پسربچهها هم از ستارهها زاده میشوند/ ناب، بدون یک کلمه اضافه
کتاب «پسربچهها هم از ستارهها زاده میشوند»، نوشتهی امانوئل ب. دونگالا، به همت نشر آگه به چاپ رسیده است. این کتاب داستان ماتاپاری، یک نوجوان امروزیِ افریقایی است که کوکاکولا مینوشد و بخشی از فرهنگ جهانیشدهای است که بر کشورهای جهان سوم سیطره یافته است. ماتاپاری دانای کل سادهدلی است که به خواننده اجازه میدهد با نگاهی سرشار از طنز، با تاریخ معاصر یک کشور استعمارزدهی افریقایی (و به تعبیری، همهی کشورهای جهان سوم) آشنا شود. منتقدان دربارهاش نوشتهاند: یک رمان بزرگ افریقایی: برانگیزاننده اما معتدل، گسترده ولی موجز، ناب، بدون یک کلمه اضافه... تاریخی انسانی از قارهای پر رمزوراز و دستنیافته.
امانوئل دونگالا در سال ۱۹۴۱ در برازاویل جمهوری کنگو به دنیا آمد و دورهی کودکی و نوجوانی خود را در آنجا گذراند. او دورهی کارشناسی را در کالج اُبرین و کارشناسی ارشد را در دانشگاه راتگرز، دورهی تخصصی پیشدکترای را در دانشگاه استراسبورگ فرانسه و دکترای علوم را در دانشگاه مونپولیه گذراند.
در «پسربچهها هم از ستارهها زاده میشوند» میراث استعمار را در آخرین روزهای قرن بیستم از نزدیک لمس میکنیم. این کتاب روایتگر داستان ماتاپاری است که تولد بحثبرانگیز او به عنوان نفر سوم یک زایمان سهقلو نقطهی آغاز داستان است. او دو روز پس از دو برادر دوقلوی خود در روستایی که هنوز پارهای اعتقاد دارند که بچهی سوم نتیجهی دخالت شیطان است، به دنیا میآید.
افریقای دونگالا سرزمینی دور با مردمانی که حتی در شهرها به صورت قبیلهای زندگی میکنند نیست. افریقاییهای دونگالا بخشی از یک فرهنگ جهانی مصرفی و بهشدت تحت تأثیر جهان رسانهها هستند و ماتاپاری از این جریان جدا نیست.
صفحهای در این رمان نیست که به واقعهای از فرهنگ سودازدهی جهانی نپرداخته باشد. از سریالهای ژاپنی و ماشینهای ۴WD ساخت ژاپن گرفته تا کوکاکولا و نایک، پخش مستقیم مسابقات جامجهانی و کلیپهای تلویزیونی، محمدعلی کلی و رمبو.
دونگالا اصلاحات در کشورش را موشکافانه پیگیری میکند ولی در انتظار معجزه نیست: کشور ما به یک آدم معمولی و شریف، به شهروندی خوب با کرداری خوب احتیاج دارد، به کسی که مردم بتوانند خواستههایشان را از او طلب کنند، همین. نه به نابغه احتیاج داریم نه به اَبَرانسان.
و در پاسخ به کودکی که میپرسد کدام راه بهترین راه رسیدن به خداست، از زبان مادر مهربانانه پاسخ میدهد: آنهایی که معتقدند فقط یک راه وجود دارد، بیشک کسانی هستند که فقط همان یک راه را بلدند. بهترین راه، راهی است که در آن احساس راحتی بیشتری میکنی. این بستگی دارد به اعتقاد یا فرهنگی که داری. آنچه اهمیت دارد، احترام گذاشتن به اعتقادات دیگران است.

قسمتی از کتاب پسربچهها هم از ستارهها زاده میشوند:
نمیدانم چی تو سرش گذشت، ولی رییسجمهور، همانی که روز تولدم با تمثال سنگینش به فرق سر بابام کوبیده بود، تصمیم گرفته بود بیاید و جشن چهاردهمین سالگرد به دست گرفتن قدرت را در منطقهی ما برگزار کند. این واقعاً، برای من فرصت خوبی بود که او را از نزدیک ببینم. او تعدادی از اعضای حزب را برای راهنمایی و آمادهکردن زمینهی بازدید خود به منطقه فرستاده بود تا آنها اهمیت تاریخی این دستآورد را برایمان توضیح دهند. در واقع، از نظر این رهبر دوستداشتنی، انقلاب میباید حرکت خود را از مزارع آغاز کند و اساساً انقلاب باید بتواند بر تودهی دهقانها تکیه کند، نه بر بورژوازی لاشخور شهرها.
به همین علت بود که او این بخش کوچک را انتخاب کرده بود تا آن سال در التهاب جشنهای انقلاب فرو رود. جشنی که احتمالاً سال بعد از آن، دوباره در پایتخت برگزار میشد. تا یادم نرفته، باید بگویم که اسمهایی مثل پیشوای عالیقدر، مرد تودهها، سردار سازندگی، رهبر مردمی، قدیس صلح، دوست جوانان، مرد مردم، دست مشیت، بنیانگذار بزرگ، مردی که تاریخ به او حق خواهد داد، همه و همه لقبها و نامها و صفتهایی است که به رییسجمهورمان برمیگردد.
مسلماً تعدادی از آنها را فرامش کردهام، چون رادیو و برنامهی حرکت و تبلیغِ حزب هر هفته یک عنوان تازه اختراع میکردند، ولی قول میدهم که هربار که چیز جدیدی یادم آمد، آن را هم یادداشت کنم.
برای حضورِ وسیع مردم، فرماندار اعلام کرد که آن روز تعطیل رسمی است ولی حقوق به همه پرداخت میشود. من خیلی خوشحال شدم، چون معنی آن یک روز تعطیل و بازی فوتبال با بچهها بود و بعد هم میتوانستیم برویم مغازهی خالهلولو و یک کوکاکولا نوش جان کنیم، بعد هم من برای تماشای یک فیلم ویدئو به خانهی دایی جان بولابولا میرفتم. متأسفانه این روز دروغکی تعطیل بود، چون ما را مجبور کردند برویم و زیر آفتاب سوزان سخنرانیهای آدمهایی را که رهبر مردمی و مرد تودهها و سردار سازندگی به ناحیهی ما فرستاده بود گوش کنیم. و علاوه بر کارمندان، تعداد زیادی زن و مرد هم آنجا آمده بودند که مواد خوراکی و غیرخوراکی میفروختند و البته آنها هم در شمار انبوه تودههای مردم قرار میگرفتند. فقط بابا بود که با جشن قهر کرده بود و میگفت که نباید بچهها را به سمت یک گروه کشاند، یعنی حزب واحد انقلابی کشور. او در خانه مانده بود و مطالعه میکرد و حتماً در پی حل یکی از معماهای کتاب بزرگ جهان بود.
ولی آنچه بیش از هر چیز در مدت بازدید سفیران مردی که تاریخ به او حق خواهد داد، موجب تعجب من شده بود، حضور فعال دایی جان بولابولا بود. او هرگز به من نگفته بود که عضو حزب است، شاید میخواست غافلگیرم کند.
پسربچهها هم از ستارهها زاده میشوند را محمدرضا عمرانی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۳۵۱ صفحهی رقعی با جلد نرم و قیمت ۹۴ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.