معرفی کتاب: آرسن ونگر؛ زندگی قرمز و سفید من

3 سال پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

«آرسن ونگر؛ زندگی قرمز و سفید من» عنوان کتابی است به قلم آرسن ونگر که نشر گلگشت آن را به چاپ رسانده است. این مربی فرانسوی می‌گوید: آرسنال را در ۱۳ می ۲۰۱۸ ترک کردم. باشگاه برای ۲۲ سال تمام زندگی‌ام بود. شور و اشتیاقم، مشغله‌ی دائمی‌ام. به لطف آرسنال توانستم دقیقاً همان راهی را که می‌خواستم در دوران حرفه‌ی مربی‌گری‌ام طی کنم: توانستم بر زندگی بازیکنان تأثیر بگذارم، سبک بازی خاصی را در باشگاه القا کنم و پیروزی‌های واقعاً شگفت‌انگیزی را تجربه. من آزادی و قدرتی داشتم که مربی‌های امروز دیگر آن را ندارند.

ترک باشگاه بعد از آن سال‌های باورنکردنی، پرتنش، فراموش‌نشدنی و ازدست‌دادن آن قدرت دشوار بود. آرسنال هنوز بخشی از وجود من است: هنوز هم وقتی درباره‌اش حرف می‌زنم می‌گویم «باشگاه من» و حتی اگر امروز در دستان دیگری باشد، هنوز هم مانند همیشه عاشق باشگاه، هواداران و بازیکنانش هستم. آنچه برایم مهم است، بازی و مردان آن است، آن لحظات باوقار که فوتبال آن‌ها را به کسانی که عاشقش هستند می‌دهد، کسانی‌که همه‌چیزشان را برایش می‌دهند.

مسابقاتی که در آن برنده شده‌اید خاطرات گران‌بهایی هستند و مسابقات شکست‌خورده، آن‌هایی که جرئت دوباره دیدنشان را ندارم، حتی سال‌ها بعد هم من را آزار می‌دهند: چه کاری باید انجام می‌دادیم؟ چه اتفاقی افتاد؟ تمام زندگی‌ام بین پیروزی‌های دوست‌داشتنی و شکست‌های تحقیرآمیز چرخیده است.

عاشق فوتبالم و این اشتیاق هرگز کمرنگ نشده است.

زمانی‌که به آرسنال پیوستم، انگلیسی‌ها من را نمی‌شناختند. سؤال آرسن چی؟ دائماً تکرار می‌شد. درک می‌کردم. من چهارمین مربی خارجی در تیم‌های سطح بالا در تاریخ لیگ برتر بودم. سه تای اول عاقبت‌های مختلفی داشتند. انگلیسی‌ها قوانین فوتبال را مانند شراب فرانسوی بدون نقص مدون می‌کردند. معمولاً از یک انگلیسی نمی‌خواهیم تا به فرانسه بیاید و بوردو درست کند. برای ۲۲ سال تلاش کردم بر حقیقت بازی و زمین فوتبال غالب شوم. من شکست، ناامیدی، خشم زیاد، جدایی و بازیکنان خارق‌‌العاده را می‌شناختم، اما هیچ تیمی مانند آرسنال بخشی از وجودم نشده است.

باشگاه بسیار تغییر کرد و من هم با آن تغییر کردم و فوتبال با ما تغییر کرد. فوتبال من، شرایطی که اشتیاقم بود، آزادی که داشتم، طول عمرم به‌عنوان مربی یک باشگاه، تمام این‌ها ناپدید شده است. مطمئن نیستم که امروز بازیکنی که هنوز در چهارده سالگی باشگاه یا تا نوزده سالگی مربی نداشته است می‌تواند از مسابقات دسته‌ی دو فرانسه به لیگ یک برود و بازی‌ها و ماجراجویی‌های زیادی داشته باشد. همچنین مطمئن نیستم که یک مربی امروز می‌تواند مسئولیت کلی تیمی مانند آرسنال را داشته باشد و بازیکنانش را به روشی که من داشتم انتخاب کند، با آزادی و درگیری کامل. من خوش‌شانس بودم؛ اما می‌دانم چه فداکاری‌هایی هم کرده‌ام.

یک روز بدون مسابقه‌ی فوتبال به نظرم تهی است. هنوز از تماشای فوتبال لذت می‌برم، چون می‌خواهم به یاد گرفتن و تفکر و به تلاش برای پیشرفت در درک بازی و آنچه را که می‌تواند به یک بازیکن کمک کند تا پیشرفت کند ادامه دهم؛ اما در چند ماه گذشته، گاهی اوقات از تماشای بازی تیم مورد علاقه‌ی خود یا مسابقه‌ی دیگری که امیدوار بودم جالب باشد صرف‌نظر می‌کردم. به جای این زمان مقدس که به فوتبال اختصاص داده می‌شود، یک شب را با دخترم یا دوستانم سپری می‌کنم. قبلاً این کار غیرممکن بود. بنابراین حالا لحظات آرام‌تری را تجربه می‌کنم و متوجه زیبایی اطرافم می‌شوم، چه در حومه‌ی شهر باشم، چه در شهری مانند لندن یا پاریس که بیشتر وقتم را در آنجاها می‌گذرانم.

قسمتی از کتاب آرسن ونگر؛ زندگی قرمز و سفید من:

در آغاز فصل ۰۴-۲۰۰۳، چیزی را که قبلاً اعلام کرده بودم برای بازیکنانم تکرار کردم: آن‌ها می‌توانند بدون شکست قهرمان شوند. به آن اعتقاد داشتم و هدفمان بود.

تک‌تک بازیکنان آن تیم استثنایی را به یاد دارم. بدیهی است که همه ستاره‌ها را به یاد می‌آورند، بازیکنانی که ستون تیم بودند: پاتریک ویرا، گیلبرتو سیلوا، ری پارلور، فردی لیونگبرگ، رابرت پیرس، دنیس برکمپ، تیری آنری، لارن، ینس لمان و اشلی کول که از یازده سالگی در آکادمی بود اولین بازی‌اش برای تیم اصلی را همراه من انجام داد. همچنین دو مدافع هم بودند که اهمیتی اساسی داشتند.

سول کمپل در سال ۲۰۰۱، به آرسنال آمد. او ستون اصلی تاتنهام، رقیب شمال لندنی ما بود و قراردادش رو به پایان. هیچ‌کس حتی برای یک ثانیه هم تصورش را نمی‌کرد که به آرسنال بیاید. برای آمادگی شرایط ورودش، حدود ساعت ۱۱ شب در خانه‌ی دیوید دین دیدار کردیم، در محله قدم ‌زدیم و تا ساعت یک صبح صحبت کردیم. فقط دیوید، سول، مدیر برنامه‌هایش اسکای اندرو و من می‌دانستیم چه خبر است. در حال بررسی تأثیرهای این انتقال بودیم. زمانی که برای اعلام خبر ورود بازیکنی جدید درخواست یک کنفرانس مطبوعاتی کردم و سول کمپل وارد اتاق پر از روزنامه‌نگار شد، مانند یک بمب صدا کرد. پیوستن به ما پس از سال‌ها حضور در اسپرز، یک اقدام شجاعانه بود و چیزی که می‌ترسیدیم طرفداران و شور و خشم آن‌ها رقم بزند، اتفاق افتاد: زندگی برای سول در لندن سخت شد و مجبور بود با پلاکاردهایی که او را خائن یا یهودا می‌نامیدند کنار بیاید. برای من، او مردی دارای ویژگی‌های عالی و یک مدافع برجسته با قدرت خارق‌العاده بود. او در ۵ فصلی که با ما بود تأثیر فوق‌العاده‌ای داشت باشگاه هرگز بدون او مانند سابق نشد؛ اما می‌دانم برای بازی با آرسنال چه فشارهایی را تحمل کرد، فشار حملاتی بی‌وقفه.

 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط