میزانسن: کوه
نمایشنامهی کوه اثر نجیب محفوظ، نویسندهی معروف مصری و برندهی جایزهی نوبل ادبیات، یکی از آثار عمیق و نمادین اوست که به موضوعاتی مانند جستوجوی حقیقت، مبارزهی انسان با سرنوشت و پرسشهای فلسفی دربارهی زندگی میپردازد. این نمایشنامه، مانند بسیاری از آثار محفوظ؛ با زبانی ساده اما پر از لایههای معنایی نوشته شده است و مخاطب را به تفکر و تأمل فرا میخواند.
نجیب محفوظ بیشتر با رمانهایش شناخته میشود. اما او در زمینهی نمایشنامهنویسی نیز آثاری خلق کرده است که کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. نمایشنامهی «کوه» یکی از این آثار است که در آن محفوظ از فرم نمایشی برای بیان مفاهیم فلسفی و اگزیستانسیالیستی استفاده میکند. در این اثر مفاهیم عمیق انسانی به شکلی نمادگرایانه بیان میشوند.
نمایشنامهی «کوه» حول محور شخصیت اصلی میچرخد که در جستوجوی حقیقت و معنای زندگی است. او که نمادی از انسان مدرن و جستوجوگر است، تصمیم میگیرد به قلهی یک کوه صعود کند. این کوه نمادی از زندگی، چالشها و موانعی است که انسان در مسیر رسیدن به حقیقت با آنها روبهرو میشود.
در طول نمایشنامه، شخصیت اصلی با شخصیتهای مختلفی روبهرو میشود که هر کدام نمایندهی جنبههایی از زندگی یا افکار انسانی هستند. این شخصیتها شامل راهنمایان، همراهان و حتی دشمنان او هستند که هرکدام به نوعی شخصیت اصلی را مورد آزمون قرار میدهند، برخی از آنها او را تشویق به ادامهی راه میکنند، درحالیکه برخی دیگر او را از صعود منصرف میکنند.
درنهایت، شخصیت اصلی به قله میرسد، اما آنچه در آنجا مییابد، پاسخی ساده یا قطعی به پرسشهایش نیست، بلکه درک این حقیقت است که جستوجوی حقیقت، خود یک ارزش است؛ حتی اگر به نتیجهای قطعی منجر نشود.
نمایشنامهی «کوه» را میتوان اثری فلسفی و اگزیستانسیالیستی دانست که به پرسشهای اساسی انسان دربارهی زندگی و حقیقت میپردازد. یکی از نقاط قوت نمایشنامه، استفاده از کوه بهعنوان نمادی جهانی است که میتواند برای هر خوانندهای در هر فرهنگی قابلدرک باشد. کوه نمادی از چالشها و موانع زندگی است، اما درعینحال نمادی از امید و تلاش برای رسیدن به هدف. همچنین شخصیت اصلی در بسیاری از لحظات نمایشنامه تنهاست که این تنهایی نمادی از تنهایی انسان در مسیر زندگی و جستوجوی حقیقت است.
نجیب محفوظ در این نمایشنامه از زبانی ساده اما مؤثر استفاده میکند. دیالوگها کوتاه و پرمعنا هستند و به عمق مفاهیم فلسفی داستان میافزایند. ساختار نمایشنامه خطی است، اما با استفاده از نمادها و مفاهیم عمیق، لایههای معنایی متعددی به داستان اضافه میشود.
نمایشنامه به گونهای نوشته شده است که برای مخاطبان عام قابل درک باشد، اما درعینحال مفاهیم عمیقی را بیان میکند و دیالوگها به گونهای طراحی شدهاند که هر کدام حاوی پیام یا مفهوم خاص هستند.
قسمتی از نمایشنامهی کوه نوشتهی نجیب محفوظ:
حسنی: کشتن آدم واقعاً کار وحشتناکی است! نگاه چشمهایش و لحظهی تمام کردنش را هیچوقت فراموش نمیکنم. مگر اینکه جان بدهی که به حقیقت زندگی پی ببری! البته فاتحهی حقیقت را هم خواندیم.
(سکوت. حسنی عرقش را خشک میکند) ببخشید، بار اولم است.
رمزی: ما هم.
عساف: (توی رویشان درمیآید) نکند جا زدهاید؟
رمزی و اسماعیل و حلمی: نخیر! اصلاً و ابداً.
عساف (رو به حسنی) من هم با تو مو نمیزنم، حسنی، اما باید خودمان را جمعوجور کنیم و به خودمان بیاییم.
حسنی: اعصاب فولادی و دل سنگی میخواهیم.
عساف: باید همیشه ستم را به یاد داشته باشیم و با همهی وجود به نیروی عادت کردن هم باور داشته باشیم. خیلی با هم حرف زدیم، دلی پذیرفتیم و به هم قول دادیم، چون راه برگشتی نیست، رسالت است، رسالتی که خوراکش عذاب است.
حلمی: خودمان آگاهانه قبول کردیم.
عساف: عادت به ظلم حالبههمزنتر از عادت به قتل است.
حسنی: هر دو از یک قماشاند.
اسماعیل: مهم نیت پاک است.
عساف: مبادا یادتان برود با شرافت و دلرحمیمها!
حسنی: اما نمیدانیم لبخند چیست.
عساف: باید شهید بشویم.
رمزی: باید شهید بشویم.
عساف: (به آوایی نو) همین که پایمان به محله برسد، باید کوه را فراموش کنیم.
حلمی: مثل بقیهی مردم زندگی عادیمان را میکنیم.
اسماعیل: خودمان را از راز غیب شدن عمو فرجل و دیگران به کوچهی علی چپ میزنیم.
عساف: دزدان را نفرین میکنیم و با بچههای عمو فرجل مهربانیم.
حسنی: بچههایش؟ آنان هم مثل ما زبان بستهاند.
عساف: (با تندی) ما قاضیایم، نه وکیل. تاریخ رود درازیست که با خونِ بیگناهان به گندش کشیدهاند (به راست میگراید) مبادا یادتان برود خون ما هم روزی با خون همان بیگناهان قاتی میشود.
(یکی پس از دیگری راهشان را میگیرند و میروند.)
(پرده میافتد...)