معرفی کتاب: وقتی بدن نه می گوید
«وقتی بدن نه میگوید» با زیرعنوانِ بهای استرس پنهان، کتابی است نوشتهی گبور مته که نشر میلکان آن را به چاپ رسانده است. در این کتابِ پیشگامانه که پر از داستانهای تکاندهنده از افراد واقعی است، پزشک و نویسندهی پرفروش گابور ماته نشان میدهد که احساسات و استرس نقش قدرتمندی در شروع بیماریهای مزمن از جمله سرطان سینه، سرطان پروستات، اسکلروز و حتی آلزایمر ایفا میکنند.
وقتی بدن نه میگوید کمک قابلتوجهی به تحقیق پیرامون ارتباط فیزیولوژیکی میان انواع استرس و احساسات زندگی، سیستم اعصاب، دستگاه ایمنی و هورمونهاست.
گابور ماته در این کتاب با استفاده از یک روش مبتنی بر علم پزشکی، ارتباط میانِ این دو مقوله را بهخوبی واکاوی کرده و همهی ما را دعوت میکند تا حامیان سلامت خود باشیم.
بشر همواره بهطور غریزی آگاه بوده است که ذهن و بدن از یکدیگر جدا نیستند. نوگرایی گسستگی بدفرجامی را به ارمغان آورده است؛ شکافی بین آنچه با تمام وجود باور داریم و آنچه ذهن متفکرمان بهمثابه حقیقت میپذیرد. از میان این دو نوع آگاهی، دومی که محدودتر و ملایمتر است اغلب به بهای شکست ما پیروز میدان میشود.
نویسنده میگوید: بنابراین، مایهی خرسندی و سرافرازی است که یافتههایی از علم مدرن را به خوانندگان عرضه کنیم که تصدیق دوبارهای بر بینشهای خرد دیرین هستند. هدف اولیهی من هم از نگارش این کتاب همین بوده است. هدف دیگرم نگه داشتن آینهای پیشِ روی جامعهی مملو از استرسمان بود تا شاید بدین وسیله متوجه شویم که چگونه به هزاران روش ناآگاهانه به بروز بیماریهایی کمک میکنیم که ما را به ستوه میآورند.
این کتابی تجویزی نیست، اما قویاً امیدوارم که در مسیر تحول شخصی خوانندگانش همچون مشوقی عمل کند. تجویزها از بیرون صادر میشوند، درحالیکه تحول از درون روی میدهد. هر ساله، کتابهای بسیاری منتشر میشوند که تجویزهای سادهای از همه نوع، فیزیکی، عاطفی و معنوی در بر دارند. تجویزها بر این فرض استوارند که چیزی باید درست شود؛ اما تحول باعث التیام، دستیابی به تمامیت و یکپارچگی چیزی میشود که از پیش وجود داشته است. فارغ از مفید بودن توصیهها و تجویزها، آنچه برای ما ارزشمندتر است بینشی دربارهی خودمان و کارکردهای ذهنها و بدنهایمان است. بینشی که الهامگرفته از کشف حقیقت باشد میتواند مسیر تحول را هموار کند.

قسمتی از کتاب وقتی بدن نه میگوید نوشتهی گبور مته:
در تحقیقات متعدد در مورد سرطان، بااثباتترین عامل خطر شناساییشده ناتوانی در بیان احساسات بهویژه احساسات مرتبط با عصبانیت است. سرکوب عصبانیت نوعی ویژگی عاطفی انتزاعی نیست که مرموزانه به بیماری منجر شود، بلکه نوعی عامل خطر اصلی است، زیرا میزان استرس فیزیولوژیکی را بر ارگانیسم افزایش میدهد. این عامل بهتنهایی عمل نمیکند، بلکه همسو با دیگر عوامل خطر که احتمالاً همراه با آن هستند، مانند ناامیدی و عدم حمایت اجتماعی، در بدن تأثیر میگذارد. فردی که احساس منفی ندارد یا ابراز نمیکند، حتی اگر با دوستانش احاطه شود، منزوی میشود؛ زیرا خود واقعی او دیده نمیشود. این احساس ناامیدی ناشی از ناتوانی مزمن در صادق بودن با خود در عمیقترین سطح وجود موج میزند و ناامیدی به درماندگی منجر میشود، زیرا ظاهراً هر کاری انجام دهد هم تغییری ایجاد نمیشود.
تحقیقی در مورد زنان سالمی انجام شد که هیچگونه علائم بیماری نداشتند مگر فقط یک آزمایش پاپ اسمیر غیر طبیعی در یک معاینهی فیزیکی معمولی. محققان، بدون اطلاع از نتایج آزمایش پاپ اسمیر، «بهسادگی توانستند با استفاده از پرسشنامهای که بین حالات عاطفی گوناگون تفاوت قائل میشد بادقت 75 درصدی افرادی را که سرطان در مراحل اولیه داشتند تشخیص دهند. آنها دریافتند که سرطان در زنانی با شخصیت مستعد درماندگی یا نوعی احساس ناامیدی عاجزانه که در شش ماه گذشته حلشدنی نبوده بیشتر رخ داده است.»
همچنین، محققان در تسرونکا براساس ویژگیهای روانشناختی منطقگرایی/ضدهیجانی (عصبانیت سرکوبشده) و احساس ناامیدی طولانیمدت پیشبینی کرده بودند که از میان تقریباً 1400 سوژهشان چه کسی احتمالاً به سرطان مبتلا میشود و براثر آن میمیرد. وقتی ده سال بعد سوابق مرگ را بررسی کردند، متوجه شدند که در 78درصد موارد درست پیشبینی کرده بودند. آنها اظهار داشتند: «به نظر ما، اهمیت عوامل خطر روانتنی احتمالاً در بسیاری از مطالعات بهشدت دستکم گرفته شده است.»
تأثیر عوامل خطرآفرین روانی در سرگذشت گیلدا رادنر بهطرز تلخی نشان داده شده است. خاله و دو دختر خالهاش براثر سرطان تخمدان درگذشتند و مادرش سرطان سینه داشت که با موفقیت درمان شد. گیلدا با خطری ژنتیکی مواجه بود، اما آیا واقعاً سرنوشت او این بود که براثر سرطان تخمدان بمیرد؟ دلیلی ندارد چنین فکری بکنیم.