پاپ و موسولینی/ تاریخ پنهان پاپ پیوس یازدهم و ظهور فاشیسم در اروپا
کتاب «پاپ و موسولینی»، نوشتهی دیوید آی. کرتزر به همت نشر اگر به چاپ رسیده است. پاپ و موسولینی روایتی دقیق، خواندنی و تأثیرگذار از رابطهی کلیسا و فاشیسم پس از دو اتفاق سرنوشتساز در تاریخ ایتالیاست. سال ۱۹۲۲، پاپ پیوس یازدهم بر صدر کلیسای کاتولیک جهان قرار گرفت و سپس بنیتو موسولینی پس از چند سال فعالیت سیاسی و تشکیل حزب فاشیسم توانست به نخستوزیری ایتالیا برسد. پیش از آن پاپ پیوس یازدهم به دلیل سلب مالکیت از کلیسا، مانند چند پاپ پیشین، بیشتر در باغها و کاخهای واتیکان محبوس بود، اما با روی کار آمدن موسولینی اوضاع فرق کرد. بنیتو خیلی زود دریافت که تعامل با کلیسا تضمینی برای قوام پایههای دولتش خواهد بود.
او رابطهی دولتش را با کلیسا بهبود بخشید و با پیمان لاتران به روابط خصمانهی کلیسای کاتولیک و دولت ایتالیا بعد از حدود ۸۰ سال پایان داد.
این کتاب دربارهی تأثیر روابط و تعامل دستگاه پاپی و رژیم فاشیستی است که به فجایعی چون جنگ جهانی دوم و کشتن هزاران بیگناه در میدانهای جنگ، شهرها و روستاها و کورههای آدمسوزی منجر شد.
همزمان با اعلام خبر مرگ پاپ یازدهم، موسولینی با فریادی از سر شوق نسبت به خبر مرگ پاپ واکنش نشان داد، اما نمیخواست رستگاری پاپ خللی در رابطهاش با کلارا پتاچی چشمسبز دلربا ایجاد کند پس به جای شتافتن به مراسم وداع با پاپ، در آغوش معشوقش ماند؛ اما هنوز یک نگرانی باقی مانده بود. او در خلال این سالها شبکهی گستردهای از جاسوسان را در داخل واتیکان گمارده بود و همواره بهسرعت آخرین اخبار و اطلاعات را مطالعه میکرد. در روزهای اخیر آنها به موسولینی خبر داده بودند که پاپ تصمیم دارد در سخنرانی سالانهی خود رفتارهای ستیزهجویانهی موسولینی و روابط تنگاتنگش با پیشوای آلمان را محکوم کند. اگر متن بیرون میآمد میتوانست به اعتبار ایتالیای فاشیستی ضربهی مهلکی بزند و گذشته از آن، توصیهی پاپ از درون قبر چیزی شبیه ادعای قدیس بودن تلقی میشد و همهی مسیحیان خود را ملزم به رعایت آن میکردند.
دیکتاتور تنها یک فرد را برای نجات از این شرایط داشت. باید با کاردینال پاچلّی تماس گرفته میشد. او که نقش پیشکار پاپ متوفی را بازی میکرد، به تمام صفحات دستنویس روی میزش و حتی انبارهای متن سخنرانی تازه چاپشدهی پاپ برای اسقفها دسترسی داشت. موسولینی یک خواسته داشت: تمام این نسخهها باید نابود شوند.
او دلیلی داشت که فکر میکرد پاچلّی به او این لطف را خواهد کرد. پاچلّی در ماههای اخیر با افراد برجستهی واتیکان و دولت رفتوآمد بسیاری داشت و این گفتوگو مدام بین آنها بود که مبادا پاپ باعث تحریک موسولینی شود. او فکر میکرد که در این صورت خطر بسیار بزرگی او را تهدید میکند. بله، درواقع مدیون پاپ بود که او را به مقام کاردینالی و بعد به سمت وزیر امور خارجه ترفیع داد اما احساس مسئولیت بزرگتری نسبت به کل نهاد کلیسا میکرد، دستور داد میز پاپ کاملاً خالی شود و نسخههای چاپشدهی سخنرانیاش مخفی بمانند.
سه هفته بعد از این ماجرا، جمعیت زیادی با بیصبری در میدان سَنتپیتر منتظر بودند تا کاردینالها در جلسهی رسمی و محرمانهی خود یکدیگر را برای انتخاب پاپ جدید ملاقات کنند. سرانجام دود سفید از دودکش کاخ حواری به هوا برخاست و جمعیت شاد شد و همگی یکصدا فریاد برآوردند: «ما یک پاپ داریم.» کاردینالی پس از آن در بالکن کلیسای سَنتپیتر ایستاد و او نیز فریاد زد: «ما یک پاپ داریم.» طولی نکشید که پیکر بلندقامت و لاغراندام مردی که ملبس به ردای سفید پاپ و تاجی فاخر بود، با قدمهای بلند از اتاق بیرون آمد تا نخستین تبرّک خود را انجام دهد. اواجنیو پاچلّی با نام مقدس پاپ پیوس دوازدهم بود و اینگونه از مردی که در کنار تخت پاپ پیشین گریسته بود، تجلیل به عمل آمد.

قسمتی از کتاب پاپ و موسولینی:
ایتالیا تعطیلی رسمی ملی مهمتری از ۲۰ سپتامبر نداشت؛ روزی که سربازان ایتالیایی در سال ۱۸۷۰ رُم را تسخیر کردند اما در تمام سالهای برقراری این تعطیلی، وقتی میهنپرستان در حال برگزاری جشن این روز بودند، وفاداران به واتیکان عزاداری مخصوص خود را برگزار میکردند. در اوایل سپتامبر سال ۱۹۲۹ پاپ سفیر خود را برای دیدار با موسولینی به کاخ نخستوزیری فرستاد تا از او بخواهد که تعطیلی ۲۰ سپتامبر را به پایان برساند و ۱۱ فوریه را به مناسبت بزرگداشت امضای پیمان لاتران جایگزین آن کند.
موسولینی در این مورد همراه نبود. او اینگونه پاسخ داد: باید صریحاً بگویم، ایتالیاییها نمیتوانند دست از جشن ۲۰ سپتامبر بکشند. در پیمان بین ما چیزی دربارهی لغو این تعطیلی گفته نشده است. این مراسم رویدادی است که خوبی آن برای همه از جمله کلیسا ثابت شده است. این روز هم بخشی از طراحی خداوند است.
پاپ پیوس یازدهم، چند روز پس از صراحت موسولینی در پاسخ به این درخواست به سفیر خود چنین گفت: «اگر در پیمان حرفی از منسوخ شدن تعطیلاتی اینچنینی به میان نیامده صرفاً به این دلیل است که بسیار واضح بود و نیاز به مذاکره نداشت.
مذاکرات تا آخرین لحظات دربارهی حذف تعطیلی ادامه داشت و موسولینی کار مفیدی برای حذفش انجام نداد؛ اما مراسم آن سال با فریادهای خوشحالی کمتری برگزار شد. پاپ هنوز چیزهایی برای نمایش تأثیرش در چنته داشت که موسولینی از آن آگاه بود. به همین دلیل، دوچه سعی کرد او را آرام کند و به او قول داد که دیگر مراسم جشنی برگزار نخواهد شد.
هفت سال بود که دوچه از ورود راشل و فرزندانش به رُم جلوگیری میکرد؛ اما در نوامبر سال ۱۹۲۹، همسرش به همراه پنج فرزندش از جمله آنا ماریا که دو ماه قبل به دنیا آمده بود، وارد رُم شد. آنها به ویلای باشکوه تورلونیا، کاخی قرن نوزدهمی واقع در یک زمین وسیع، درست بیرون دیوارهای شهر قدیمی نقلمکان کردند.
زندگی خانوادگی موسولینی در تعارض کامل با رابطهی او با مارگریتا سارفاتی بود که خانهاش در رم محفلی برای هنرمندان، نویسندگان و بزرگان فاشیست شده بود. در نظر مارگریتا، راشل زنی روستایی با سوادی اندک بود. او از لوازم آرایش استفاده نمیکرد و به سالنهای زیبایی هم نمیرفت. او فقط دو دست کت داشت که مرتب آنها را میپوشید؛ یکی از جنس پوست خوک آبی و دیگری از پوست روباه نقرهای. یکی از ناظران گفته: او تنها کسی در اطراف موسولینی بود که با وجود امکاناتی که برایش فراهم بود به خلوت زنانهاش فرار کرده بود. او به دلیل جمعیت خانوادهاش ترجیح میداد بیشتر ظرفهای کثیف غذا را بشوید تا اینکه در جلسات دولتی شرکت کند. بدونشک آسودگی همسرش در آن گوشه از رم برایش اهمیت بیشتری داشت. در آن باغ وسیع و ملک دورافتاده، او کورهای ساخته بود تا بتواند خودش نان بپزد. علاوه بر اینها راشل، چند مرغ و دو خوک هم در حیاط خانهاش نگهداری میکرد.