی که با استفاده از ساختار رازآلود و شخصیت‌پردازی دقیق، داستانی را روایت می‌کند که پرده از اسرار ماندگاری برمی‌دارد. این رمان 184 صفحه‌ای که نشر هیلا آن را منتشر کرد، ویژگی برجسته‌ای دارد: واکاوی گذشته و تأثیر آن بر هویت حال شخصیت‌ها باعث می‌شود خواننده همراه با قهرمانان در جست‌وجوی حقیقت درونی و بیرونی قرار گیرد.
اما نقطه قوت مهمان‌نوازان، ترجمه‌های متعدد و درخشان اوست. سال 1380 شاهد انتشار مجموعه داستانی با ترجمه‌ی او بودیم که «دیگر هیچ‌وقت تو را نخواهم دید» نام داشت. از آن سال تاکنون، او مترجم آثاری از نویسندگان برجسته‌ای همچون استفن کینگ، هاروکی موراکامی، واریس دیری، ایزابل آلنده، پریمو لوی، ولادیمیر ناباکوف، مایکل پالمر و... بوده است. 
مجموعه ترجمه‌های او از منظر ژانری نیز گوناگون است: از ژانر ترس، درام، عاشقانه و تاریخی تا داستان‌های کوتاه و رمان بلند. این تنوع ژانری، ترسیم‌کننده‌ی قدرت انتخاب و انعطاف او در تطبیق سبک زبان و ساختار فرهنگ مبدأ با ذائقه‌ی زبان مقصد است. آثار متأخر او مانند «شعله‌ی فروزان»، «مارپیچ، عطر تلخ» و «نفس‌به‌نفس» گواه تنوع موضوعی و علاقه‌مندی او به روان‌شناسی، روابط انسانی و تأمل درونی‌اند.

 

برخی از آثار ترجمه‌شده به همت محمدعلی مهمان‌نوازان


از سوی دیگر، نویسندگی شخصی او نیز فراتر از رسواخانه رفته است؛ او به موضوعات دیگری مثل تأمل در روابط انسانی و کشف لایه‌های پنهان روان علاقه‌مند است. گرچه آثاری مانند «شعله‌ی فروزان» و «نفس‌به‌نفس» او کمتر مورد بازتاب رسانه‌ای قرار گرفته‌اند، اما جایگاه ادبی او در بین مخاطبان ثابت شده است.
از نقطه‌نظر سبک‌نگاری و زبان، مهمان‌نوازان رویه‌ای دارد که به حفظ ساختار اصلی اثر وفادار است، درعین‌حال می‌کوشد شور و رنگ‌آمیزی فرهنگی ترجمه را با ظرافت در متن فارسی نقل کند تا خواننده از غنای ادبی زبان منبع بهره‌مند شود. نمونه‌هایی از این رویکرد را می‌توان در ترجمه‌ی آثاری چون منظره‌ی زمستانی از موراکامی یا زن‌کش از کینگ مشاهده کرد که با استقبال خوانندگان نیز مواجه شده‌اند.
در میان این آثار، مترجم‌ بودن برای او فقط وسیله نیست، بلکه راهی برای فهم و جذب عمیق‌تر ادبیات جهانی به فرهنگ فارسی است؛ او با انتخاب هوشمندانه‌ی آثار، نشان داده که هدف اصلی‌اش انتقال ارزش‌های ادبی و انسانی ا‌ست، نه صرفاً ترجمه متون پرفروش. این گرایش باعث شده تا آثار او در مجموعه‌شان جایگاه برجسته‌ای داشته باشند.
همچنین این مترجم با ترجمه‌هایش توانسته نشان دهد که ترجمه‌ی ادبی نیز می‌تواند یک اثر خلاق باشد؛ انتقال ادراکات فرهنگی و زبان‌شناختی و نه فقط انتقال معنی. این انگیزه، باعث شده تا ترجمه‌هایش مانند «عادت عشق» از کازوئو ایشی‌گورو یا «خوش‌بین‌ها» از ریچارد فورد محصولاتی باشند که بیشتر از صرفاً متن، تجربه‌ای از گفت‌وگوهای بین‌فرهنگی‌ باشند.  

شب نشینی با شیطان (شاهکارهای داستان کوتاه)

شب نشینی با شیطان (شاهکارهای داستان کوتاه)

مروارید
افزودن به سبد خرید 340,000 تومان

قسمتی از کتاب شب‌نشینی با شیطان با ترجمه‌ی محمدعلی مهمان‌نوازان:
بعداز ظهر تاریکی بود و در پایان مراسم وعظ، تنها چیزی که توی کلیسا دیده می‌شد، شمع‌های کشیش و صورت خیس او بود که می‌شد آن را پشت شمع‌ها دید. بعد از مراسم وعظ، همه منتظر اجرای سرود شامگاهی بودند. اما هیچ گروه و نوازنده‌ای به اجرای برنامه نپرداخت، همه به این طرف و آن طرف نگاه می‌کردند تا علت را بفهمند و بعد لِوی لیمپت، پسربچه‌ای که در تالار نشسته بود، سقلمه‌ای به تیموتی و نیکولاس زد و گفت: «شروع کنید! شروع کنید!»
نیکولاس گفت: «چیه، چی می‌گی؟» بعد از جا پرید و چون کلیسا خیلی تاریک بود و ذهنش هم کاملاً آشفته بود، فکر کرد هنوز در مهمانی‌ای حضور دارند که تمام شب گذشته را در آن برنامه اجرا کرده بودند؛ بعد ویولن و آرشه‌اش را برداشت و آهنگِ شب‌نشینی با شیطان را که در آن زمان یکی از ریتم‌های رقصی و تند به شمار می‌آمد، اجرا کرد. بقیه‌ی گروه هم که همان وضعیت ذهنی را داشتند، با تمام قوا رهبر گروه را همراهی می‌کردند. ریتم تند شب‌نشینی با شیطان را با چنان شور و حرارتی می‌نواختند که سقف سالن به لرزه درآمده بود. بعد نیکولاس که می‌دید که هیچ‌کس از جایش تکان نمی‌خورد، رو به جمعیت (درست همان‌طور که عادت داشت در مراسم رقص این کار را انجام دهد) فریاد زد: «زوج‌هایی که بالا نشسته‌ن دست همدیگه رو بگیرن! وقتی کمون رو روی ویولن کشیدم و صدا بلند شد، آقایون باید زیر کاج‌ها همسراشون رو ببوسن!»

 


لِوی، همان پسرکی که آن‌ها را بیدار کرده بود، چنان جا خورد که مثل برق از پله‌های تالار پایین رفت و به سمت خانه دوید. کشیش که از شنیدن این نغمه‌ی شیطانی در آن مکان مقدس مبهوت شده بود و با خود فکر می‌کرد گروه ارکستر دیوانه شده است، دستش را بلند کرد و گفت: «بسه، بسه، بسه! بس کنید، بس کنید، این چه کاریه؟» اما نوازنده‌ها صدای او را میان صدای بلند سازهای خود تشخیص نمی‌دادند و هر چقدر او بلندتر فریاد می‌زد، آن‌ها هم بلندتر می‌زدند. 
«مردم از صندلی‌هایشان بلند شده بودند و این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتند و می‌گفتند: «معنی این کارهای شیطانی چیه؟ نکنه می‌خواهید مثل مردم شهر سودوم و عموره آتش بر سرمون بباره!»
«خانِ والا که روی یک نیمکت سبز و ماهوتی، کنار انبوهی از صاحب‌منصبان و همسران آن‌ها که مشغول عبادت بودند، نشسته بود، از جا بلند شد و رفت جلوی تالار ایستاد و دستش را رو به نوازنده‌ها مُشت کرد و گفت: «چی! در این مکان مقدس! چی!»
«بالاخره نوازنده‌ها متوجه شدند و دست از نواختن کشیدند.»  

مشاهده ترجمه‌های محمدعلی مهمان‌نوازان   

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط