جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: لرد بایرون

بیوگرافی: لرد بایرون

جورج گوردون نوئل، بارون بایرون ششم، یا به اختصار لرد بایرون، از سرشناس‌ترین نویسندگان و شعرای انگلستان در آغاز سده‌ی نوزدهم میلادی و یکی از بزرگ‌ترین شعرای تاریخ انگلستان است که اشعارش، در کنار آثار نویسندگان دیگری همچون ویلیام وردزورث و سیموئل تیلر کولریج، اثری شگرف در جنبش ادبی رمانتیسم اروپا به جا گذاشته است. بایرون را یکی از کلیدی‌ترین چهره‌های جنبش رمانتیسم در ادبیات اروپا می‌دانند، به‌طوری‌که به عقیده‌ی برخی، بدون او رمانتیسم اروپا به وجود نمی‌آمد، یا اگر هم به‌وجود می‌آمد شکل دیگری می‌داشت. آثار بایرون چنان تأثیری بر ادبیات اروپا در قرن نوزدهم و پس از آن برجای گذاشته که بدون اغراق هیچ خطه‌ای را در اروپا نمی‌توان یافت که از «انقلاب بایرونی» بری مانده باشد، به‌طوری‌که بزرگانی همچون لامارتین در فرانسه، پوشکین در روسیه و بسیاری دیگر از قهرمانان ادب اروپا، خود را شاگرد او دانسته‌اند و نمونه‌های قهرمان بایرونی در آثار نویسندگان نامداری چون ویکتور هوگو، آلکساندر دوما، خواهران برونته و دیگران به چشم می‌خورد. گوته، شاعر نامدار آلمانی که به قولی در کنار هومر، دانته و شکسپیر یکی از چهار رکن ادبیات اروپا به شمار می‌رود، در مورد بایرون گفته است: «بی‌شک لرد بایرون بزرگ‌ترین نابغه‌ی قرن ماست.»

بایرون به سال ۱۷۸۸ در خانواده‌ای اشرافی در لندن زاده شد. پدرش کاپیتان جان بایرون بود و مادرش کاترین گوردون، نجیب‌زاده‌ای اسکاتلندی که نسبش از طرف پدر به جیمز اول، پادشاه اسکاتلند می‌رسید. پدر بایرون که زندگی همسرش را با ولخرجی‌های بی‌حساب خود ویران کرده بود، هنگامی‌که بایرون سه ساله بود در فرانسه درگذشت و بایرون در ابردین اسکاتلند در دامان مادرش پرورش یافت. بایرون از هنگام تولد به نوعی ناهنجاری در پای راست مبتلا بود که راه ‌رفتن را برایش مشکل می‌کرد. برای کمک به بهبود وضعیت حرکتی بایرون، مادرش او را در تابستان سال‌های هشتم و نهم زندگی‌اش به مزرعه‌ای در ابردین فرستاد. با وجود دشواری در راه‌ رفتن، بایرون آن‌چنان مجذوب زیبایی چشم‌اندازهای مزرعه شد که هر روز ساعت‌ها به گشت‌و‌گذار و تماشای طبیعت می‌پرداخت.

با درگذشت پنجمین لرد خاندان بایرون در سال ۱۷۹۸، جورج گوردون بایرون جوان در ده سالگی لقب لرد بایرون ششم را دریافت کرد و نیوستد اَبی، ملک اجدادی خاندان بایرون در ناتینگم‌شر را نیز به ارث برد و همراه با مادرش از اسکاتلند به انگلستان بازگشت. او تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌ی هرو گذراند و سپس به دانشگاه ترینیتی کیمبریج رفت. در سال‌های مدرسه، اشتیاق بایرون به مطالعه‌ی متون ادبی باعث شد مدیر مدرسه اجازه‌ی استفاده‌ی نامحدود از کتابخانه را به وی بدهد. به گفته‌ی کولریج، در نتیجه‌ی استعداد ذاتی بایرون و آزادی او در استفاده از کتابخانه، معلومات ادبی بایرون در همان سال‌های مدرسه از مجموع دانسته‌های دانش‌آموزان و آموزگاران بیشتر شد.

در سال ۱۸۰۳، در پانزده‌سالگی، بایرون برای گذراندن تعطیلات تابستانی به خانه‌ی یکی از دوستان مادرش رفت. در آنجا عاشق مری‌اَن دختر صاحب‌خانه شد، اما مری‌اَن علاقه‌ای به پسرک افلیج از خود نشان نمی‌داد و در همان دوران با مرد دیگری ازدواج کرد. بایرون دل‌شکستگی‌اش را با سرودن اشعار عاشقانه در وصف مری‌اَن، که برای او نماد عشق دست‌نیافتنی بود بروز داد. سال‌ها بعد، هنگامی‌که بایرون شهرت پیدا کرده و سوگلی محافل ادبی لندن شده بود، مری‌اَن از اینکه عشق او را بی‌جواب گذاشته بود اظهار پشیمانی کرد.

چندی بعد، بایرون عاشق دختر دیگری به نام مارگرت پارکر شد و به گفته‌ی خودش این عشق او را شاعر کرد. در همان زمان، در نوزده سالگی، بایرون نخستین اثر ادبی خود را با نام «ساعات بطالت» منتشر کرد که استقبال چندانی از آن نشد. پس از مدت کوتاهی، بایرون (آن‌گونه که در میان اشراف‌زادگان جوان آن زمان رایج بود) راه مسافرتی دور و درازی را در پیش گرفت و از راه پرتقال و اسپانیا به جزیره‌ی مالت، از آنجا به آلبانی، از آلبانی به یونان و از یونان به ازمیر و استانبول رفت. چنان‌که خودش گفته است، قصد سفر به ایران و آشنایی با فرهنگ ایران‌زمین و سپس سفر به هندوستان را نیز داشت، اما به دلیل کمبود منابع مالی موفق به ادامه‌ی سفر نشد. بایرون در سال ۱۸۱۱، به لندن بازگشت و دو بخش اول اثر مشهور خود به نام «سفر چایلد هرولد» را نوشت. این اثر که در سال ۱۸۱۲، منتشر شد خیلی زود شهرت یافت و بایرون تبدیل به شخصیت ادبی و اجتماعی برجسته‌ای در انگلستان شد. خود وی درباره‌ی این اثر و شهرت ناشی از آن گفته است: «یک روز صبح از خواب برخاستم و خود را مشهور یافتم.»

این شهرت تا پایان عمر بایرون روزبه‌روز بیشتر شد، تا جایی که در سال‌های آخر عمر مشهورترین شاعر اروپا بود. بایرون در سایه‌ی این شهرت روزافزون مورد توجه بیش از پیش اشراف‌زادگان انگلستان، به‌ویژه بانوان قرار گرفت، به‌طوری‌که به گفته‌ی یکی از دوستانش هرگاه در مجلس و محفلی حضور می‌یافت آن‌قدر زنان جوان و سرشناس گرد او را می‌گرفتند که «بیم خفه‌شدنش می‌رفت!» و او که در زندگی واقعی نیز به اندازه‌ی اشعارش «رمانتیک» و عاشق‌پیشه بود، هر روز درگیر ماجرای عشقی تازه‌ای می‌شد. البته باید گفت خود بایرون نقشی در شروع هیچ‌یک از این روابط نداشت، بلکه این خانم‌های اشرافی بودند که آغازگر ماجرا می‌شدند.

بایرون در سال ۱۸۱۶، انگلستان را به مقصد سوئیس ترک گفت و هرگز به وطن بازنگشت. او در سوئیس نیز نماند، بلکه تمام اروپا را زیر پا گذاشت و درنهایت در ایتالیا ساکن شد، و تعدادی از بهترین نمایشنامه‌های منظوم خود، از جمله «قابیل و مانفرد» را در همین دوره سرود. در این زمان، روح سرکش و ناآرام بایرون که هر روز به دنبال هدف تازه‌ای بود، ناگهان هدف بزرگی پیدا کرد: کمک به یونانیان در تلاش برای کسب استقلال از امپراتوری عثمانی. بایرون، با تعصب بسیار، تاریخ و فرهنگ اروپا را یکسره مرهون یونان باستان می‌دانست و به همین سبب مبارزه‌ی یونانیان برای استقلال از عثمانی او را به شدت مجذوب خود کرده بود. در سال ۱۸۲۳، او به یونان رفت تا یونانیان را در این مبارزه یاری کند و به شهر کوچک و بلازده‌ی میسولونگی وارد شد که در آن هنگام وضع فاجعه‌باری داشت. شهر از مدتی قبل در محاصره‌ی ناوگان عثمانی بود که با بی‌رحمی راه ورود غذا و کمک را بر مردم شهر، که جانانه مقاومت می‌کردند، بسته بود. در داخل شهر نیز بیماری‌های عفونی خطرناکی مانند تیفوس و مالاریا مردم را یک‌به‌یک به کام مرگ می‌کشید. بایرون سه ماه در میسولونگی به سر برد و در این مدت علاوه بر برنامه‌ریزی و سروسامان‌ دادن به نیروهای مردمی، کمک‌های مالی شایان توجهی نیز برای تجهیز نیروها و ساخت استحکامات جنگی و تدارکات پزشکی کرد. در پانزدهم فوریه‌ی ۱۸۲۴ دچار حمله‌ی تشنجی سختی شد، اما جان به در برد. پس از مدت کوتاهی بایرون دچار حمله‌ی دوم تشنج شد و سپس به اغما رفت. آنگونه که در گزارش‌های یونانیان آمده است، بایرون در حال بیهوشی فریاد می‌زد: «به دنبال من، به پیش! حمله کنید! شجاع باشید!»

سرانجام این بیماری سخت بایرون را در نوزدهم فوریه‌ی همان سال، در ۳۶ سالگی‌، از پای درآورد.  

مشاهده آثار لرد بایرون

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.