#
#

میزانسن: شب ایگوانا

1 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

 

«شب ایگوانا» نمایشنامه‌ای است نوشته‌ی تنسی ویلیامز. نمایشنامه‌ای که برنده‌ی جایزه‌ی مجمع منتقدان نیویورک نیز شده است. بین آوریل 1946 و فوریه 1948 تنسی ویلیامز قصه‌ای کوتاه، به نام «شبِ ایگوانا» نوشت و به چاپ رساند. بعدها نمایشنامه‌ی «شبِ ایگوانا» را بر مبنای همین قصه و با همین نام نوشت و از صحنه‌های اصلی قصه و از شخصیت‌های آن بهره بُرد. نمایشنامه‌ی «شب ایگوانا» در آغاز در یک پرده نوشته و اجرا شد. بعدها بر همین نمایشنامه تجدیدنظر شد و در سه پرده تکمیل شد. بسط‌های متعدد و تجدیدنظرهای گوناگونی سبب شد که نهایتاً نمایشنامه به‌صورت امروزی خود درآید. یکی از روایات اولیه‌ی «شب ایگوانا» در سال 1962، به چاپ رسید. چاپ بعدی آن در همان ماه انجام شد و حاوی تغییرات جزئی بود. ویلیامز در چاپ 1963، بر کل کار تجدیدنظر کرد و تغییرات جدی در آن پدید آورد.

«شب ایگوانا» ماجرای کشیشی است که از کلیسایش برکنار شده و در آژانس جهانگردی کم‌ارزشی، به‌عنوان مهمان‌دار جهانگردان استخدام می‌شود. در آخرین سفر، گروه تحت سرپرستی‌اش را به مهمانخانه‌ی محقری بر فراز جنگلِ باران در مکزیک می‌کشاند. آنجا پس از درهم‌ریختگی عصبی، به باوری تازه از خدا و تصویری پرمهر از زندگی دست می‌یابد. «شب ایگوانا»، داستان تنهایی انسان و نیاز آرزومندانه‌اش به عشق است. سفری به دنیای افسانه‌ای درون انسان و تلاش برای هم‌سو کردن آن با دنیای واقعی است. این کشیش سابق و جهانگرد کنونی، راه را معکوس طی می‌کند. در عرفان شرق، نخست به گشت‌و‌گذار و حیرانی می‌روند، سپس به وادی سکون و جاافتادگی روحانی می‌رسند. این شاید یکی از رموز ناآرامی انسان به خطا افتاده‌ی معاصر است. انسان معاصر اول روحانی می‌شود سپس به گردش می‌رود. این نمایشنامه‌ی عمیق فلسفی، زندگی انسان معاصر را به تصویر کشیده است.

یکی از مهم‌ترین کلماتی که در حمل بارهای این نمایشنامه نقش دارد Fantastic است که در نگاه ویلیامز، به سطح دوم زندگی اشاره می‌کند. اگر Realistic را زندگی واقعی و واقع‌بینانه و مانند آن بدانیم، فانتاستیک به تخیلی و شگفت‌انگیز و مانند آن تبدیل می‌شود. هپروتی که بیشتر به درون انسان مربوط می‌شود. پذیرفتن واژه‌ی «افسانه‌ای» برای فانتاستیک، گوشه‌چشمی هم به قدرت فیلسوف نمایشی، در پرداختن این افسانه‌ی شگفت‌‌انگیز دارد. کلمه‌ی دیگر Spook است که می‌توان به جن یا دیو تعبیر و ترجمه کرد اما اینجا اغلب به اهریمن ترجمه شده است. اهریمنِ سیاهِ چرکِ متعفن که برای پیروزی بر نورِ پاکِ معطر به شکار انسان می‌پردازد. بیشترین واژه‌ی دینی که مرتباً در طول کتاب تکرار می‌شود، «دوزخ» است.

سوای بررسی‌های اولیه‌ی مجمع منتقدان نیویورک، هنوز در خود زبان انگلیسی، کار چندان شایسته‌ای روی این اثر بزرگ انجام نشده، رازهای بسیاری از آن کشف ناشده باقی مانده است. تنسی ویلیامز در «شب ایگوانا» با سخنانی که گفته و با ناگفته‌هایش به قلب خواننده کمند می‌افکند. اگر این سخن درست باشد که نویسنده باید روی هر کلمه یا عبارت، تا آنجا که ممکن است، بار سوار کند، آن‌گاه تنسی ویلیامز به حق از عهده برآمده است؛ اما درعین‌حال این احساس را نمی‌دهد که نمایشنامه دچار اضافه‌بار شده و می‌توان به‌راحتی آن را خواند. ویلیامز در این نمایشنامه پای آسمان و زمین را به میان کشیده و به همه‌ی جنبه‌های زندگی توجه دارد، مذهب، نژادپرستی و... حتی از نقاشان نیز بهره برده است.

اغلب نمایشنامه‌های تنسی ویلیامز، بازتاب تجربیات شخصی خود او و دربرگیرنده‌ی عقاید و اندیشه‌های او هستند؛ اما در «شبِ ایگوانا» خطوط اصلی زندگی خصوصی ویلیامز، به پدیده‌ای جهانی و فراگیر تبدیل شده است. زندگینامه‌نویسان در هر دو شخصیت «تی. لارنس شانون» و «هانا جلکس» ردپایی از زندگی واقعی نمایشنامه‌نویس پیدا کرده‌اند. هانا و شانون هر دو، مانند خود تنسی ویلیامز، وجود خدایی را که مانند یک قاضی سخت‌گیر و بی‌رحم به داوری انسان نشسته، پس می‌زنند. نگاه شانون و ویلیامز به خدا کاملاً مشابه یکدیگر است. هانا در نمایشنامه به جای ویلیامز سخن می‌گوید. اصولاً هنگامی‌که نمایشنامه‌نویسی مانند ویلیامز به خویشتن نگاهی رمانتیک بیندازد، موجودی مانند شانون پدید می‌آید.

قسمتی از نمایشنامه شب ایگوانا نوشته‌ی تنسی ویلیامز:

شانون: پیرمرد چگونه شاعری است؟

هانا: پیش از جنگ جهانی اول و کمی بعد از آن، پدربزرگم شاعر قدر دوم اما کم‌وبیش شناخته شده‌ای بود.

شانون: در دسته‌ی دوم‌ها؟

هانا: بله. شاعری قدر دوم اما با روحی قدر اول. من افتخار می‌کنم که نوه‌ی او هستم... (پاکت سیگاری از جیبش بیرون آورد و بی‌آنکه سیگاری بردارد بی‌درنگ سرجایش برمی‌گرداند.)

نانو: (کاملاً گیج) هانا امروز صبح... برای صبحانه‌ی داغ... هوا خیلی گرم است... (با خنده‌ای تأسف‌بار سرش را چندبار تکان می‌دهد.)

هانا: حواسش کاملاً سر جا نیامده، می‌بینید؟ خیال می‌کند صبح است. (این را انگار که اعترافی شرم‌آور باشد با لبخند ترس‌خورده‌ی زودگذر خطاب به شانون می‌گوید.)

شانون: افسانه‌ایه. افسانه‌ایه.

هانا: به نظر می‌رسد کلمه‌ی «افسانه‌ای» تکیه کلام محبوب شما باشد آقای شانون.

شانون: (با دل‌تنگی به خارج از ایوان می‌نگرد.) بله. ما، در دو سطح زندگی می‌کنیم دوشیزه جلکس، سطح واقعی و سطح افسانه‌ای. و کدامیک واقعاً حقیقی است...؟

هانا: من می‌گویم هر دو آقای شانون.

شانون: اما هنگامی‌که شما در سطح افسانه‌ای زندگی می‌کنید، آن‌گونه که من اخیراً زندگی کرده‌ام، درحالی‌که مجبور هستید در سطح واقعی فعالیت کنید، در آن هنگام است که جن‌زده می‌شوید، اهریمن یعنی... (این را چنان بیان می‌کند که انگار اندیشه‌ای در خلوت است.) خیال می‌کردم اینجا بر اهریمن غلبه خواهم کرد، اما، شرایط اینجا تغییر کرده است. نمی‌دانستم که مهمان‌خانه‌دار بیوه شده؛ یک بیوه عنکبوت زیرک. (تقریباً مانند نانو زیر لب می‌خندد.)

ماکسین یکی از چرخ‌های نوشیدنی خوش‌ترکیب شیشه‌ای ـ برنزی را به گوشه‌ای از ایوان می‌کشاند. چرخ‌دستی با سطل یخ، نارگیل و انواع نوشیدنی‌ها پر شده است. درحالی‌که چرخ را کنار میزها می‌آورد شاد و شنگول زیر لب زمزمه می‌کند.

ماکسین: کسی کوکتل میل دارد؟

هانا: نه متشکرم خانم فالک، فکر نمی‌کنم چیزی بخواهیم.

شانون: کسی در فاصله‌ی خوراک ماهی و غذای اصلی، کوکتل نمی‌خورد ماکسین عزیز.

ماکسین: بابابزرگ به یک مخلوط احتیاج دارد تا بیدارش کند. آدم‌های پیر برای سرحال آمدن به مخلوط نیاز دارند. (در گوش پیرمرد فریاد می‌کشد.) بابابزرگ! با یک مخلوط ‌چطوری؟

خرید نمایشنامه شب ایگوانا   

شب ایگوانا (نمایشنامه)

شب ایگوانا (نمایشنامه)

قطره
افزودن به سبد خرید 215,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط