معرفی کتاب: استیناف
رمان «استیناف» بیستمین اثر جان گریشام است. او در نوشتن این کتاب از تجربیات دوران وکالت و کار سیاسی در مجلس نمایندگان ایالت میسیسیپی استفاده کرده است و ورزش مورد علاقهاش، بیسبال نیز در آن جایگاه ویژهای دارد. کتاب داستانی است پرهیجان و تکاندهنده دربارهی تحریکات و دسیسههای سیاسی و قضایی دربارهی کارزارهای انتخاباتی و نظام انتخابی معمول قضاوت در برخی از ایالات امریکا.
گریشام جایی گفته است که مشاهدهی یک پروندهی فساد و فرار مالیاتی اقامهشده علیه یک قاضی دیوان عالی ایالت میسیسیپی الهامبخش وی در نوشتن این رمان بوده است. او همچنین اظهار کرده که در مورد دعوای محیطزیستی مطرحشده در این رمان از پروندههای واقعی بسیاری الهام گرفته است. شباهت زیادی بین دعوای محیط زیستی این داستان و دعوای واقعی شرح دادهشده در کتاب «یک دعوای حقوقی» وجود دارد. از بُعد فساد و رشوهخواری نیز شباهتهای بسیار زیادی بین این رمان و دعوای واقعی کاپرتن علیه ماسی قابلملاحظه است.
تنها در تعداد معدودی از ایالات آمریکا و از جمله در ایالت میسیسیپی، مردم قضات ایالات را بهطور مستقیم انتخاب میکنند. این نظام بحثانگیز بوده و در خارج از امریکا مصداق ندارد.
یکی از اهداف این رمان حمله به این نظام و تشریح معایب و مضار مترتب بر آن است، چراکه قضات انتخابی خود را وامدار رأیدهندگان احساس میکنند و در نتیجه اصل رعایت بیطرفی که پایه و اساس قضاوت عادلانه را تشکیل میدهد، خدشهدار شده و عدالت برقرار نمیشود. در این رمان نشان داده شده است که چگونه شرکتهای بزرگ بیمه و غیره با ثروتی که در اختیار دارند میتوانند برای حفظ منافع و مطامع خود با اتخاذ روشهای کثیف و صرف مبالغ هنگفت، قضات مورد نظر خود را انتخاب کنند.
در این رمان به نقش پول و ثروت در پایمالکردن عدالت و تعیین نتیجهی کارزارهای انتخاباتی و جنایات شرکتها در سطح وسیع و حرص و طمع آنها پرداخته شده و همچنین داستان تقابل همیشگی بین وکلای دادگستری متخصص در مسئولیت مدنی و جبران خساراتِ آسیبهای بدنی و شرکتهای بزرگ مطرح و لزوم جلوگیری از آلودهسازی محیطزیست به وسیلهی شرکتهای بزرگ صنعتی مورد تأکید قرار گرفته است.
کتاب گرچه محتوای داستانی دارد، ولی میتواند حاوی پیامهای اصلاحی مهم قضایی و سیاسی دربارهی کارزارهای انتخاباتی باشد. خود جان گریشام دراینباره گفته است: «باید اذعان کنم که حقایق بسیاری در این داستان نهفته است و از آن جمله این است که تا وقتی پول و سرمایهی بخش خصوصی میتواند در انتخابات قضات نقشآفرینی کند، شاهد جنگ صاحبان منافع رقیب برای بهدستآوردن کرسی قضاوت خواهیم بود.» همچنین رمان «استیناف» در مقام مقایسه با سایر رمانهای حقوقی جان گریشام، به لحاظ اصطلاحات و مفاهیم حقوقی و سیاسی قدری پیچیدهتر است.

قسمتی از رمان استیناف نوشتهی جان گریشام:
قاضی مککارتی اواخر صبح روز شنبه وارد دفتر کار خود در دادگاه شد. هیچکس آنجا حضور نداشت. او کامپیوترش را روشن کرد و نامههای پستیاش را بررسی کرد. در ایمیل رسمی او خبرهای معمولی مربوط به دادگاه درج شده بود. در ایمیل اختصاصیاش یادداشتی از دخترش دیده میشد که در آن قرار صرف شامِ آن شب در منزلش در بیلوکسی تأیید شده بود. دو یادداشت را هم دو مرد ارسال کرده بودند. مککارتی با یکی از آنها جور بود و با هم قرار ملاقات میگذاشتند و شام میخوردند و دیگری هم فعلاً در آبنمک خوابانده شده بود.
آن روز خانم مککارتی شلوار جین و یک کت قهوهایرنگ پارچه توئیدی مخصوص اسبسواری را که سالها پیش شوهر سابقش به او داده بود پوشیده و یک جفت کفش ورزشی هم پا کرده بود. در تعطیلات آخر هفته، مقررات خاصی برای طرز لباس پوشیدن در دیوان عالی وجود نداشت؛ زیرا فقط تعداد کمی از کارمندان یا منشیها ممکن بود آنجا حضور پیدا کنند.
رئیس دفتر او، پال، بدون سروصدا و ناگهان وارد شد و گفت: «صبح به خیر.»
خانم مککارتی پرسید: «تو اینجا چه کار میکنی؟»
«همان کار همیشگی. خواندن لوایح.»
«چیز جالبی وجود دارد؟»
پال یک مجله را روی میز او پرت کرد و گفت: «نه. این یکی در راه است و میتواند جالب باشد.»
«چی هست؟»
«رأی مهم و سنگین هیئتمنصفه دربارهی بخش معروف به بخش سرطان. دربارهی چهل و یک میلیون دلار خسارت در شهر بوومور.»
خانم مککارتی مجله را برداشت و گفت: «اوه، بله.»
هر قاضی و وکیلی در ایالت مدعی بود که چیزهایی در مورد رأی هیئتمنصفه دربارهی دعوای بیکر میداند. در جریان محاکمه و خصوصا پس از صدور رأی، مطالب زیادی دربارهی این دعوا منتشر شده بود و پال و منشیها و سایر کارمندان هم زیاد دربارهی آن بحث میکردند. آنها دعوای مزبور را پیگیری میکردند و منتظر وصول لوایح مربوط به استیناف از آن رأی بودند.
مقالهی آن نشریه، تمام جنبههای دفع زبالههای سمی در بوومور و محاکمهی مربوط به آن را پوشش داده بود. در آن، عکسهایی از شهر متروکهی بوومور و خانههای تختهکوبشده و عکسهایی از خانم مری گریس که به حصار سیمخاردار کارخانهی شرکت شیمیایی کرین خیره شده بود و کنار خانم ژانت بیکر زیر سایهی یک درخت نشسته بود، درحالیکه هرکدام یک بطری آب در دست داشتند و عکسهایی از بیست سیاهپوست و سفیدپوست و کودک و پیر که ادعا میشد قربانی شدهاند، چاپ شده بود. در این مقاله بیشتر از هر چیز دیگر به نقش کلیدی و مهم خانم مری گریس در پرونده پرداخته شده بود و هرچه جلوتر میرفتی، به اهمیت این خانم هم افزودهتر میشد. درواقع دعوا همانی بود که ماری گریس میخواست و در پی تحقق اهداف آن بود. شهر بوومور شهر او بود و آنجا دوستانش داشتند جان میسپردند.