معرفی کتاب: روح علمی‌تخیلی

1 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

 

«روح علمی‌تخیلی» رمانی است نوشته‌ی روبرتو بولانیو که انتشارات کتابسرای تندیس آن را به چاپ رسانده است. روبرتو بولانیو با وجود کودکی و نوجوانی همراه با سختی و تنگ‌دستی، نمایان‌گر نبوغی است که تاریخ ادبیات را دگرگون کرده است.

بولانیو فعالیت‌های ادبی‌اش را با چاپ مجموعه‌ی شعر آغاز کرد. او سال 1977، مکزیک را ترک کرد تا به سراسر جهان سفر کند و درنهایت در اسپانیا ساکن شد. آنجا ازدواج کرد و علاوه‌بر نوشتن، به مشاغل کم‌درآمد نیز اشتغال داشت. روبرتو بولانیو پس از تولد پسرش در سال 1990، به نثر روی آورد.

اگرچه بولانیو پس از انتشار کارآگاهان وحشی به نویسنده‌ای مشهور و مورد تحسین منتقدان در کشورهای اسپانیایی‌زبان تبدیل شد، اما آثار او تا پس از مرگش به‌طور گسترده ترجمه نشدند. شهرت ادبی او در سراسر جهان با انتشار رمان «2666» پس از مرگش در سال 2004، به دست آمد. اگر خوانندگان بدانند که آثار بولانیو، با اصالت امریکای لاتین، وجه اشتراک بسیار کمی با رئالیسم جادویی دارند ممکن است شگفت‌زده شوند. بااین‌حال، این فقط به این دلیل نیست که نسل بولانیو جوان‌تر از نویسندگان جنبش بوم است، بلکه ترجیحات ادبی امریکای لاتین تغییر کرده است.

شاهکار روبرتو بولانیو، «کارآگاهان وحشی»، سال 1998 به چاپ رسید. او در این داستان، روایتی از حلقه‌ی شاعران تندرو مکزیکی را ارائه می‌دهد. کتاب با خاطرات شاعر نوپا، که تازه وارد این گروه شده، آغاز می‌شود اما در ادامه، از زبان راویان متعدد، به شرح ماجراجویی‌های بنیان‌گذاران این حلقه برای پیدا کردن شاعران هم‌فکر، ابتدا در مکزیک و سپس در سراسر جهان می‌پردازد. این رمان با روایتی تکه‌تکه همچون قطعاتی نامنظم است که با شوخ‌طبعی، سادگی، کوتاه‌نویسی و حساسیت همراه شده که یک‌آن نمی‌شود از همراهی‌اش دست برداشت. «کارآگاهان وحشی»، بولانیو را به ستاره‌ی ادبی در سراسر امریکای لاتین تبدیل کرد و جایزه‌ی معتبر رومولو گایه‌گوس (که معادل جایزه‌ی بوکر برای آثار اسپانیایی‌زبان است) را از آن خود نمود. «کارآگاهان وحشی» یکی از واپسین نوشته‌های این غول رمان‌نویسی ادبیات امریکای لاتین است که پس از خدایان ادبیات امریکای لاتین، همچون فوئنتس، مارکز و یوسا، به دنیا آمد و زودتر از آن‌ها درگذشت. بولانیو داستانش را در امریکای جنوبی، به‌مثابه سفری که نه آغاز دارد و نه پایان، پیش برده و ازهمین‌رو به جای ایستادن روی شانه‌ی غول‌ها، رو در رویشان ایستاده است. بولانیو در این کتاب، پیوند پنهان میان ادبیات و خشونت را، در جهانی که دیگر مرزهایش قابل شناسایی نیست، شناسایی می‌کند.

پس از این موفقیت، روبرتو بولانیو با سرعتی جنون‌آمیز شروع کرد به نوشتن و تقریباً هر سال یک کتاب از او منتشر شد. این سرعت با آگاهی او از بیماری‌اش فزونی گرفت. بولانیو به بیماری مزمن کبدی دچار شده بود.

«روح علمی‌تخیلی» رمانی است که این نویسنده‌ی شیلیایی، در سال 1984، نوشته؛ اما پس از مرگش منتشر شده است. «روح علمی‌تخیلی» یکی از اولین رمان‌های تکمیل‌شده‌ی بولانیو بود و منتقدان آن را پیش‌درآمدی برای کارآگاهان وحشی می‌دانند. رمان حول‌وحوش ماجراجویی دو شاعر جوان است که خود را سرگردان در مکزیکوسیتی پیدا می‌کنند و عشقی بیمارگونه به شعر و ژانر علمی‌تخیلی دارند. «روح علمی‌تخیلی» داستانی است درباره‌ی شور و هیجان، بدنامی، ماجراجویی و تلاش برای خلق واقعیت از دل رؤیاها. این کتاب پیش‌نمایشی است از تکامل سبکی که درنهایت بولانیو به واسطه‌ی آن شناخته می‌شود و پیش‌درآمدی برای آن دسته از مخاطبانی است که با هیجانِ داستان‌های روبرتو بولانیو ناآشنا هستند و ضمیمه‌ای درخور برای آثار عصیانگر و سرخوش این نویسنده.

«روح علمی‌تخیلی» به‌طور رسمی در 30 نوامبر 2016، در نمایشگاه بین‌المللی کتاب در گوادالاخارا، مکزیک، که در آن سال به امریکای لاتین اختصاص داشت، عرضه شد.

قسمتی از کتاب روح علمی‌تخیلی:

اتفاقی که در خانه‌ی آنخلیکا تورنته افتاد در گذر زمان به‌تدریج کم‌رنگ شد؛ همان‌طور که صدای بلند ناقوس در هوا محو می‌شود. کسی پشت در بود. همه‌ی مهمان‌ها در اتاق لولا تورنته بودند. برای بازکردن در رفتم. گفتم: «آمدم!»

چیزهایی هستند که هنوز به‌روشنی به یاد دارم: کتاب‌ها، موسیقی (البته منظورم نوار سیاه و براق موسیقی است و نه خود موسیقی) و البته لولا تورنته که از آنخلیکا دو سال بزرگ‌تر بود و پوستی تیره‌تر و استخوانی درشت‌تر داشت و دختر لاغری نبود. لبخندش برای من مثل چهره‌ی آسمان مکزیک بود؛ چهره‌ای که گاه در میان تلاطم سپیده‌دم دیده می‌شد؛ چهره‌ای که هم تشنه‌ی زندگی و هم دیوانه‌ی مرگ بود. لازم نیست بگویم برای لحظه‌ای عاشق آنخلیکا شدم؛اما با نزدیک ‌شدن به نیمه‌شب کم‌کم این عشق فروکش کرد و در میان لیوان‌های نوشیدنی و سیگار و فریادهای «به این و آن دست نزن» از بین رفت. شاید شعله‌ور شدن و فروکش کردن ناگهانی این عشق افلاطونی با حضور لولا تورنته ارتباط داشت. نمی‌خواهم بگویم آن‌قدر دمدمی مزاج هستم که در یک شب علاقه‌ام را تغییر دهم. درواقع، بی‌پرده بگویم، آنخلیکا آن‌طور که می‌خواستم تحویلم نگرفت و از آن گذشته آنجا کسی را نمی‌شناختم و فقط بقیه را تماشا می‌کردم (البته گاهی دهانم را باز می‌کردم). آنجا بود که فهمیدم انگار تعدادی آینه میان آن دو خواهر گذاشته‌اند و آینه‌ها با تحریف واقعیت، تصویری پیام‌گونه برای خواهرها می‌فرستند؛ یکی از آن دو، تصویری آرام و بی‌آزار از خواهر می‌بیند و دیگری خواهر خود را به شکل توپ شیشه‌ای کوچکی در زیر تخت‌خواب می‌بیند. اغلب چنین به نظر می‌رسید که آن‌ها با سلاح‌های لیزری مرگبار در حال حمله به هم هستند. ستاره‌ی مهمانی، همه‌چیز مهمانی آنخلیکا بود. لولا مانند سایه‌ای قدرتمند بود. این موضوع و جدیت آنخلیکا در رسیدگی به امور مهمان‌ها (و البته همان‌طور که قبلاً گفتم بی‌توجهی‌اش به من) باعث شد کنار بایستم و به تماشای بقیه اکتفا کنم. البته آنخلیکا خاطرخواه کم نداشت. لولا هم همین‌طور! هرچند خاطرخواه‌های لولا (در حقیقت لولا یک خاطرخواه بیشتر نداشت، ولی جوان خوبی بود) در مقایسه با جوان خوش‌اندامی که دنبال جلب محبت خواهرش بود حرفی برای گفتن نداشتند. آن‌طور که پپه کولینا می‌گفت دلیل تفاوت نگاه مردها به آنخلیکا در مقایسه با لولا این بود که آنخلیکا دوشیزه بود. به پپه خیره شدم. پذیرفتن برخی چیزها آسان نیست. از او پرسیدم: «چطور ممکن است این همه آدم از چنین موضوعی خبر داشته باشند؟ جواب داد: «خب، از آدم‌هایی مثل من شنیده‌اند.» درحالی‌که سرخ شده بودم حدس زدم پپه با لولا بوده است. به نظرم تناسبی با هم نداشتند؛ یکی جوانی قدکوتاه و عینکی و دیگری زنی قوی و مستقل. خودم را به بی‌خیالی زدم و سیگار دلیکادو روشن کردم. احساس گرما می‌کردم. دستشویی رفتم و سیگار را تمام کردم. لحظاتی در آینه به خودم نگاه کردم و آرام خندیدم. هنگام خروج نزدیک بود به لولا بخورم. چشمانش مشکی و براق بودند. حرف نامفهومی زد و خندید و در را بست. فهمیدم دوستی‌مان مهر تأیید خورده است.

روح علمی تخیلی

روح علمی تخیلی

تندیس
افزودن به سبد خرید 260,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط