معرفی کتاب: چرا همیشه میبازیم؟
«چرا همیشه میبازیم» با زیرعنوانِ واکاوی نیمقرن ناکامی تیم ملی فوتبال ایران در جام ملتهای آسیا کتابی است نوشتهی محمدحسن یادگاری که نشر گلگشت آن را به چاپ رسانده است. تیم ملی فوتبال ایران، بهترین تیم در رسیدن به نیمه نهایی در جام ملتهای آسیاست. ما با 10بار حضور در نیمهنهایی جام ملتهای آسیا بین همهی تیمها رکوردداریم. ضمناً رکورددار 7بار نرسیدن به فینال آسیا هم هستیم.
انگار طلسم باخت در نیمهنهایی، ذهن فوتبالیها و فوتبالیستهای ما را در بر گرفته. طلسمی که شاید فقط با ذهنیتی قدرتمندتر در هم میشکند و ما را قهرمان میکند. انگار به شکستهای ناباورانه و اشکهای تلخ عادت کردهایم. باید این طلسم شکسته شود. در ذهن فوتبالیستها، در ذهن رسانهها، در ذهن هواداران و در ذهن تمام مردم؛ اما چطور؟ روانشناسی؟ ایجاد روحیهی برنده؟ ایجاد انگیزه؟ یا چیزهایی فراتر از اینها؟ چطور میشود که برای این کار ذهنها را آماده کرد؟ باید ذهن یک ورزشکار هم سطح و قویتر از جسم حرفهایاش عمل کند! جایگاه روانشناسی ورزشی در اینجا معلوم میشود. یک ورزشکار باید انگیزه و مهارت ذهنیاش برای عبور از شکست و رسیدن به پیروزی از همهی هواداران، طرفداران و هموطنانش بالاتر باشد تا به موفقیت برسد و از جانب مردمش دوست داشته شود.
در ایام جام جهانی 2022، روزنامهی گلوبو برزیل، با انتشار مقالهای به یک سؤال مهم در فوتبال پاسخ داده است؛ چرا بعضی از تیمها، همیشه قدرتمندتر از سایرین هستند؟ آیا باید به پیشرفت امید داشت؟ یا دیگر نمیتوان به قدرتهای بزرگ دنیا رسید؟
چرا برخی کشورها، تیمهایی با شانس قهرمانی میسازند و برخی تیمها در صورت صعود به دور حذفی جام جهانی، جشن ملی برگزار میکنند؟ شاخص درآمد سرانهی بالا، موفقیت در جام جهانی را تضمین نمیکند. کافی است ببینیم که در جام جهانی 2022، سنگال با شرایط مالی پایینتر از متوسط، قطرِ ثروتمند را حذف میکند. علاوهبراین، برزیل با سابقهی 5بار قهرمانی در جهان، از نظر اقتصادی، سطحی بسیار پایینتر از امریکا دارد که هرگز به نیمهنهایی این مسابقات هم نرسیده است. دموکراسی چطور؟ آیا دموکراسی میتواند تعیینکنندهی موفقیت یک کشور در فوتبال باشد؟ دراینباره فقط کافی است به کشورهایی مثل آرژانتین و برزیل در سالهای قهرمانی رجوع کنیم و جوابش را بگیریم. تنوع نژادی و ملیتی و فنی هم میتواند بهعنوان یک شاخص در این استدلال مورد بحث قرار بگیرد؛ بهخصوص که تیمهایی مثل برزیل و فرانسه که از مدعیان همیشگی جام جهانی به شمار میآیند، همواره از بازیکنان متنوعی برخوردار بودهاند. بااینحال چرا کانادا و امریکا با وجود چندفرهنگی و حضور ملیتهای مختلف در این دو کشور، به جایی نرسیدهاند؟ یا مثلاً آرژانتین بهعنوان یکی از همگنترین ملل ساکن کره زمین، چرا باید دو تن از بهترین بازیکنان تاریخ، مسی و مارادونا را در خود داشته باشد؟ بنابراین تنوع هم اگرچه یک پارامتر قابل بحث است اما نمیتواند عامل اصلی باشد. دربارهی مسئله تعصب به فوتبال چطور؟ اگر برزیلی یا آرژانتینی باشید، متوجه میشوید که این مسئله، تا چه حد پیشبرنده است؛ اما در طرف مقابل شاید هیچ طرفداری به تعصب هواداران تیمهای بشیکتاش، گالاتاسرای و فنرباغچه وجود نداشته باشد؛ اما تیم ملی ترکیه حداکثر یک تیم متوسط است.
پس جواب دستورالعملِ تبدیلشدن به یکی از بهترین تیمهای جهان چیست؟ پاسخ در یک واژهی سه حرفی است: «سنت.»
پس «سنت» در فوتبال مهم است؛ اما سنت چگونه به دست میآید؟ پاسخش این است: «ساده نیست؛ دههها طول میکشد.» سنت یا وجود دارد یا باید آن را ساخت.
استعدادها و نیروی انسانی در ایران بهشدت قدرت دارند. در ایرانِ در چمبرهی بروکراسی، رانت، تحریم و دشمنی، باندبازیها و... این همیشه نیروی انسانی متعهد، متخصص و باهوش بودهاند که کار را پیشبرده است. جام ملتهای 2028 عربستان، جام ملتهای 2032، جام ملتهای 2036 و... بسیار نزدیکتر از چیزی است که به آن فکر میکنیم. آیا نمیتوانیم برای آیندهای دورتر از اینها برنامهریزی کنیم؟ آیا باید همهچیز را منوط کنیم به حواشی جاری، روزمره و سطحی اثرگذار بر تیمهای ورزشی، شرایط اجتماعی و اقتصادیمان؟

قسمتی از کتاب چرا همیشه میبازیم؟:
فوتبال تفریح کارگران انگلیسی شرکت نفت در ایران بود و با آنها به ایران پا گذاشت. کارگران ایرانی شرکت نفت هم اولین ایرانیان فوتبالیست بودند. فوتبال حدوداً در سال 1800 به یک بازی سرگرمکننده در انگلستان تبدیل شده بود. 1863 (1231 شمسی) اتحادیه فوتبال انگلستان اولین قوانین رسمیاش را ثبت کرد. حدود سال 1900 میلادی (1278 شمسی) با کارگران انگلیسی به ایران آمد. پس از آن با تأاخیر 20 ساله، تیم ملی فوتبال ایران تأسیس شد. اولین بازی رسمی و ثبتشده تیم ملی از نظر فیفا در 1320 (1941) برگزار شد. حدوداً یک قرن طول کشید تا این ورزش بعد از اروپا رسماً در ایران آغاز شود و شاید همین امر، در وجود تاریخی ما، حس عقبماندگی و نیازمندی را به اروپاییان، که فوتبال را رشد دادهاند، تنیده است.
اتمام اولین بازی تیم ملی فوتبال ایران با افغانستان در سال 1320 همزمان بود با ورود متفقین به تهران و اشغال ایران. رفتن رضاشاه و کنفرانس تهران با حضور چرچیل، استالین و روزولت. بازیکنان تیم ملی بعد از اولین بازی رسمیشان در مقابل افغانستان، به ایران اشغالشده برمیگردند و بهسختی میتوانند خود را به تهران دگرگونشده برسانند. اولین بازی و اولین شکست همراه شده با یک سرخوردگی و تحقیر تاریخی. در زمانیکه سربازان انگلیسی در شهرها و خاک ایران جولان میدادند، فوتبال هم بخشی از سرگرمی و سبک زندگی این موبورها و چشمرنگیها شد.
ایرانیان هم با حسرت به فوتبال آنها نگاه میکردند. شاید پسربچهای از حسرت قرصی نان در قحطی آن روزگاران تهران، پشت حصارهای پادگان انگلیسیها، بازی فوتبال آنان را که بعد از وقت ناهار و استراحتشان بود، تماشا میکرد. آرزو داشت اول مثل انگلیسیها شکمش سیر باشد و بعد توپی داشته باشد تا آن را قل بدهد. حتماً هم از عبور از فنسها و ورود به زمین در مواجهه با این موبوران و چشمرنگیها میترسد. پر از سرخوردگی، پر از حسرت، پر از آرزو. شاید از همان موقع موبوران و چشمرنگیها در وجود تاریخی ما اسطورههای فوتبالی ما شدهاند. شاید همین دلیل تاریخی باعث میشود تا فرصتهایی که به سرمربی خارجی داده میشود به مربی ایرانی هرگز داده نمیشود. حواشی پیرامونی او، استرسها، توهینها، نقزدنها پیرامون خارجیها در فوتبال ایران به مراتب پایینتر است تا نسبت به یک مربی ایرانی.
تنها سرمربیای که توانست تیم ملی فوتبال ایران را سالهای مدید مربیگری کند کارلوس کیروش بود. او 10سال در این سمت بود. سه رئیسجمهور را دید و طولانیتر از یک دولت 8 ساله پست و سمتش را حفظ کرد. یکبار رسیدن به مرحله نیمهنهایی جام ملتهای آسیا و دو برد و یک تساوی در جام جهانی مهمترین دستاورد او بود. سنگینترین شکست تیم ملی در جام جهانی برابر انگلستان (6 بر 2) در زمان او رقم خورد. او 10سال فوتبال شلخته و تهاجمی و تکنیکی ملی ایرانیان را به سبک محافظهکارانه و تدافعی و پرتراکم تغییر داد.
این سبک از بازی روی بازیهای باشگاهی و سبک بازیهای لیگ تأثیرگذار بود. وقتی هم یک مؤلف خارجی در فوتبال، مانند برانکو ایوانکویچ، سبک متنوعی از بازی را در باشگاه پرسپولیس وارد فوتبال ایران کرد، مورد انتقاد قرار میگرفت. کیروش خودش را حتی بالاتر از رئیس فدراسیون و وزیر ورزش میدید. از معاون رئیسجمهور و یکبار هم از خود رئیسجمهور انتقاد کرد. کاری که یک نمایندهی مجلس، یک وزیر و یک قاضی بهراحتی در ایران نمیتوانند انجام دهند. او فارغ از سرمربی تیم ملی فوتبال، بهخاطر وادادگی مدیران ایرانی در برابر قدرت کنترل و نمایش رسانهایاش، خود را «رئیسجمهور فوتبال ایران» تصور میکرد و شد آنچه شد و نباید میشد. نتایج او در جام جهانی 2022 و دو شکست حیثیتی در برابر انگلیس و امریکا، به همراه تلخیهایی که تیم و جامعه از دو مربی خارجی (ویلموتس با قرارداد ننگینش و اسکوچیچ بهخاطر عدم توانایی در مدیریت داخلی تیم)، تقریباً همه را مجاب کرده بود که بعد از 10سال نوبت یک سرمربی ایرانی برای هدایت تیم ملی است. قلعهنویی هم ما را تا همانجایی در جام ملتهای آسیا بالا برد که کیروش برده بود. نه بالاتر و نه پایینتر. دقیقاً همانجا. البته که ضعفهای خاص خودش را داشت، اما فهمیدیم در صورت اعتماد طولانیمدت به سرمربی ایرانی میشود در انتظار نتیجه بود. اگرچه قلعهنویی اگر بازی با ژاپن را نمیبرد و به جمع چهار تیم نهایی نمیرسید همان شب در هواپیما، روی آسمان، در مسیر بازگشت به ایران، روی زمین حکم عزلش بهصورت خودکار زده میشد.
قلعهنویی ثابت کرد شدنی است و با کادر فنی ایرانی تیم ملی ژاپن را در یک بازی برتر شکست داد. بازی آن را قفل کرد و فقط روی دروازه حریف حمله کرد. میشود به سبک ایرانی، شلخته و پیروز بود. او زبان و روح ایرانیها، شیوههای تهییج، تشویق و تنبیهشان را میدانست. مسائل اجتماعی ایران را خوب درک میکرد و میتوانست بهواسطهی زیستی که از ابتدا در وطن داشته، از حالوهوای ایران در شرایط بحرانی برای بازیکنان و شاگردانش بگوید و آنان را به بهترین نحو مدیریت کند. اگرچه که ضعفهای تیمی در بازی نیمهنهایی بیرون زد و ما از قهرمانی دور ماندیم.