#
#

مثلث باش!/ راه‌های رسیدن از گم‌گشتگی به موفقیت

3 سال پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

کتاب «مثلث باش!»، نوشته‌ی لی‌لی سینگ، به همت نشر سنگ به چاپ رسیده است. لی‌لی سینگ حالا دیگر چهره‌ای بسیار مشهور در عرصه‌ی اجرا، بازیگری و البته شبکه‌های اجتماعی است. او با پیام مثبت‌اندیشی و از مسیر کانال‌ها و وبلاگ‌هایش در یوتیوب و سایر فضاهای مجازی به شهرت رسید و حالا در هالیوود نیز فعالیت زیادی دارد. سینگ پیش از کتاب اولش «رئیس زندگی خودت باش!» در یوتیوب یازده میلیون دنبال‌کننده داشت و بعد از موفقیت آن کتاب، حرف‌هایش بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. بااین‌حال، اولین ویدئوی سینگ فقط هفتاد بازدیدکننده داشت. خودش دراین‌باره می‌گوید: «موفقیت، تدریجی است. هر ویدئو و هر توییت مهم است. بالارفتن من کند بود. من از پله‌ها بالا رفتم، نه از پله‌برقی.»

کتابِ «مثلث باش» توصیه‌های روشنی برای بالا رفتن از پله‌ها ارائه می‌دهد. به‌ویژه این که لی‌لی سینگ گذشته از فعالیت‌های رسانه‌ای، از دانشگاه یورک تورنتو کانادا، مدرک روان‌شناسی هم دارد و نکته‌هایش آبشخور علمی نیز دارند.

نویسنده می‌گوید: چرا نوشتن این کتاب برای من آن‌قدر سخت بود؟ این کار یک چالش بود، چون در طول یک یا دو سال گذشته من همان لی‌لی موفق، شاد و پرانرژی که همه می‌شناختند نبودم. در سال ۲۰۲۰ جهان نابود شد، سلامت جسمی و روانی من رو به زوال گذاشت و حالا دوست جدیدی به نام لی‌لیِ مضطرب دارم که تنهایم نمی‌گذارد. می‌خواستم کتابی انگیزشی بنویسم. هرچه نباشد، همیشه در جنب‌وجوشم و به‌تازگی یک کتاب خودیاری موفق به نام «رئیس زندگی خودت باش» نوشته‌ام.

هربار که می‌نشستم تا بنویسم، دچار سرگشتگی می‌شدم. هر روز پشت کامپیوترم می‌نشستم و سعی می‌کردم خودم را متقاعد کنم که پاسخ‌هایی برای شما و خودم دارم، اما نکته اینجاست که نداشتم. من حتی بهترین نسخه‌ی خودم هم نبودم و با وجود این سعی می‌کردم وارد باشگاه کامیابی بشوم. انگار به آنجا تعلق داشتم. زندگی‌ام بدون انگیزه و عادی بود.

و سپس درکی مثل دمپایی‌های مادرم به من اصابت کرد. شاید این نکته‌ی بی‌ارزش جایگاه کاملی بود که نوشتن این کتاب را از آنجا آغاز کردم. می‌دانید، این کتاب، کتابی پر از ایده‌ها و افکاری نیست که امیدوار باشم مؤثر واقع شوند. این کتاب با ایده‌هایی پر شده است که من آن‌ها را امتحان کرده‌ام و به دردِ من خورده‌اند.

قسمتی از کتاب مثلث باش!

بسیاری از ما احساس می‌کنیم قربانی هستیم و می‌دانید، احتمالاً هستیم، اما باید در مورد آنچه با آن روبه‌رو می‌شویم واقع‌بین باشیم. احمقانه است که فکر کنیم ما حق زندگی غیرممکن را داریم. هیچ‌چیز دِینی به ما ندارد. چرا باید داشته باشد؟ ما درواقع گروهی از سلول‌ها هستیم که در طول زمان تکامل یافته است. زندگی هیچ قولی به شما نداده است یا قراردادی را برای تضمین رفتار خوب امضا نکرده است. هر ایده‌ای در مورد اینکه زندگی چطور باید باشد بر پایه‌ی واقعیت نیست، بلکه آن‌ها براساس تصورات خود شما هستند. پس وقتی زندگی بد است چیزی از شما به سرقت نرفته است که قولش به شما داده شده باشد، بلکه در حال تجربه‌ی چیزی هستید که انتظارات شما را برآورده نمی‌کند. به عبارت دیگر، ما تمایل داریم پرتره‌ای از آنچه زندگی شبیه آن است بکشیم بدون اینکه هرگز آن را دیده باشیم. وقتی آن با عکسی که در ذهنمان داریم متفاوت به نظر می‌آید تقصیر او نیست، بلکه اشتباه ماست. شاید تنها چیزی که باید تغییر کند پرتره‌ی ایده‌آلی است که ما با خودمان در مغزمان حمل می‌کنیم.

هر چیز در دنیا بهایی دارد؛ همه‌چیز. ما این جمله را وقتی پای خرید کردن یا خوردن هله‌هوله‌ها یا بازی‌های صفحه‌ای به میان می‌آید متوجه می‌شویم. هزینه همیشه پول نیست. گاهی اوقات به پیچیدگی زمان یا به‌سادگی از دست دادن چهار گوسفند در بازی کاتان است. بااین‌حال، ما اغلب انتظار داریم چیزهای کمتر ملموس در زندگی رایگان باشند؛ اما درس‌های زندگی رایگان نیستند. نقاط قوت انسان‌ها رایگان نیستند. موفقیت بی‌هزینه نیست. مهم نیست در طول زندگی چه اتفاقی برای من افتاده است، همیشه همراه آن بهایی پرداخته‌ام. حرفه‌ی من به قیمت تعادل بین کار و زندگی، وقت استراحت من و غالباً سلامت روانم تمام شده است. عالی بودن من در سازمان به قیمت توانایی هماهنگ‌شدن با سایرین بوده است و روابط فوق‌العاده‌ای که حالا دارم به قیمت سال‌ها زندگی در روابطِ بد بوده است.

اغلب یک چیز وحشتناک به چیزی عالی تبدیل می‌شود چه یک درس باشد یا یادگیری یک مهارت یا یک لایه سرسختی. منظورم این نیست که چیزهای بد به احساسات و موقعیت‌های بد منجر نمی‌شوند، احتمالاً خیلی هم خوب به این شرایط منجر می‌شوند. اما آن‌ها هم می‌توانند -و اغلب هم همین‌طور است- به چیزی مثبت ختم شوند و ما باید از این امر آگاه باشیم.

ازدواج امروز با بهترین دوست‌تان، به قیمت تمام ‌شدن جدایی وحشیانه‌ای که سال‌ها پیش داشتید تمام شده است. افزایش پول کمپین شما به ده میلیون دلار در صندوق خیریه‌ی مبارزه با سرطان، به قیمت از دست دادن پدرتان به خاطر این بیماری بوده است. بهای داشتن یک خانه‌ی امن و راحت، دزدیده شدن وسایل خانه‌ی قبلی شماست.

نمی‌خواهم بگویم این معامله‌ها منصفانه بوده‌اند یا اینکه درست یا غلط هستند. فقط قصد دارم بگویم همه‌چیز در یک تبادل است و رابطه‌ی شما با جهان هم همین‌طور. به همین دلیل نباید کارهای خدماتی را دست‌کم بگیریم. از طریق خدمت‌رسانی، دِین خود را به تمام چیزهایی که به ما عطا شده است پرداخت می‌کنیم.

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط