
سرسختی/ موفقیت و شکست براثر استعداد است یا سرسختی؟
کتاب «سرسختی»، اثر آنجلا داکورث، به همت نشر آموخته به چاپ رسیده است. در مسیر موفقیت تأثیر تیزهوشی بیشتر است یا پشتکار و سختکوشی؟ آیا میتوان نابغهای را سراغ گرفت که بدون تلاش به موفقیت رسیده باشد؟ آیا همواره تیزهوشی ضامن موفقیت است؟ چرا عادت داریم کارکرد فوقالعادهی افراد را به استعداد و تیزهوشیشان نسبت دهیم؟ آیا در این مسیر دیگر ویژگیهای شخصیتی تأثیری ندارد؟ آیا در جادهی موفقیت میانبری به نام استعداد وجود دارد؟ مهارت چیست و چه تناسبی با استعداد و تلاش دارد؟ و دهها پرسش دیگر در زمینهی استعداد، پشتکار و سختکوشی و رابطهی اینها با هم، پرسشهایی است که در این کتاب بررسی میشود.
نویسندهی کتاب، آنجلا داکورث، استاد روانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا، با رویکردی علمی و تحقیقی میکوشد به این پرسشها پاسخ دهد. او با افراد بسیاری که آنها را الگوهای سرسختی مینامد، به گفتوگو مینشیند و ضمن تطبیق تجربههای این افراد با پژوهشهای مختلف خود و دیگر روانشناسان شخصیت، به این نتیجه میرسد که دستیابی به موفقیت در زندگی، بیش از استعداد، به سختکوشی و پشتکار افراد بستگی دارد. استعداد چهبسا در کوتاهمدت و به صورت مقطعی کارگشا باشد، ولی برای رسیدن به اهداف بلندمدت به ویژگیهای دیگری چون اشتیاق و پشتکار نیاز است. داکورث میگوید ذهن انسانها چنان درگیر استعداد و تأثیر آن در موفقیت است که از عوامل دیگر به کلی غافل میماند. البته به این نکتهی ظریف نیز اشاره میکند که نسبت دادن موفقیتهای افراد به استعدادشان ترفندی است که انسانها برای اقناع خود و دستکشیدن از تلاش و پشتکار در پیش میگیرند.
او در بخشی از کتاب، ضمن اشاره به تحقیقات روانشناسان مختلف و همچنین ویژگیهای فیزیولوژیک مغز، به این نکته اشاره میکند که هوش و استعداد هرگز خصوصیتی ایستا نیست و با تلاش و سختکوشی پیشرفت میکند. شاهد او در این زمینه تحقیقاتی است که نشان میدهد نمرات هوش بسیاری از نوجوانان از چهار سالگی تا هجده سالگی افزایش چشمگیری داشته است.
گفتوگوهای صمیمانه و درعینحال تخصصی نویسنده با الگوهای سرسختی، به درک و تحلیل مطالب کتاب بسیار کمک میکند. در این کتاب به طیف وسیعی از افراد در زمینههای متنوعی چون ورزش، هنر، سیاست، تجارت، نویسندگی و... اشاره شده و نویسنده از میان گفتهها و خاطرات آنان به نتایح دلخواهی در زمینهی تحقیقاتش دست یافته است.
داکورث در جایجای کتاب به موضوعاتی چون اهمیت تمرینهای طولانیمدت و تمرینهای سنجیده، تعیین هدف و اهداف سطح بالا، انگیزههای خودمحور و دیگرمحور، فرهنگ و سرسختی، تأثیر گروه بر افزایش سرسختی، فعالیتهای فوق برنامه، توری سرسختی، کار سخت و دهها اصطلاح دیگر در زمینهی سرسختی اشاره میکند.
او همچنین به اَشکال مختلف فرزندپروری، از جمله فرزندپروری خردمندانه، فرزندپروری سهلگیرانه، فرزندپروری مستبدانه و فرزندپروری مسامحهکارانه میپردازد و براساس تجربهی شخصی و نیز اطلاعاتی که طی سالهای متمادی به دست آورده، به الگویی از فرزندپروری اشاره میکند که تلفیقی است از عشق سختگیرانه و کودکمحوری.
مطالب این کتاب درعینحال که ساختاری علمی و تحقیقاتی دارد، بسیار شیوا و خواندنی است و مخاطب را بهراحتی با خود همراه میکند.

قسمتی از کتاب سرسختی:
چقدر از سرسختی در ژنهایمان نهفته است؟
هربار که دربارهی سرسختی سخنرانی میکنم، بهنوعی این پرسش مطرح میشود. پرسش طبیعت_تربیت پرسشی اساسی است. حس درونی ما این است که بعضی از خصوصیاتمان، مانند قد، تا حد زیادی ژنتیکیاند، درحالیکه خصوصیات دیگری مانند زبان از تربیت و تجربهمان حاصل میشود. «نمیتوان قد را بلند کرد» اصطلاح مشهور مربیان بسکتبال است و بسیاری از افرادی که با مفهوم سرسختی آشنا میشوند، میخواهند بدانند سرسختی بیشتر به قد شباهت دارد یا به زبان.
این پرسش که سرسختی در DNA ما نهفته است یا نه، پاسخی مختصر و پاسخی مفصل دارد. پاسخ مختصر این است: «تا حدی.» خب، پاسخ مفصل پیچیدهتر است و از نظر من، پاسخی است که ارزش توجه دارد. علم تا حد زیادی نشان داده است که چگونه ژن و تجربه و تأثیر متقابل آنها، ما را به افرادی که هستیم، تبدیل میکند. تا جایی که میدانم متأسفانه پیچیدگی ذاتی این حقایق علمی همواره به سوءتعبیر آنها منجر میشود.
ابتدا، با قاطعیت میتوانم بگویم که هم ژن و هم تجربه بر همهی صفات انسانی تأثیر میگذارد.
قد را در نظر بگیرید. قد ارثی است: تفاوتهای ژنتیکی از دلایل اصلی خیلی بلند، خیلی کوتاه و متوسط بودن قد افراد است.
ولی از طرف دیگر، در همین چند نسل اخیر، میانگین قدی مردان و زنان افزایش چشمگیری داشته است. برای نمونه، سوابق نظامی نشان میدهد که ۱۵۰ سال پیش، میانگین قدی مردان انگلیسی ۱ متر و ۶۵ سانتیمتر بوده، ولی اکنون این میانگین به ۱ متر و ۷۸ سانتیمتر افزایش یافته است. در کشورهای دیگر افزایش قد از این هم چشمگیرتر بوده است؛ اکنون میانگین قد مردان هلندی حدود ۱ متر و ۸۳ سانتیمتر است؛ یعنی این افراد طی ۱۵۰ سال اخیر بیش از ۱۵ سانتیمتر بلندتر شدهاند. هرگاه در جمع همکاران هلندیام هستم، یاد این افزایشهای نسلیِ چشمگیر میافتم. آنها محترمانه خم میشوند، ولی باز هم مثل این است که در جنگلی از درختان بلند چوب سرخ باشم.
بعید است خزانهی ژنتیکی فقط در چند نسل این همه تغییر کرده باشد. به گمانم تغذیه، آبوهوای پاک و داروهای مدرن مؤثرترین عوامل دخیل در این افزایش قد است.