ایلان ماسک / دیوانه‌ای که دنیا را تغییر داد

8 ماه پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

 

کتاب «ایلان ماسک» نوشته‌ی والتر آیزاکسن، به همت نشر میلکان به چاپ رسیده است. ایلان ماسک حین بزرگ‌ شدن در افریقای جنوبی درد را شناخت و یاد گرفت که چگونه با آن مقابله کند. هنگامی‌که دوازده ساله بود، او را با اتوبوس به یک اردوگاه بقا در طبیعت، به نام ولدسکول، بردند. ماسک درباره‌ی آنجا می‌گوید: «اونجا شبیه رمان سالار مگس‌ها با حال‌وهوایی شبه‌نظامی بود.» در آن اردوگاه به هر کدام از بچه‌ها جیره‌های کوچک آب و غذا می‌دادند و آن‌ها نه‌تنها اجازه داشتند، حتی تشویق هم می‌شدند که بر سر جیره‌های غذا دعوا کنند. برادر کوچک‌ترش کیمبال می‌گوید: «قلدری اونجا یه فضیلت محسوب می‌شد.» بچه‌های بزرگ‌تر به‌سرعت یاد گرفتند که به‌صورت کوچک‌ترها مشت بزنند و وسایلشان را به یغما ببرند. ایلان که ریزنقش و از لحاظ هوش هیجانی بی‌دست‌وپا بود، دوبار ضرب‌وشتم شد. او در طول اقامتش در اردوگاه پنج کیلو لاغر شد.

اواخر هفته‌ی اول، پسرها را به دو دسته تقسیم کردند و گفتند که به یکدیگر حمله کنند. ماسک می‌گوید: «واقعاً دیوونه‌کننده بود!» هر چند سال یک‌بار یکی از بچه‌ها جانش را از دست می‌داد و مشاوران با بازگو کردن این داستان‌ها به بچه‌ها هشدار می‌دادند. آن‌ها می‌گفتند: «مثل اون احمقی نباش که پارسال نفله شد.» یا «احمق و ضعیف نباش.»

ایلان در آستانه‌ی شانزده سالگی برای بار دوم به ولدسکول رفت. او خیلی بزرگ‌تر شده بود. قدش 180 سانتی‌متر بود و استخون‌بندی درشتی داشت. کمی هم جودو یاد گرفته بود. بنابراین این‌بار ولدسکول خیلی هم به او بد نگذشت: «یاد گرفته بودم که اگه خواست اذیتم کنه، کافیه یه مشت محکم به بینی‌ش بزنم. بعد از اون دیگه هوس اذیت‌کردن من به سرش نمی‌زد. ممکن بود تا سرحد مرگ من رو کتک بزنه؛ اما کافی بود یه مشت محکم توی بینی‌ش بزنم تا دیگه سراغم نیاد.»

در دهه‌ی 1980، افریقای جنوبی مکانی خشونت‌بار بود و حمله با مسلسل و قتل با چاقو کاملاً رواج داشت. یک‌بار زمانی‌که ایلان و کیمبال برای رفتن به یک کنسرت موسیقی ضدآپارتاید از قطار پیاده شدند، مجبور شدند از وسط دریاچه‌ای از خون عبور کنند که یک مُرده را احاطه کرده بود. چاقویی از مغز شخص مرده بیرون زده بود. تمام شب، کف کفش‌های کتانی آغشته به خونشان هنگام راه‌رفتن به پیاده‌رو می‌چسبید.

خانواده‌ی ماسک چند سگ ژرمن شپرد نگه می‌داشتند که آموزش دیده بودند تا به هرکسی که نزدیک خانه‌شان می‌شد، حمله کنند. وقتی ایلان شش ساله بود، در حال دویدن اطراف خانه‌شان بود که سگ مورد علاقه‌اش به او حمله کرد و گاز عمیقی از پشتش گرفت. در اورژانس، زمانی‌که می‌خواستند او را بخیه بزنند، دربرابر درمان مقاومت می‌کرد تا اینکه به او قول دادند که سگ مجازات نخواهد شد. ایلان ماسک پرسید: «شما که قرار نیست اون رو بکشین، درسته؟» آن‌ها قسم خوردند که این کار را نخواهند کرد. ماسک هنگام تعریف‌‌کردن این داستان مکث می‌کند و مدتی طولانی به فضا خیره می‌شود: «اون‌ها سگ رو با شلیک گلوله کشتن!»

این کتاب داستانی حیرت‌انگیز و خودمانی درباره‌ی جذاب‌ترین و بحث‌برانگیزترین مبتکر دوران ماست: دوراندیش قانون‌شکنی که هدایتگر دنیا به عصر خودروهای برقی، اکتشافات فضایی خصوصی و هوش مصنوعی شد و توییتر را تصاحب کرد.

کتاب «ایلان ماسک» نوشته‌ی والتر آیزاکسن یک بیوگرافی استثنایی است که نگاهی عمیق و صمیمی به زندگی و ذهن یک کارآفرین مدرن ارائه می‌دهد. این گواهی است بر قدرت و عزم انسانی برای نوآوری و تحقق رؤیاهای جسورانه. چه از علاقه‌مندان به ایلان ماسک باشید و چه صرفاً در مورد ایده‌های در حال تغییر جهان کنجکاو باشید، این کتاب سفری جذاب و روشنگر است که نباید از دستش داد؛ به‌ویژه برای کسانی که به دنبال الهام و بینش درباره‌ی آینده هستند.

 

ایلان ماسک

ایلان ماسک

میلکان
افزودن به سبد خرید 455,000 تومان

قسمتی از کتاب ایلان ماسک نوشته‌ی والتر آیزاکسن:

یکی از اهدافی که ماسک و آلتمن در طولانی‌مدت درباره‌اش بحث کردند و سال 2023 پس از راه‌اندازی چت‌بات اوپن‌آی‌ای به نام چت جی‌پی‌تی به موضوعی داغ تبدیل شد، مسئله‌ی کنترل هوش مصنوعی است. هدف این است که درنهایت سیستم‌های هوش مصنوعی با اهداف و ارزش‌های انسانی هم‌سو باشند؛ درست همان‌طور که آیزاک آسیموف در رمان‌هایش قوانینی برای جلوگیری از آسیب ‌رساندن ربات‌ها به بشر وضع کرد. به رایانه‌ی هال در فیلم 2001؛ ادیسه‌ی فضایی فکر کنید که از کنترل خارج می‌شود و با انسان‌های خالق خود می‌جنگد. ما انسان‌ها چه حفاظ‌ها و چه سوئیچ‌هایی می‌توانیم روی سیستم‌های هوش مصنوعی قرار دهیم تا مطابق با علایق ما باقی بمانند؟ چه کسی از ما باید تعیین کند این علایق چیست؟

ماسک احساس کرد یکی از راه‌های اطمینان ازهم‌سویی هوش مصنوعی، وابسته ‌کردن ربات‌ها به انسان است. آن‌ها باید در راستای اراده‌ی افراد باشند، نه سیستم‌هایی که می‌توانند سرکش باشند و اهداف و مقاصد خود را توسعه دهند. این یکی از منطق‌های پشت تأسیس شرکت نیورالینک است. این شرکت را ماسک برای ایجاد تراشه‌هایی تأسیس کرد که می‌تواند مغز انسان را مستقیماً به رایانه‌ها متصل کند.

او همچنین متوجه شد موفقیت در زمینه‌ی هوش مصنوعی از دسترسی به حجم عظیمی از داده‌های دنیای واقعی حاصل می‌شود که ربات‌ها می‌توانند از آن بیاموزند. او در آن زمان متوجه شد یکی از این معادن طلا، تسلاست که روزانه میلیون‌ها ویدئو از رانندگانی که به مکان‌های مختلف رانندگی می‌کنند، جمع‌آوری می‌کند. ماسک می‌گوید: «احتمالاً تسلا اطلاعات واقعی بیشتری نسبت به هر شرکت دیگری در جهان خواهد داشت.» یکی دیگر از داده‌ها که او بعداً متوجه شد، توییتر بود که تا سال 2023، روزانه 500 میلیون پُست از افراد را پردازش می‌کرد.

 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط