#
#

پول و عقل/ عادت‌های بد مالی‌تان را کنار بگذارید و هوشمندانه‌تر خرج کنید

3 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

کتاب «پول و عقل»، نوشته‌ی مشترک دن آریلی و جف کرایسلر، به همت نشر مون به چاپ رسیده است. بیراه نیست اگر بگوییم همه‌ی ما وسط گردباد پولیم. همگی داریم همان بازی را می‌کنیم، هرچند با شدتی کمتر و کمی نامحسوس‌تر. سال‌هاست همه داریم به بی‌شمار روش مختلف بازی می‌کنیم و بازی می‌خوریم. اغلب ما عمده‌ی وقتمان را به فکر کردن درباره‌ی پول می‌گذرانیم: چقدر داریم، چقدر لازم داریم، چطور به دست بیاوریم، چطور دارایی‌مان را نگه داریم و فلان همسایه، دوست یا همکارمان چقدر دخل و خرج و پس‌انداز دارد. تجملات، مخارج، فرصت‌ها، آزادی، استرس: پول در گوشه‌ گوشه‌ی زندگی مدرن حضور دارد؛ از هزینه‌های خانوار گرفته تا سیاست ملی، از لیست خرید گرفته تا حساب‌های پس‌انداز.

هرچه سازوکارهای مالی دنیا پیشرفت کند، هرچه فرایند بیمه‌ها، وام‌ها و وام‌های مسکن پیچیده‌تر شود، هرچه سال‌به‌سال به بازنشستگی نزدیک‌تر شویم و هرچه فناوری‌ها و گزینه‌ها و چالش‌های مالی جدیدتری پیش‌رویمان قرار بگیرند، هر روز بیشتر غرق فکر کردن درباره‌ی پول می‌شویم.

زیاد فکر کردن درباره‌ی پول هیچ اشکالی ندارد، به شرط آنکه به صرف فکر کردن درباره‌ی پول بتوانیم تصمیمات بهتری بگیریم؛ ولی واقعیت غیر از این است. واقعیت ماجرا این است که انسان‌ها ذاتاً تصمیمات مالی بدی می‌گیرند. ما استاد ازهم‌پاشاندن زندگی مالی‌مان هستیم. نظیر نداریم!

فکر کردن درباره‌ی پول نه فقط تصمیمات مالی را اصلاح نمی‌کند، بلکه گاهی آدم را بیشتر به دردسر می‌اندازد. دلیل اصلی بسیاری از طلاق‌ها پول است. عامل اصلی استرس در امریکا پول است. مردم وقتی دغدغه‌ی مالی دارند، آشکارا در حل مسائل گیج و گم می‌شوند. مجموعه‌ای از پژوهش‌ها نشان داده‌اند ثروتمندان، به‌ویژه وقتی کسی یادشان می‌اندازد ثروتمندند، غالباً بی‌اخلاق‌تر از میانگین افراد رفتار می‌کنند. پژوهش دیگری نشان می‌دهد افراد صرفاً با تماشای تصاویر پول، تمایل بیشتری برای دزدی از محل کار، همکاری با افراد ناباب یا دروغ‌گویی برای تلکه‌ کردن دیگران نشان می‌دهند. فکر کردن به پول اعصاب آدم را به هم می‌ریزد.

با توجه به اهمیت پول -در زندگی، اقتصاد و جامعه- و سختی‌های تفکر منطقی درباره‌ی آن، برای افزایش دقت‌نظر چه کاری از دستمان برمی‌آید؟ معمولاً در پاسخ می‌گویند «آموزش مالی» یا به بیان تخصصی، «سواد مالی». متأسفانه سواد مالی، مثل اینکه چطور اتومبیل بخریم یا وام بهتری بگیریم، زود از یاد آدم می‌رود و تقریباً هیچ اثر بلندمدتی بر رفتارهای ما ندارد.

نویسندگان کتاب می‌گویند: در کتاب حاضر قصد نداریم به کسی «سواد مالی» یاد بدهیم یا به آدم‌ها بگوییم وقتی کیف پولشان را از جیب درمی‌آورند چطور خرج کنند. در عوض می‌خواهیم به کندوکاو در اشتباهاتی بپردازیم که معمولاً وقتی پای پول به میان می‌آید مرتکب می‌شویم و از آن مهم‌تر، قصد داریم بفهمیم چرا اشتباه می‌کنیم تا از این به بعد، وقتی خواستیم تصمیم مالی بگیریم، بهتر بدانیم با چه نیروهایی سروکار داریم و بهتر یا دست‌کم مطلع‌تر تصمیم بگیریم.

کتاب حاضر درباره‌ی این است که چطور به پول فکر می‌کنیم و در این حین مرتکب چه خطاهایی می‌شویم؛ بین درک آگاهانه‌ی ما از عملکرد پول و نحوه‌ی پول‌خرج‌کردنمان در زندگی چه شکافی برقرار است و چطور می‌توانیم عاقلانه به پول فکر کنیم و آن را به کار بگیریم؛ سختی‌های حساب‌کتاب‌کردن چیست و معمولاً چه خطاهایی حین پول‌خرج‌ کردن از ما سر می‌زند.

آیا بعد از خواندن این کتاب پولمان را عاقلانه‌تر خرج می‌کنیم؟ بی‌‌شک. شاید. کمی. احتمالاً.

دست‌کم معتقدیم کشف نیروهای پیچیده‌ی پنهان در تصمیمات مالی‌ای که وقتمان را می‌گیرند و مهار زندگی‌مان را در دست دارند، به بهبود امور مالی زندگی کمک می‌کند. همچنین معتقدیم با درک تأثیر پول بر طرز فکرمان، تصمیمات غیرمالی بهتری هم می‌گیریم. چرا؟ چون تصمیمات پولی فقط به پول مربوط نمی‌شوند. نیروهایی که نقش و سازوکار پول را در زندگی می‌سازند، بر نحوه‌ی ارزش‌گذاری و تعیین امور مهم زندگی هم تأثیرگذارند: نحوه‌ی صرف وقت، اداره‌ی امور شغلی، مواجهه با دیگران، توسعه‌ی روابط با دیگران، تلاش برای خوشبختی و نهایتاً درک دنیای پیرامون.

به بیان ساده‌تر، هدف کتاب حاضر بهبود همه‌چیز است. خب، چه می‌گویید؟ به خواندنش می‌ارزد؟

قسمتی از کتاب پول و عقل:

فرض کنید دستگاه‌های فروش نوشابه دماسنج داشته باشند و نوشابه‌ی خنک را در روزهای گرم گران‌تر بفروشند. در هوای ۴۰ درجه حاضرید دو برابر بپردازید؟ داگلاس آیوستر، مدیر عامل کوکاکولا، زمانی به منظور افزایش درآمدهای شرکت همین پیشنهاد را داد. وقتی صدای اعتراض مشتریان بلند شد و پپسی کولا را به فرصت‌طلبی متهم کرد، آیوستر ناچار به استعفا شد، هرچند کوکاکولا هرگز طرح چنین دستگاهی را عملی نکرد. تعیین قیت براساس قاعده‌ی عرضه و تقاضا کاملاً منطقی و شاید حتی معقول بود، ولی مردم آن را بی‌انصافی می‌دانستند و معتقد بودند تلاش وقیحانه‌ای است برای تلکه کردن مشتریان و خدا می‌داند چه جنجالی به پا کردند.

به نظر می‌رسد در هر خریدی که می‌کنیم، هارت و پورت پنهانی در وجود همه‌ی ما آماده‌ی فوران است. انگار هر لحظه دلمان می‌خواهد به فروشنده بگوییم: «به هیچ قیمتی حق نداری از این معامله سود کنی!» همه‌ی ما مشتی غرغروی اخموییم: آنچه واقعاً ارزش خریدن دارد، از سر کینه و لجبازی نمی‌خریم، فقط چون به نظرمان قیمتش منصفانه نیست.

وقتی به منصفانه ‌بودن قیمت‌ها حساس می‌شویم، دیگر اهمیتی نمی‌دهیم که شاید بعضی از گرانی‌ها دلیل موجهی داشته باشند. اینجاست که همه دست ناپیدای بازار را نادیده می‌گیرند. طی نظرسنجی‌ای تلفنی، ۸۲ درصد پاسخ‌دهندگان گفتند افزایش قیمت پارو در روزهای برفی (ترکیبی از مثال چتر و مثال اوبر) غیرمنصفانه است، بااینکه طبق قاعده‌ی عرضه و تقاضا، هم معقول است، هم درست.

نتفلیکس در سال ۲۰۱۱، طی خبری در وب‌سایتش اعلام کرد به‌زودی نرخ خدماتش تغییر می‌کند. به این صورت که هزینه‌ی اشتراک آنلاین و کرایه‌ی دی‌وی‌دی را، که تا پیش از آن ماهانه سر هم ۹۹/۹ دلار بود، تفکیک خواهد کرد و بابت هرکدام ماهانه ۹۹/۷ دلار خواهد گرفت. بنابراین، هزینه‌ی یک‌بار استفاده از فقط یکی از این دو خدمات، ماهانه ۲ دلار تمام می‌شد؛ ولی اگر هر دو را با هم استفاده می‌کردیم، باید ماهانه ۶ دلار می‌پرداختیم.

بسیاری از کاربران نتفلیکس فقط مشترک یکی از این خدمات بودند؛ ولی به نظرتان واکنش مردم به این خبر چه بود؟ بله، داد همه درآمد. نه به این دلیل که قیمت بدی بود -از قضا در اغلب موارد قیمت بهتری بود- بلکه چون به نظرشان منصفانه نبود. در نتیجه ماجرای جی سی پنی برای نتفلیکس هم تکرار شد. بسیاری از مشتریان وفادارش قهر کردند و بقیه را هم به اعتراض واداشتند. نتفلیکس حدود یک میلیون از مشتریانش را از دست داد و ارزش سهامش سقوط کرد.

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط