
اشلی نیوجنت: داستانهای سیاه همیشه دربارهی لندن بودند
اشلی نیوجنت ۴۶ ساله در یورکشایر به دنیا آمد و با مادری اسکاتلندی و پدری جامائیکایی در مرسیساید بزرگ شد. رمانِ زندگینامهای او «قفلها» -که در طول هشت سال نوشته شده- از زبان راوی نوجوانی روایت میشود که در مدرسه مورد آزار و اذیت پلیس قرار میگیرد و به همین سبب سنتهلن را به مقصد جامائیکا به منظور یافتن مأمنی که او را نیازارد ترک میکند. گاردین گفتوگویی داشته با این نویسنده.
-چه چیزی باعث شد تا قفلها را بنویسید؟
*من واقعاً کتاب نمیخواندم، تا اینکه در ۲۰ سالگی خودم را از سبک زندگی دیوانهوار بیرون کشیدم (نیوجنت چندینبار در نوجوانیاش دستگیر شد). احساس کردم کارهای زیادی برای انجام دادن دارم و برای مدت طولانی درگیر آزمون و خطا بودم. هیچ مدلی برای کاری که میخواستم انجام دهم در ذهن نداشتم. پایاننامهام را دربارهی هویت ترکیبی نژاد بریتانیا در ادبیات انگلیسی انجام داده بودم. میدانید، داستانهای مربوط به سیاهپوستان همیشه با لندن گره خورده بودند. همچنین متعلق بودن به طیف بینانژادی برای بسیاری یک واقعیت است؛ اما بااینحال به نظر میرسد جامعه درهای زیادی را برای بازگو کردن این تجربیات به روی این انسانها باز نکرده است.
-به همین دلیل خودتان این کتاب را منتشر کردید؟
*احساس میکردم درها بسته شدهاند و قرار نیست با نوشتن نامههای التماسآمیز آنها را باز کنم. من رویکرد هیپهاپ را در پیش گرفتم: در اتاقخواب خود یک رکورد بسازید، بعد مردم را به کنسرت بیاورید و سر و صدای زیادی ایجاد کنید که صنعت مجبور به شنیدن آن شود. وقتی کتاب را در سال ۲۰۲۰ منتشر کردم، تصور میکردم مردم میخواهند بگویند: «این مرد دیگر چه میگوید؟! هیچکس دیگر به نژاد اهمیت نمیدهد.» تا اینکه ناگهان قضیهی جورج فلوید اتفاق افتاد. در عرض چندماه برای اولینبار یک نماینده داشتم و ناشران زیادی به سراغ کتاب آمدند. حتی پیکادور به نمایندهی من اعلام کرده بود که اگر تا فردا نیوجنت برای چاپ کتاب توسط ما پاسخ مثبت دهد، دو برابر دستمزد معمول را به او میدهیم!
-آیا «قفلها» را رمانی مربوط به دورهای خاص میبینید؟
*بسیاری از وقایع این رمان مربوط به سال ۱۹۹۳ است. شاید فقط تعداد کمی از خوانندگان به چیزهای مربوط به مد و فرهنگ آن زمان و مکان توجه کنند -کلوپ شبانه ۰۵۱ در لیورپول، مغازه لباسفروشی Stolen from Ivor و... اما من احساس میکنم توجه به همین مسائل ریزِ اتمی همیشه چیزی با کیفیت جهانی را به شما عرضه میکند. آیا زمان باعث تغییر چیزها شده است؟ مضحک است که ادعا کنیم سبب نشده است؛ اما افرادی که در آن زمان زندگی کردهاند، هنوز این باور را دارند که سالهای شکلگیری خود را پشت سر گذاشتهاند. ما باید دربارهی مسائل صادق باشیم، در غیر اینصورت چگونه میتوانیم واقعاً ادامه دهیم؟
-اخیراً چه میخوانید؟
*«لیورپول سیاه: گذشته و حال» که در مورد شورشهای نژادی در سال ۱۹۱۹ پس از سنگسار شدن ملوان چارلز واتن بحث میکند. همچنین از «اثرِ انتظار» نوشتهی دیوید رابسون نیز لذت بردم.
-از کتابی نام ببرید که الهامبخش شما بوده است.
*کتابی که تأثیر بزرگی روی من گذاشت، «خانم دالووی» اثر ویرجینیا وولف بود که به من نشان داد که یک کتاب میتواند بیشتر دربارهی آنچه درون انسان میگذرد باشد تا بیرون. اما احساس میکنم نکتهای که مردم درخصوص کتاب خودم باید به آن فکر کنند این است که یک پسر نوجوان که مخدر استعمال میکند، کوکاکولا مصرف میکند، وارد چرخهی خشونت میشود و... منظورم را متوجه میشوید؟ تحلیل این چیزها مهم است. دنیای درونی او میتواند به اندازه هرکس دیگری عمیق و گسترده باشد.