جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: عباس کیارستمی (قرار با ستاره-32)

معرفی کتاب: عباس کیارستمی (قرار با ستاره-32)

 

«عباس کیارستمی» کتابی است از مجموعه‌ی قرار با ستاره‌ی نشر گویا که به کوشش منوچهر اکبرلو به چاپ رسیده است. عباس کیارستمی کارگردان، فیلمنامه‌نویس، تدوین‌گر، عکاس، تهیه‌کننده، گرافیست، شاعر و نقاش ایرانی است. او فیلم‌سازی تأثیرگذار در سینمای جهان به شمار می‌آید و آثار وی با استقبال فراوان منتقدان، داوران، کارگردانان و جشنواره‌های جهانی روبه‌رو شده است. در نتیجه او پرافتخارترین فیلمساز ایرانی محسوب می‌شود.

عباس کیارستمی یکی از نام‌هایی است که سینمای ایران در سطح جهانی با آن شناخته می‌شود. او به شکل مستقیم و غیر مستقیم تأثیر زیادی بر فیلم‌سازان جوان گذاشته است. فیلم‌سازانی که در تلاش‌اند آثار متفاوتی بسازند. سبک خاص فیلم‌سازی کیارستمی چنان ویژه است که آثارش را نمی‌توان با هیچ فیلم‌ساز پیش از او مقایسه کرد. این فیلم‌ها حاصل نگاه متفاوت او به جهان است.

کیارستمی متولد اول تیر سال 1319 در تهران است. وی از طایفه‌ی کیارستمی‌های میگون است که اصالتشان به شهر میگون شهرستان شمیرانات می‌رسد. خودش می‌گوید: «پدر من یک نقاش و طراح دکوراسیون بود که در اختیاریه خانه‌ای ساخت. چهل‌روزه بودم که به آنجا رفتیم و دو سال در خانه‌ای زندگی کردیم که در نداشت و زمستان‌ها پتو به در می‌زدیم و از دوردست فقط خانه‌ی ما دیده می‌شد که اطرافش مزرعه بود؛ یک خانه با شیروانی قرمز که هیچ‌چیز جز گندم اطرافش نبود. زندگی سختی داشتیم. مادرم عادت داشت جوراب‌های ما را که پاره می‌شد، دوباره بخیه بزند یا همیشه کف جورابم را کفی می‌دوخت.»

«مدرسه را از جایی شروع کردم به نام «دبستان بهرام» که به آن می‌گفتند «دانشگاه بهرام»؛ از بس این مدرسه عجیب و غریب بود! آن زمان ما در اختیاریه زندگی می‌کردیم که یک بیابان برهوت بود و اصلاً مدرسه نداشت. از شانس من یک سال قبل از اینکه به مدرسه بروم مدرسه‌ا‌ی در آنجا ساخته شد. من هم به همان مدرسه رفتم. همکلاسی من یک بندکش بود به نام اسدالله عباس بصیری که هفده ساله بود و من شش سال داشتم! برای اینکه نام‌نویسی براساس سن‌وسال نبود. بعد از جنگ (سال 1325) دولت امکان مدرسه‌سازی نداشت. آقای خیری که یخچال طبیعی داشت، ساختمان بزرگی را در اختیار گذاشته بود و تمام کسانی که مدرسه نمی‌رفتند در این کلاس نام‌نویسی کردند؛ هروقت هم صاحب مدرسه می‌خواست، می‌توانست مدرسه را تعطیل کند! چون ملک او بود و ما را به‌عنوان کارگر می‌بردند تا یخ بشکنیم. شش‌سال در «دانشگاه بهرام» بودم و قرار شد کلاس هفتم را هم بگذارند. با این شرایط همین که در آنجا الفبا را یاد گرفتم کمتر از معجزه نیست.»

کیارستمی برای ورود به دانشگاه هنرهای زیبا، رشته‌ی نقاشی را انتخاب می‌کند؛ اما حضورش در دانشگاه طولانی می‌شود.

«در دانشگاه وارد تحصیل در رشته‌ی نقاشی شدم و تحصیلم هم خیلی طولانی شد. دوره چهارساله من، سیزده سال طول کشید تا بالاخره با التماس به من لیسانس دادند. بعد از آن بود که قرار شد هرکسی چهار سال را شش سال طول بدهد، بیرونش کنند. تا قبل از من این قانون وجود نداشت برای همین نمی‌توانستند مرا بیرون کنند. به همین خاطر مرا با التماس بیرون کردند. از دانشگاه مدرکی از هنرهای زیبا گرفتم ولی مهم‌ترین درسی که از دوره‌ی دانشگاه آموختم این بود که مطمئناً یک نقاش آفریده نشده بودم. من هیچ‌وقت فکر نمی‌کنم می‌خواستم فیلم‌ساز شوم و فکرم این بود که نقاش شوم. با نقاشی هم شروع کردم ولی نقاش موفقی نبودم؛ نه در دانشکده و نه در بازار آزاد.»

او در دانشگاه بیشتر به فراگیری نقاشی و طراحی گرافیک پرداخت و در هنگام تحصیل برای تأمین هزینه‌های زندگی به‌عنوان پلیس راهنمایی رانندگی مشغول به کار شد!

https://gbook.ir/storage/resized/2GOQRCabEjfQTPAjbWWZVRCFY0sMMCFa.webp

قسمتی از کتاب عباس کیارستمی (قرار با ستاره-32):

«نان و کوچه» فیلمی ساخته عباس کیارستمی در سال 1349 است. کیارستمی این فیلم را براساس طرحی از برادرش تقی نوشت و «نان و کوچه» در زمان ساخت با استقبال فراوان مخاطبان روبه‌رو شد. منتقدان مطبوعاتی نیز به این فیلم بسیار توجه نشان دادند، چنان‌که روزنامه‌ی کیهان در مقاله‌ای آن را فیلمی فوق‌العاده از ایران لقب داد.

فیلم با آهنگی شاد شروع می‌شود و پسربچه‌ای را نشان می‌دهد که با نان سنگکی در زیر بغل در حال رفتن به خانه است؛ درحالی‌که شیئی مانند توپ را شوت می‌کند. ناگهان در کوچه‌ای حضور یک سگ مانع از عبور او می‌شود. آهنگ قطع می‌شود و پسرک از ترس فرار می‌کند و کوچه را برمی‌گردد. پسرک که از سگ فاصله گرفته است منتظر می‌ماند تا سگ کنار برود. در همین زمان جوانی سوار بر الاغ و پس از آن یک دوچرخه‌سوار از آنجا به‌راحتی و به‌سرعت عبور می‌کنند و پسرک چون پیاده است نمی‌تواند همراه آنان از کوچه بگذرد. پسرک با اینکه از انتظار خسته شده است؛ ولی جرئت عبور از کوچه را ندارد. پس از مدتی پیرمردی با سمعکی در گوش از کنار او می‌گذرد. پسر از فرصت استفاده می‌کند و در سایه پیرمرد و با ترس به راه خود ادامه می‌دهد. در میانه‌ی راه پیرمرد وارد خانه‌ی خود می‌شود و پسربچه به ناچار ادامه‌‌ی مسیر را به‌تنهایی طی می‌کند. او وقتی به سگ می‌رسد از ترس شروع به دویدن می‌کند. سگ به طرف او می‌جهد و پسرک با پرتاب تکه‌ای نان او را آرام می‌کند. سگ که آرام شد، پسر را دنبال می‌کند؛ درحالی‌که دم خود را (شاید به این دلیل که صاحبی پیدا کرده است) مرتب تکان می‌دهد. سگ همچنان او را دنبال می‌کند تا اینکه پسر وارد خانه می‌شود. مادر پسر که سگ را می‌بیند، در را محکم به روی سگ می‌بندد. سگ که به نظر می‌رسد ناراحت است، پشت در لم می‌دهد. لحظه‌ای بعد پسرکی دیگر با کاسه‌ای ماست به سگ نزدیک می‌شود. دوربین بر تصویر وحشت‌زده پسر با صدای پس‌زمینه پارس سگ ثابت می‌شود.

خرید کتاب عباس کیارستمی (قرار با ستاره-32)

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.