جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

میزانسن: شاه می‌میرد

میزانسن: شاه می‌میرد

«شاه می‌میرد» یک درام ابزورد نوشته‌ی اوژن یونسکو است که در سال ۱۹۶۲ نمایش داده شد. نمایشنامه‌ای که پس از آثاری همچون «قاتل» (۱۹۵۸) و «کرگدن» (۱۹۵۹) خلق شد. «شاه می‌میرد» در میان آثار یونسکو غیرمعمول است؛ زیرا طرح این درام خطی است و به جای انباشت اِلِمان‌ها و عناصر، بر روی تُهی‌شدن تمرکز دارد. برای مثال در «کرگدن»، به‌تدریج تعداد کرگدن‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود، اما در «شاه می‌میرد» پادشاه و همه‌ی شخصیت‌ها آرام‌آرام ناپدید می‌شوند! به همین ترتیب، زبان به‌طور‌کلی ساده‌تر و قابل‌درک‌تر است و از تمایل یونسکو به کلیشه‌ها و فضاهای ابزورد حکایت دارد.

یونسکو در مصاحبه‌ای با کلود بونفوی به سال ۱۹۶۶ گفته:  «شاه می‌میرد مانند بسیاری از نمایشنامه‌هایش از یک رؤیا نشأت نمی‌گیرد، بلکه بسیار آگاهانه‌تر خلق شده است.» یونسکو سپس ادامه می‌دهد: «مردم بلافاصله با تعجب می‌گفتند: اوه، او آوانگارد را رها کرده است. او در حال تبدیل شدن به کلاسیک است! اما مسئله، انتخابِ بین کلاسیک و آوانگارد نبود. من شاه می‌میرد را به سبکی متفاوت نوشته بودم زیرا در سطح آگاهی متفاوتی بودم.»

یونسکو همچنین گفته که این نمایشنامه زمانی خلق شده است که بیمار بوده و از مرگ هراس داشته است. این تا حدودی از وسواس دوره‌ی کودکی‌اش درباره‌ی مرگ الهام گرفته بود که در آن این نمایشنامه‌نویس معتقد بود که می‌توان به‌سادگی از بیمار شدن اجتناب کرد و برای همیشه زندگی کرد. شاه می‌میرد به نوعی درسی پیرامون مرگ است. «به خودم گفتم که می‌توان مردن را یاد گرفت، می‌توانم مردن را یاد بگیرم، همچنین می‌توانم به دیگران کمک کنم تا بمیرند. به نظر من این بهترین کار است. کار مهمی که می‌توانیم انجام دهیم، زیرا همه‌ی ما انسان‌های در حال مرگی هستیم که از مردن امتناع می‌کنیم. این نمایشنامه تلاشی است برای شاگردی در مردن.»

به گفته مورخ مذهبی میرچا الیاده :«اگر کسی کتاب مردگان تبتی و اوپانیشادها را نخوانده باشد، این نمایشنامه برایش به‌طور کامل قابل درک نیست.» لس اسیف در کتاب «شکل خالی در یک صحنه‌ی خالی» اشاره می‌کند که «شاه می‌میرد» در میان تمام نمایشنامه‌های یونسکو به پارادایم پوچ‌گرایی که توسط ساموئل بکت پایه‌گذاری شده است، نزدیک‌تر است. اگرچه بکت و یونسکو به دلیل مضامین مشتر‌کشان از بیگانگی و دشواری ارتباط معمولاً تحت عنوان «تئاتر پوچ» در کنار هم قرار می‌گیرند، نمایشنامه‌های بکت عموماً تابلویی مینیمالیستی را ارائه می‌دهند درحالی‌که آثار یونسکو گسترش بی‌نظمی را ارائه می‌دهد. به گفته‌ی اسیف «شاه می‌میرد» بکتی‌ترین نمایشنامه یونسکو است. تصویر دنیای بیرونی با تسلیم شدن قهرمان داستان به آگاهی درونی‌اش، یعنی با تشدید فزاینده چرخش به درونش محو می‌شود. محور عمودی. پرتگاه ذهنی با افقی بودن جهان خارج مخالف است.

قسمتی از نمایشنامه‌ی شاه می‌میرد نوشته‌ی اوژن یونسکو:

نگهبان: دیشب ترق‌تروق‌هایی شنیدم. دیوار یه ترک برداشته.

مارگریت: هنوز هیچی نشده؟ چه همه‌چی به سرعت اتفاق می‌افته. به این زودی‌ها انتظار نداشتم.

نگهبان: من و ژولیت سعی کردیم پُرش کنیم.

ژولیت: نصفه شبی من رو بیدار کرده، خوابِ خواب بودم.

نگهبان: ایناهاش، دوباره شد. می‌خوایید دوباره یه امتحانی بکنیم؟

مارگریت: فایده نداره. زمان رو که نمی‌شه به عقب برگردوند. (به ژولیت) ملکه ماری کجاند؟

ژولیت: آفتاب‌نزده بیدار بودند.

مارگریت: اوه! واقعاً که!

ژولیت: می‌شنیدم تو اتاقشون گریه می‌کردند.

مارگریت: یا خندیدن یا گریه کردن، تنها کاری که ازشون برمی‌آد همینه. (به ژولیت) فوراً بفرستید دنبالشون. بیاریدشون پیش من.

(درست در همین لحظه ملکه ماری، با همان لباسی که شرحش رفت پدیدار می‌شود.)

نگهبان: (لحظه‌ای پیش از ورود ماری) زنده باد ملکه!

مارگریت: (به ماری) چشم‌هاتون حسابی قرمز شده‌اند، عزیزم. برای زیبایی‌تون خوب نیست.

ماری: می‌دونم.

مارگریت: دوباره گریه رو شروع نکنید!

ماری: واقعاً دست خودم نیست، افسوس!

مارگریت: لااقل مواظب باشید از پا نیفتید. فایده‌ای نداره. تا بوده همین بوده دیگه، درسته؟ انتظارش رو داشتید. یا نکنه دیگه انتظار نداشتید؟

ماری: شما دقیقاً منتظر همین بودید!

مارگریت: چه بهتر! عوضش همه‌چی آماده ا‌ست. (به ژولیت) چرا یه دستمال دیگه بهشون نمی‌دید؟

ماری: هنوز امیدوار بودم...

مارگریت: وقتتون رو تلف می‌کنید. امیدوار، امیدوار! (شانه بالا می‌اندازد.) سقشون رو با امید ورداشته‌اند و چشمشون رو با اشک. این دیگه چه جورشه!

ماری: دکتر رو باز هم دیده‌اید؟ چی می‌گه؟

مارگریت: همونی که می‌دونید.

ماری: شاید اشتباه بکنه.

مارگریت: دوباره امیدواربازی رو شروع نکنید. علائم دروغ نمی‌گند.

ماری: شاید تعبیرش از اون‌ها درست نباشه.

مارگریت: اگه واقع‌بینانه بهشون نگاه کنید، تردیدی در اون‌ها نیست. خودتون هم خوب می‌دونید.

ماری: (به دیوار که می‌نگرد) اوه! این ترک!

مارگریت: اوه، می‌بینید! این یکی تنها نیست که. تقصیر شماست که آمادگی‌اش رو ندارند، تقصیر شماست که جا می‌خورند. شما گذاشتید هر کاری دلشون می‌خواد بکنند. شما حتی کمک کردید گمراه بشند. آه، بله زندگی بسیار شیرین بود. با اون تفریح‌ها، با اون بازی‌ها، هزار هزار مجلس رقص، قطار قطار خدم و حشم؛ شام‌های افتخاری، ظاهرسازی با دنگ و فنگ، آتیش‌بازی توپ و تفنگ؛ با ماه شب چهارده، چهارصدبار ماه عسل! راستی یادتونه چندبار رفته‌اید ماه عسل؟

ماری: اون سفرها به مناسبت سالگرد ازدواجمون بودند.

مارگریت: سالی چهار بار سالگرد می‌گرفتید. یادتونه می‌گفتید «آدم باید زندگی کنه»...

ماری: آخه جشن و مهمونی رو خیلی دوست دارند.

مارگریت: ملت این‌ها رو می‌دونند و وانمود می‌کنند نمی‌دونند! اون‌ها می‌دونند و فراموش می‌کنند. اما ایشون شاه‌اند. ایشون نباید فراموش کنند. باید همه‌ی هوش و حواسشون به جلوشون باشه، مرحله به مرحله‌ی راهی رو که در پیش دارند بشناسند، باید بدونند این راه دقیقاً چقدره، باید مقصدش رو بدونند.

خرید کتاب شاه می‌میرد                    

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.