معرفی کتاب: خطاهای مغز من

1 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

 

«خطاهای مغز من» با زیرعنوانِ سوگیری‌های شناختی مغز انسان و نحوه‌ی تشخیص و اصلاح آن‌ها کتابی است نوشته‌ی محمدتقی سعیدی که انتشارات مهرسا آن را به چاپ رسانده است. ویلیام شکسپیر در بخشی از نمایشنامه‌ی هملت می‌نویسد: «ببینید بشر عجب شاهکاری است! در عقل و دانش چقدر شریف، در قوه و استعداد چگونه بی‌پایان، در پیکر و رفتار چه بسیار شکیل و اعجاب‌انگیز، در عمل چگونه همانند فرشتگان! در فهم و ادراک تا چه پایه نزدیک به خدایان! گل سر سبد عالم خلقت است! اشرف جانداران است!»

ما هم مانند شکسپیر توانایی خودمان را در تفکر عقلایی و خردمندانه تحسین می‌کنیم؛ به خود می‌بالیم و می‌پنداریم تصمیمات و قضاوت‌هایی که انجام می‌دهیم بی‌نقص، بخردانه و البته عالی هستند. گویی ما از عقل و منطقی خداگونه و بی‌پایان برخورداریم که بی‌هیچ خطایی، کشتی زندگی‌مان را در دریای سهمگین رویدادها و رخدادها به پیش می‌راند و البته گاهی هم از آن عقل و منطق بی‌پایان و بی‌شمار به کشتی طوفان‌زده‌ی همسایه بخشش می‌کند! اما آیا در واقعیت این‌طور است؟ نه این‌طور نیست! سوگیری‌های شناختی، خطاهایی سازمان‌یافته در تفکر هستند که بر تصمیمات و قضاوت‌هایی که انجام می‌دهیم، تأثیر می‌گذارند. نمونه‌هایی از سوگیری‌های شناختی و اثرات فاجعه‌بار آن را به فراوانی می‌توان در زندگی روزمره مشاهده کرد. ما در رفتارهای خوردن، اعتیاد، خرید، قضاوت دیگران، موقعیت‌های اجتماعی و حتی در موضوعات درسی و دانشگاهی خود گرفتار سوگیری‌های شناختی می‌شویم.

سوگیری‌های شناختی می‌توانند افراد خبره، کارشناس و باتجربه را هم گرفتار کنند؛ حتی افراد با سطح تحصیلات بالا نیز از اثرات این سوگیری‌ها در امان نیستند. به‌طورکلی ما در رفتارهای خود تحت تأثیر بیش‌اطمینانی، ماندن در وضعیت موجود، بیش‌و‌کم برآورد کردن، شهود دسترسی‌پذیری و بسیاری دیگر از سوگیری‌های شناختی هستیم. ما با نادیده گرفتن هشدارها، در سایه‌ی سنگین سازوکار سوگیری‌های شناختی بر خطاهای خود اصرار می‌ورزیم و با پنداری نادرست به راهمان ادامه می‌دهیم، بااین‌حال نتیجه جز فاجعه و اشتباهات تکرارشونده نخواهد بود. سوگیری‌های شناختی با همکاری محدود منابع شناختی مانند حافظه، توجه اضافه‌بار شناختی و البته خطاهای ادراکی می‌توانند رفتارها، تصمیم‌گیری‌ها، قضاوت‌ها و ادراک ما را تسخیر کرده و موجب شوند گمان بریم که عقلانی و بخردانه رفتار می‌کنیم. بااین‌حال شناخت و چیرگی بر سوگیری‌های شناختی می‌تواند نتایج مطلوبی برای ما در پی داشته باشد.

دیدگاه غالب در مورد انسان در نظریه‌های اقتصاددانان کلاسیک تا حد زیادی مشابه جمله‌ی میخکوب‌کننده‌ی شکسپیر است که بیان شد. در این دیدگاه انسان اقتصادی (اکون) با بهینه ‌کردن مطلوبیت، فردی عقلایی، ارادی و خودخواه است، بدان معنی که در زندگی روزمره، ارزش تمامی گزینه‌های پیش رویش را محاسبه کرده و سپس بهترین گزینه‌ی ممکن را انتخاب می‌کند؛ اما یافته‌های روان‌شناسان نشان داده است که ما دچار خطاهای مشخص و نظام‌مند (دارای یک ساختار مشخص و معین) هستیم که تکرار می‌شوند و می‌توانند نحوه‌ی قضاوت‌ها و تصمیمات ما را تحت تأثیر قرار دهند. این خطاها و سوگیری‌ها ریشه در ذات ما دارند و بیانگر راه‌حل‌های سازگارانه برای تصمیم‌گیری در گذشته‌ی دور تکاملی ما هستند. آن‌ها بقای ما را تضمین کرده‌اند، اما در حال حاضر و در دوره‌ی سرسام‌آور فن‌آوری‌ها و کارکردهای عالی مغز، که در ساختارهای جدیدتر مغز ریشه دارند، گریبانگیر ما شده‌اند. نکته‌ی قابل تأمل این است که هر فردی در هر وضعیتی می‌تواند در دام این سوگیری‌های شناختی گرفتار شود. نباید خجالت کشید، بلکه می‌توانیم با تفکر و دقت بیشتر این سوگیری‌ها را در خود پیدا کنیم.

سابقه‌ی بررسی خطاهای شناختی را می‌توان در روان‌شناسی احساس و ادراک، در قالب خطاهای ادراکی پیگیری کرد. درواقع یکی از متغیرهایی که به سوگیری شناختی می‌انجامد، خطای ادراکی است.

قسمتی از کتاب خطاهای مغز من:

همه‌ی مردم تا حدی قربانی خطای «نقطه‌ی کور» می‌شوند. این بدان علت است که برخی افراد می‌خواهند به جای آنکه بخش شکننده و ناقص خود را هم بپذیرند، تنها به کامل‌ترین وجهه‌ی خود باور داشته باشند. به عبارت دیگر در رویارویی با اتفاقات، به جای پاسخ‌دهی، واکنش نشان می‌دهیم، زیرا نمی‌خواهیم کاستی‌ها و نقاط تاریک خود را ببینیم. این احتمال وجود دارد که با تقویت بیش‌از‌حد این سوگیری ما متوجه جنبه‌های مثبت خود نشویم. بنابراین حفظ تعادل در پذیرش واقع‌بینانه، مسئولانه و کارآمد کمبودها و گیر نیفتادن بیش‌از‌حد در کاستی‌های خود، از اهمیت زیادی برخوردار است.

چه اندازه برایتان سخت است تا براساس شواهد جدید از یک حقیقت، در عقاید و باورهای قبلی‌تان تجدیدنظر کنید؟ به‌طور‌کلی ما در ارتباط با یک حقیقت به عقاید و باورهای قبلی‌مان وزن بیشتری می‌دهیم و در حضور شواهد جدید، هر چند آن‌ها را به‌روزرسانی می‌کنیم، اما این کار را به کندی و با تردید انجام می‌دهیم.

نمونه‌هایی از سوگیری محافظه‌کاری را می‌توانیم در تاریخ علم و در نظریه‌های علمی دانشمندان پیدا کنیم. برای مثال، گالیله با بیان این حقیقت تازه که براساس شواهد جدید، زمین مسطح نیست، موجب بروز پدیده‌ی سوگیری محافظه‌گیری در سطح وسیعی شد، زیرا با بیان این نظریه، تناقض و ناهماهنگی میان دانش موجود در اذهان به وجود آمد و شواهد تازه‌ای ارائه شد.

به مثالی دیگر در این زمینه توجه کنید. در سال 2019، همه‌گیری ویروس کرونا در جهان شایع شد. در ابتدا براساس دانش قبلی‌مان، باور اینکه این ویروس بی‌اندازه کشنده و مُسری است، غیرقابل قبول بود و با وجود شواهد تازه درخصوص میزان خطر این ویروس، به‌کندی در باورهایمان در ارتباط با ویروس‌ها و بیماری‌های واگیردار تجدید نظر کردیم. به همین دلیل در بازه‌ی زمانی کوتاهی تقریباً تمامی جهان درگیر این همه‌گیری شد.

اگر به محتوای این دو مثال توجه کنید، درمی‌یابید در هر دو مثال، شواهد جدید در تناقض با دانش قبلی ما درخصوص یک پدیده یا یک حقیقت قرار دارند. درواقع آنچه اتفاق می‌افتد این است که دچار پدیده‌ای به نام ناهماهنگی شناختی می‌شویم. ما در به‌روزرسانی و پذیرش اطلاعات و شواهد تازه، تردید می‌کنیم؛؛ زیرا آن‌ها با دانش پیشین ما تناقض دارند. ناهماهنگی شناختی موجب می‌شود تا ما نوعی استرس، آشفتگی و مقاومت ذهنی را تجربه کنیم؛ زیرا مغز مایل نیست تا دانش پیشین خود را که به آن «نرخ پایه» می‌گوییم کنار بگذارد. نظریه‌ی ناهماهنگی شناختی بر این اصل که ما به‌دنبال سازگاری بین انتظارات و دانش قبلی‌مان با واقعیت هستیم پایه‌ریزی شده است.

بنابراین سوگیری شناختی محافظه‌کاری، هنگامی‌که شواهدی مخالف با باورهای قبلی ما است، آن را نمی‌پذیرد، زیرا به باورهای قبلی خود اعتقاد دارد.

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط