عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
بیوگرافی: میشل دئون
میشل دئون زادهی ۴ اوت ۱۹۱۹ رماننویس و مقالهنویس ادبی فرانسوی بود. او بیش از ۵۰ اثر منتشر کرد و جوایز متعددی از جمله جایزهی انترالیه را برای رمان سالِ ۱۹۷۰ خود به نام «تاتوهای وحشی» و جایزهی بزرگ رمان آکادمی فرانسه را در سال ۱۹۷۳ برای «تاکسی بنفش» به دست آورد.
او را یکی از نوآورترین نویسندگان فرانسوی قرن بیستم میدانند. در سال ۱۹۷۸، دئون به عضویت آکادمی فرانسه انتخاب شد.
دئون در پاریس به دنیا آمد و تنها فرزندِ یک کارمند دولتی و همسرش بود. پدرش با خانواده مدام به سفرهای خارجیای میرفت که لازمهی شغلش بود و این مسئله علاقهی پسرش را به سفر و روابط بینافرهنگی برانگیخت. پدر دئون، در سال ۱۹۳۳، درحالیکه در موناکو به عنوان مشاور شاهزاده لوئیس مشغول به کار بود درگذشت. او و مادرش به پاریس بازگشتند. دئون با وجود اینکه علاقهی زیادی به ادبیات و روزنامهنگاری داشت، به فشار خانواده تن داد و در کالج حقوق تحصیل کرد.
او که یک سال پس از پایان جنگ جهانی اول به دنیا آمد، نظرگاههای طلحطلبی را پذیرفت که در میان بسیاری دیگر از همنسلانش رایج بود. هنگامیکه به ارتش فرانسه فراخوانده شد، به هنگ ۱۵۲ تحت فرماندهی ژنرال دو لاتر پیوست. در بازگشت به زندگی مدنی، او منشی چارلز موراس، نویسنده و شاعر و عضو آکادمی فرانسه شد که این نویسنده عضو یک جنبش سیاسی ضدانقلاب سلطنتی بود. موراس بیزاری از عوامفریبی و فاشیسم را به دئون جوان القا کرد.
در پایان جنگ جهانی دوم، دئون به پاریس بازگشت تا خود را وقف یک حرفه ادبی کند. او ابتدا برای یک سری از روزنامههای کوچک فرانسوی کار کرد تا حین تهیهی پیشنویسِ رمان و داستانهای کوتاهش، زندگیاش از نظر مالی تأمین شود.
پس از انتشار نخستین اثر دئون، این نویسنده کمک مالی بنیاد راکفلر را دریافت کرد که از سفرهای او در ایالات متحده حمایت میکرد. زمانیکه دئون در امریکا بود، در کنار ویلیام فاکنر و سال بلو کار میکرد. همکاری آنها برای هر سه نفرشان مفید بود و دئون به بلو در ترجمهی آثارش به فرانسوی کمک کرد.
دئون در کنار نویسندگان معاصر فرانسوی مانند ژاک لوران، آنتوان بلوندن و راجر نیمیر بهشدت با اگزیستانسیالیسم سارتر و دیگر شخصیتهای برجسته فرهنگی مخالفت کرد. این نویسندگان به دلیل غیرمتعارف بودن نوآورانه، همدردی با افراد ضعیف و امتناع فراگیر از اتخاذ تمها و لحن مُدِخان روز شناخته میشوند.
دئون شاهکار انتقادی خود، «یک تاکسی بنفش» را در سال ۱۹۷۳ نوشت. این اثر جایزه بزرگ رومی آکادمی فرانسه را دریافت کرد. سال بعد دئون به عضویت آکادمی فرانسه انتخاب شد.
دئون علاوه بر آثار و جوایز متعدد فردی خود، با چندین شخصیت نیز تجربهی نویسندگی مشترک داشته است. در سال ۱۹۵۳، او به کوکو شانل در نوشتن زندگینامه خود کمک کرد، گرچه شانل از انتشار آن خودداری کرد. دئون تنها نسخهی موجود را بهخاطر دوستی با این شخصیت از بین برد. همچنین در سال ۱۹۶۶، دئون با سالوادور دالی روی خاطرات این هنرمند به نام «خاطرات یک نابغه» کار کرد.
بسیاری از آثار دئون تجربیات او را از سفر به مکانهایی مانند سوئیس، ایتالیا، کانادا و پرتغال بازتاب میدهد. در طول دهه ۱۹۴۰، او با اتوبوس در ایالات متحده کاوش کرده بود. این نویسنده از دانشگاههای آتن و ایرلند دکترای افتخاری دارد. او همچنین شهروند افتخاری نیس، اکس آن پروونس و آنتیب است. آثار او به زبانهای زیادی ترجمه شده است.
دئون و همسرش شانتال دو فرزند خود، آلیس و الکساندر را در جزیره کوچک یونانی اسپتسای بزرگ کردند. وقتی بچهها، در سال ۱۹۶۸، به سن مدرسه رسیدند، فرانسه در یک وضعیت آشوب بود. خانوادهی دئون در ایرلند ساکن شدند. برای بیش از چهل سال، دئون و خانوادهاش ایرلند را خانهی خود کردند و پنجاه اسب شانتال را پرورش دادند. در آنجا دئون روی میز لوئیس شانزدهم مینوشت. در این مدت او اغلب از فرانسه بازدید میکرد.
دئون براثر آمبولی ریه، در ۲۸ دسامبر ۲۰۱۶، در ۹۷ سالگی، در گالوی ایرلند درگذشت.
قسمتی از کتاب ساکت باشید صدای آمدن فرشتهای را میشنوم:
گفتوگوها ناگهان قطع شد، اما اوتان، یا به این خاطر که گوشش کمی سنگین شده بود و صحبتهای آنتهآ و داگ را نشنیده بود، یا به این خاطر که خیال میکرد همه ساکت شدهاند تا به او گوش بدهند، همچنان داشت دیدگاهش را دربارهی کاوش مکانها برای گرگوری توضیح میداد:
-...خیلی ساده است: ما میل مقاومتناپذیری داریم که باز به جاهای دورتری برویم. همهچیز ما را بهسوی جای دیگری میکشاند که هنوز فقط تصور مبهمی از آن را داریم. بیزانس در سال ۱۴۵۳، به دست ترکها افتاد. راه ابریشم و ادویه مسدود شد. چاره چه بود؟ فقط یک راه: رفتن به غرب. کریستوف کلمب مسیر خورشید را دنبال کرد. خیال میکرد به جیپانگو و ژاپن میرسد، اما هایتی را کشف کرد. این شد یک چیزی. جذابیت تاریخ به این است که با سماجت تکرار میشود، یقین دارد که ما بالکل احمقیم و او مجبور است حسابی پافشاری کند تا ما به پیشگوییهایش توجه کنیم. بله، خب، امروز همهچیز دارد تکرار میشود. الان که شنیدید بوبیبو چه گفت: «تا ده-بیست سال دیگر چین دنیا را در دست میگیرد. چطور باید از دستش فرار کرد؟ باید به فکر مهاجرت باشیم؟ به کجا؟ به کرهی ماه؟ آنجا که غیرقابل سکونت است. گزینهی بعدی مریخ است. آنجا ظاهراً آب است. با ابزارهای کنونی، سفر دور و درازی میشود: یازده ماه. میتوانی یک آدم و حوا را تصور کنی که در تمام طول این مدت در یک تخممرغ گنده محبوس باشند؟ یا ده هزار نفر در یک کشتی عظیم؟ جنگ میشود. تا بخواهند به مقصد برسند، فوقش چند نفری از آنها زنده بماند. اگر کشتی در درهای به زمین برسد که نور خورشید به آن نمیرسد، در هوای منفی ۱۴۰ درجه بلافاصله منجمد میشوند، یا اگر در یک منطقهی معتدل با هوای مثبت ۲۰ درجه باشند، به خاطر اتمسفری که ۹۵ درصد دیاکسیدکربن دارد خفه میشوند، برای اینکه آنجا زنده بمانند باید همهچیز با خود ببرند. این برایت معنایی ندارد؟
خرید کتاب ساکت باشید صدای آمدن فرشتهای را میشنوم