معرفی کتاب: سیمای صادق هدایت
«سیمای صادق هدایت» عنوان کتابی است به قلم احمد مدنی که انتشارات نگاه آن را به چاپ رسانده است. در سالهای اخیر، عنوانهایی بسیار، اعم از تحقیقی و تحلیلی دربارهی زندگی و آثار صادق هدایت منتشر شده، به گونهای که بازار نشر را به حد اشباع رسانده است؛ اما در میان همهی این آثار که شمار آنها از صد متجاوز است، جای نوشتهای که اختصاصاً به زندگی، سلوک روحی، محیط زندگانی و رفتار و گفتار این نویسندهی نامدار معاصر پرداخته باشد، خالی بود. تلاش نویسندهی این کتاب پاسخی است به این نیاز که مخاطبانی عام دارد.
این کتاب زندگینامهی گامبهگام صادق هدایت است، از تولد تا مرگ. در این نوشته، تحلیل و تفسیر آثار وی، از سطوری چند فراتر نرفته است. این کتاب، گزارشگونهای است از زندگی روزمرهی او که چگونه زیست، چه کرد و چه گفت، چه نوشت و به که نوشت، کجا رفت و با که رفت، با که نشست و جوشید، بر که خروشید و از که چشم پوشید، و سرانجام چه خورد و چه نوشید و چه پوشید و چگونه درگذشت.
نویسندهی کتاب میگوید: «زندگانی صادق هدایت همیشه برای من، به انبوه بیشمار قطعات پازلی میمانست که از نظر زمانی و مکانی در هم ریخته و آشفته بود. گرچه شمار تکههای نایافته هنوز هم فراوان است، اما تلاش کردم تا آن قطعات دستیاب و پراکنده، حتیالامکان در جای خود چیده شود تا مگر پرتو تازهای به سیمای صادق هدایت افکنده شود.»
این کتاب، مجموعهای است برآمده از تلفیق و تألیف مضمون نامههای هدایت، یادداشتهای دوستان وی و نوشتههای هدایتشناسان و هدایتپژوهان و مدیون کوشش آنانی است که دربارهی هدایت قلم فرسودهاند.

قسمتی از کتاب سیمای صادق هدایت:
هدایت در حدود دو ماه پس از بازگشت، در ششم آبان ۱۳۱۶، درخواستی برای شروع کار مجدد به بانک ملی نوشت؛ اما اینبار پس از گذشت هفت سال از استخدام نخستین و شرایط جدید بانک ملی با مدیر ایرانی، دیگر لازم نمیدید که درخواستش را به فرانسه بنویسد.
ده روز بعد، پرسشنامهی استخدامی بانک به دستش رسید و پاسخهای بدیعی به برخی از پرسشها داد. هدایت در پرسشنامه نوشت که عهدهدار معاش بستگان خویش است! درجواب این که آیا متأهل هستید؟ ننوشت خیر، بلکه نوشت «هنوز خیر!» و در پاسخ به پرسش معرفهای دیگر شما کیستند؟ نوشت: «آقای فرزین!» معرف اول او لابد اعتضادالملک بود؛ اما معرف دوم، آقای فرزین، رئیس بانک ملی، بود.
وی در مورد تحصیلات عالیهی خود نوشت: تا کلاس سوم در مدرسهی مهندسی و معماری، و تصدیق فلسفه از مدرسهی Ecole Universelle.
مدرک اکول یونیورسل کاملاً تازگی داشت و هدایت مانند سایر مدارک ادعایی خود، هرگز نه اصل آن را به جایی ارائه کرد و نه اصولاً چنین مدرکی در میان اسناد بهجامانده از او وجود دارد.
به هر تقدیر، هدایت از ۲۲ آبان ۱۳۱۶ با حقوق ماهیانه هشتصد ریال در بانک ملی استخدام شد و در ادارهی بررسیهای اقتصادی مشغول به کار شد. در ابتدای خدمت، صادق در دایرهی ارزبانک، متصدی خرید و فروش ارز و صدور اتیکت بود و ظاهراً میبایست در پشت باجه با مشتریان در تماس باشد.
هدایت با آن اندام ظریف و قیافهی محجوب، هر روز ساعت نیم بعدازظهر، وقتی کار صبحگاهی بانک به پایان میرسید و برای رفتن به سفرهخانه از جلوی میز همکارش، حسن قائمیان میگذشت، با تبسمی گیرا، مکثی میکرد و به او میگفت: «پا نمیشی بری تغذیه؟ تو هنوز نشستهای؟» آنوقت قائمیان باعجله چیزهای روی میزش را جمع میکرد و با هدایت به راه میافتاد. آنها قدمزنان و صحبتکنان از میان باغ عبور میکردند و به سالن غذاخوری که در گوشهای نسبتاً دور در باغ واقع بود، میرفتند.
در آن ایام رستوران بانک دو نوع غذا برای کارمندان تهیه میکرد: یکی غذای معمولی بود که عبارت بود از سوپ یا آش و غذای گوشتی با برنج و دسر و دیگری غذایی ساده مثل نان و پنیر یا نان و کره و مربا. صادق همیشه برای خود غذایی ساده سفارش میداد. پس از صرف غذا که طولی هم نمیکشید، آن دو صحبتکنان سر کار خود برمیگشتند و گفتوگوی آنها در این مدت کمتر راجع به کار و بیشتر حرفهای غیر جدی و روزمره بود. هدایت بذلهگویی شیرینسخن بود و میتوانست از هر موضوعی برای یک گفتوگوی جذاب استفاده کند. مثلاً کافی بود که وقتی از کنار یک بوتهی گل سرخ میگذشتند، چیزی در مورد آن، توجه او را جلب کند و دربارهاش داد سخن بدهد.
این آشنایی و همکاری کمکم به رفاقتی پابرجا منجر شد و هدایت و قائمیان دوستانی صمیمی شدند.
حسن قائمیان، زادهی ۱۲۹۵ در بابل بود. وی در سال ۱۳۱۳ از مدرسهی مطالعات عالی بازرگانی در پاریس فارغالتحصیل شد و در بازگشت، در ادارهی بررسیهای اقتصادی بانک ملی ایران کار گرفت و یکی از صاحبمنصبان عالیرتبهی بانک ملی شد.
در همان ایام، هوشنگ رام (بنیانگذار بعدی بانک صادرات ایران) و جهانگیر آموزگار (وزیر اقتصاد در دولت امینی) که در رشتهی اقتصاد دانشگاه تهران تحصیل میکردند، نیمی از روز را زیر نظر حسن قائمیان، یک دورهی کارآموزی میدیدند و کنار میز او مینشستند. هدایت حدود نیم ساعت به آخر وقت مانده که کارهایش را روبهراه کرده بود، به جمع قائمیان و دوستان جوانش میپیوست و مختصروقت باقیمانده را با هم به شوخی و خنده میگذرانیدند.
در آن ایام شاهین سرکیسیان نیز در بانک ملی خدمت میکرد و با هدایت از نزدیک دوستی داشت. سرکیسیان ۱۵ سال در فرانسه تحصیل کرده بود و با تسلط به زبان و ادبیات فرانسه و روس، به کار تئاتر و نمایشنامهنویسی علاقهی خاصی داشت. سرکیسیان بعدها برخی آثار هدایت را، از جمله داستان «فردا»، به فرانسه ترجمه کرد.