معرفی کتاب: رسیدن به فروش بیشازحد
«رسیدن به فروش بیشازحد» با زیرعنوانِ راه خلق صفهای طولانی برای یک کسبوکار، کتابی است نوشتهی دنیل پریستلی. نقطهی آغاز بحث پریستلی در این کتاب، شناخت یک حقیقت ساده اما مهم است: انسانها ارزش را براساس کمیابی درک میکنند. هر چیزی که کمیاب باشد، جذابتر نیز به نظر میرسد؛ حتی اگر کیفیت مشابهی با گزینههای موجود داشته باشد. دلیل موفقیت کسبوکارهای محبوب این نیست که بهترین هستند، بلکه این است که ظرفیت محدود دربرابر تقاضای فراوان، حس بهدستآوردن چیزی ویژه را ایجاد میکند.
پریستلی توضیح میدهد که کسبوکارهای متوسط دائماً ظرفیت خالی دارند؛ آنها برای جذب مشتری تخفیف میدهند، تبلیغات انبوه اجرا میکنند و درنهایت مجبور میشوند خدمات را ارزانتر بفروشند؛ اما کسبوکاری که برای رسیدن به فروش بیشازحد طراحی شده، بازاری را خلق میکند که در آن تقاضا همیشه جلوتر از ظرفیت است. این وضعیت یک چرخهی مثبت ایجاد میکند: تقاضای بیشتر ← محصول بهتر ← سرمایهگذاری بهتر ← سود بیشتر ← تقاضای بالاتر. به همین دلیل است که برندهای محبوب هرگز نگران رقابت نیستند.
در فصلهای ابتدایی کتاب، نویسنده تأکید میکند که الگوی رسیدن به فروش بیشازحد، قبل از هر چیز به یک چشمانداز شفاف نیاز دارد. چشمانداز، توضیحی روشن از این است که چرا کسبوکار شما وجود دارد و چه تغییری میخواهد در زندگی مشتری یا جهان ایجاد کند. این چشمانداز نهتنها کارکنان و مخاطبان را جذب میکند، بلکه مسیر تصمیمگیری را نیز مشخص میسازد.
دنیل پریستلی
چشمانداز در اینجا یک شعار زیبا نیست، باید بتواند الهامبخش باشد و پاسخی صریح به این پرسش بدهد: «مشتری با انتخاب شما دقیقاً چه تجربهی متفاوتی خواهد داشت؟» پریستلی مثالهایی از برندهای محبوب ارائه میدهد که چشماندازهای قدرتمندی داشتهاند و این چشمانداز مانند آهنربا مشتریان مناسب را جذب کرده است. به باور او، اگر چشمانداز شما مبهم، تکراری یا فاقد هیجان باشد، احتمال رسیدن به وضعیت رسیدن به فروش بیشازحد کاهش مییابد.
یکی از پیامهای کلیدی کتاب این است که مشتریان به رویدادها واکنش نشان میدهند، نه به تراکنشهای خشک. شما اگر هر روز اعلام کنید که محصول دارید، واکنش چندانی نمیگیرید؛ اما اگر اعلام کنید «فقط 20 نفر میتوانند در دورهی بعدی شرکت کنند» یا «تا سه روز آینده ثبتنام باز است»، ناگهان جهشی در توجه مخاطب ایجاد میشود.
پریستلی توضیح میدهد که باید عرضهی محصولات و خدمات را در قالب کمپین ارائه کنید؛ یعنی دورههای زمانی مشخصی داشته باشید که در آن معرفی، تعامل، پیشفروش، ایجاد هیجان و نهایتاً فروش اتفاق میافتد. کمپینها باعث میشوند مخاطب احساس کند اکنون زمان تصمیمگیری است و اگر دیر بجنبد فرصت را از دست میدهد. این «فشار زمانی» در ذات انسان وجود دارد و در مقابل، حالت «همیشه باز» معمولاً منجر به تعلل و بیتوجهی میشود.
پریستلی بهشدت از این تصور که موفقیت تنها وابسته به توسعهی محصول و کیفیت است انتقاد میکند. او میگوید که کیفیت مهم است، اما تا زمانی که تقاضا وجود نداشته باشد، کیفیت نمیتواند شما را نجات دهد. به همین دلیل او مفهوم مدیریت تقاضا را یکی از عناصر حیاتی کسبوکار میداند.
مدیریت تقاضا یعنی:
ـ محدود نگه داشتن ظرفیت به شکل منطقی
ـ ایجاد جریان پایدار از افراد علاقهمند
ـ ارتباط دائمی با مخاطبان و گرم نگهداشتن رابطه
ـ ایجاد فهرست انتظار
ـ تولید محتوا و داستانهایی که جذابیت برند را بالا ببرد
نویسنده مقایسهای جالب انجام میدهد: برخی کسبوکارها برای هر مشتری جدید میجنگند، اما برخی دیگر میلیونها نفر را در فهرست «افرادی که دوست دارند بعداً مشتری شوند» نگه میدارند. تفاوت این دو رویکرد، تفاوت میان شرکتهای معمولی و برندهای محبوب است.
پریستلی در پایان کتاب میگوید که رسیدن به موقعیت فروش بیشازحد یک شانس یا تصادف نیست. این وضعیت حاصل مجموعهای از تصمیمات آگاهانه، استراتژیهای روشن و رفتارهای پایدار است. هر کسبوکاری ـ کوچک یا بزرگ ـ میتواند به چنین جایگاهی برسد، اگر:
ـ جایگاه خود را مشخص کند
ـ چشمانداز واضحی ارائه دهد
ـ داستان برند را درست روایت کند
ـ تقاضا را به جای عرضه مدیریت کند
ـ کمپینهای مؤثر بسازد
ـ تجربهی مشتری را در اولویت قرار دهد.
این کتاب در حقیقت دعوتنامهای است برای بازاندیشی در شیوههای بازاریابی و فروش. پریستلی نشان میدهد که در بازار امروز، برنده کسی نیست که بیشتر فریاد میزند، بلکه کسی است که بیشتر خواسته میشود.
رسیدن به فروش بیش از حد (راه خلق صف های طولانی برای یک کسب و کار)
نگاه نوینقسمتی از کتاب «رسیدن به فروش بیشازحد» نوشتهی دنیل پریستلی:
بازاریابی و تبلیغات سنتی به اندازهای که در گذشته مهم بودند، دیگر مهم نیستند. چیزی که امروز و در آینده مهم است، داشتن کالایی است که ارزش بحث کردن داشته باشد.
گوشی همراهی در جیبمان داریم و دوستانمان در شبکههای اجتماعی آمادهی ارائهی پیشنهاد هستند. علاوهبرآن میتوانیم نظرات کاربران، بلاگها، امتیازدهی ستارهای و بقیهی دادهها را به روشهای مختلف ببینیم.
مشکل بازاریابی سنتی در فضای فعلی: ممکن است برای رقیبتان بازاریابی کنید!
تصور کنید یک شرکت الکترونیکی، تصویری با این مضمون چاپ میکند: «با دوربین SLR دیجیتال جدید ما تصاویر فوقالعادهای بگیرید.»
تبلیغ را میبینید و یادتان میآید که تعطیلاتی دارید که فرصت خوبی است برای عکاسی. حرکت بعدی شما همهی نقشههای شرکت الکترونیکی بیچاره را نقش بر آب میکند. به جای رفتن به فروشگاه آنها، مرورگر آیفونتان را باز میکنید و عبارت «دوربین SLR دیجیتال» را سرچ میکنید و نظرات بقیه را میخوانید.
متوجه میشوید انبار آنلاین جالبی وجود دارد که دوربینها را بهصورت آنلاین به قیمت مستقیم کارخانه میفروشد و همه از آن تعریف میکنند. در ضمن متوجه میشوید بلاگر پیشرویی در زمینهی عکاسی به مردم دوربینهای مختلف پیشنهاد میدهد که هیچکدام در تبلیغی که دیدهاید، وجود ندارد.
توییتی با این مضمون میکنید که «من میخواهم یک دوربین DSLR بخرم. پیشنهادی ندارید؟» دوستانتان پیشنهادهای زیادی میدهند. همین حالا هم دیگر فراموش کردهاید که تنها دلیلتان برای خرید دوربین، آن آگهی بوده است.