معرفی کتاب حس عاشقی
کتاب «حس عاشقی»، اثر سو جانسون، با ترجمهی سپیده انصاری و وحید تقیپور انوری، از سوی انتشارات ذهنآویز منتشر شده است. سو جانسون، نویسندهی پرفروش کتابهای روانشناسی، در این اثر خود، براساس تحقیقات پیشرفته، درک جدیدی از اینکه چرا و چگونه دوست میداریم ارائه میدهد.
ما به عشق و روابط عاشقانه حساسيم، اما حقيقتاً از عشق چه مىدانيم؟ آن را غريزهاى مىدانيم كه هيچ تجربهی ديگرى همانند موفقيت در عشق ورزيدن و مخاطب عشق قرار گرفتن، چنين تأثير مثبتى بر زندگى ما، شادى و سلامتمان، نخواهد داشت. همچنين مىدانيم كه عشق ما را آسيبپذير مىكند، با اين همه، هيچوقت همانند دوران عاشقى احساس امنيت و قدرت نكردهايم. ما آگاهيم كه در سختترين لحظات زندگى، هيچچيز همچون آرامشى كه از معشوقمان دريافت مىكنيم، به ما كمك نمىكند. اگرچه در انتهاى دههی اول قرن 21، به اندازهی كافى باهوش و توانا شدهايم كه اتم را مىشكافيم، به نظر مىرسد كه هنوز به درك واضح و مناسبى از روابط عاطفى، كه نقش محورى در بودنِ ما دارد، دست نيافتهايم.
عشق براى بسيارى از ما، مثل يك افسونگر است، نيرويى قوى و خطرناك كه بىآنكه صدايش بزنيم، خود به سراغ ما مىآيد. شايد چون عشق بسيار گيجكننده و قانونناپذير به نظر مىرسد، ما اعتقادمان به موفقيت در روابط صميمىِ پايدار را از دست دادهايم. بدبينى دربارهی عشق بهسرعت در حال گسترش است. هر روز از طريق رسانهها و تلويزيون، از روابط نامشروع افراد معروف باخبر مىشويم. وبلاگهاى مشاوره آنلاين را چك مىكنيم كه تاب خوردن يا همان تعويض شريك زندگى را بهعنوان راهى براى رويارويى با خستگىهاى اجتنابناپذير رابطه، بهشدت تحسين مىكنند و در نوشتههاى شخصى مردم در روزنامهها، مىخوانيم كه حفظ رابطهی متعهدانهی تكهمسرى مفهومى قديمى و ناممكن شده است و بايد دور انداخته شود و هنگامىكه موضوع بحث، بر عشق بزرگسالى متمركز مىشود، به نظر مىرسد كه بهراستى راه را گم كردهايم.
دکتر سو جانسون، در مقام يك روانشناس بالينى، زوجدرمانگر و پژوهشگر روابط عاطفى، از اينكه انسان امروز در كجا قرار گرفته است و به كجا مىرود بهشدت نگران است. او با توجه به كار خود و همكارانش، اذعان میدارد كه اين بدبينى و نااميدى اشتباه است. دکتر جانسون میگوید که امروزه، ما ديدگاهى جديد و تكاندهنده دربارهی عشق رمانتيك داريم، ديدگاهى خوشبينانه و علمى. از نظر علمى مشخص شده است كه عشق براى وجودمان حياتى است و اين مطلب جدا از مفهوم ژرف و عميق عشق، بسيار منطقى و قابل درك است. همچنين عشق، سازگارانه و كاربردى است، حتى بهتر از آن، عشق انعطافپذير، ترميمپذير و بادوام است، خلاصه آنكه ما درنهايت و بهطور انكارناپذيرى به اين نتيجه رسيدهايم كه عشق برايمان معنا دارد. معنا دادن از واژهی لاتين Sentire، يعنى «تصور كردن، احساس كردن يا دانستن» و همچنين «راه خود را پيدا كردن» گرفته شده است و او به همين دليل اسم اين كتاب را «حس عاشقى» گذاشته و مىخواهد به شما كمك كند تا راه خود را براى عشقى كامل و جاودانه پيدا كنيد.
شما در اين كتاب، آنچه را او و ديگر دانشمندان در طول سى سال مطالعات بالينى، تجربيات آزمايشگاهى و كارهاى درمانى كشف كردهاند، ياد خواهيد گرفت و درمىيابيد كه عشق يك كد نجاتدهندهی بنيادى در پستانداران است كه ضرورىترين وظيفهی مغز، خواندن آن و پاسخ دادن به ديگران است و اين كد مىتواند به ديگران وابسته باشد و اين موضوع ما را قوى مىكند. شما ياد خواهيد گرفت كه طرد شدن و كنار گذاشته شدن نشانههاى خطرناكى است كه باعث دردهاى فيزيكى واقعى مىشود، همچنين درمىيابيد كه شور و هيجان لحظهاى و اشتياق تجربههاى جديد، بيشازحد خوب و پاداشدهنده جلوه داده شدهاند و اينكه حتى آشفتهترين زوجها هم اگر راهنمايى شوند كه چگونه با هيجاناتشان متفاوت از قبل برخورد كنند، مىتوانند ارتباطشان را بهبود بخشيده و گرمى و محبت را دوباره كنار هم احساس كنند.
آنچه در این كتاب مطرح شده است نتايج فرضيههاى علمى مختلفى است كه براى درك بهتر عشق صورت گرفتهاند. در صفحات اين كتاب، شما نتايج مطالعات و بررسىهاى بيشترى را پيدا مىكنيد و همچنين داستانهاى زيادى از صميمىترين و نابترين لحظات زندگى زوجها، خواهيد يافت. از آنچه خواهيد خواند، متعجب و حتى شوكه خواهيد شد و از طبيعت عشق و چگونگى تأثيرش بر ما بهصورت فردى و از معناى آن براى ما و براى جامعه و جهانمان مطلع خواهيد شد. همهی تحقيقات بر اين موضوع اتفاقنظر دارند كه رابطهی پايدار عاشقانه مهمترين سنگبناى شادمانى انسان و بهزيستى اوست. دکتر جانسون میگوید: «من اين كتاب را فقط براى هشدار دادن ننوشتهام، بلكه مىخواستم مطالبى تازه و نويدبخش را با مردم در ميان بگذارم تا آنها را در به دست آوردن ارتباطى عميقتر و مستحكم يارى كرده باشم.»

قسمتی از کتاب حس عاشقی نوشته دکتر سو جانسون
روانشناس ادوارد ترونيك، از دانشگاه ماساچوست بوستون، سالها قبل، تأثير كشيدن حصار سنگى (امتناع از برقرارى ارتباط) را در يك سرى از آزمايشهاى برجسته با مادران و كودكشان به اثبات رسانده است. مادر روبهروى نوزادش مىنشيند، با او صحبت و بازى مىكند و سپس با اشارهی محقق ساكت مىشود و حركتى نمىكند و چهرهی او بىحركت و خنثى مىشود. كودك معمولاً بهسرعت عدم حضور عاطفى مادرش را احساس مىكند و شروع به تلاش براى درگيرى عاطفى مجدد مىكند، چشمانش را گردتر كرده و اشاره مىكند. اگر مادر همچنان ارتباط برقرار نكند، كودك براى جلب توجه جيغ مىزند. وقتى شرايط تغيير نمىكند، از مادرش دور مىشود. بعد از دو دقيقه، كودك در خشم غوطهور مىشود و وحشتزده شيون و زارى مىكند. تماشاى اين شيون و زارى ناراحتكننده است؛ نااميدى كودك را مىتوان حس كرد. سپس محقق پايان آزمايش را علامت مىدهد و مادر لبخند مىزند و كودك سريعاً تعادلش را به دست مىآورد و دوباره مشغول بازى با مادرش مىشود.
دقيقاً همان توالى از اتفاقات را در اتاق درمان، با زوجين بزرگسال مشاهده مىكنم. در بعضى موارد، يكى از زوجها حرفى نمىزند و سكوت مىكند. درست همانند كودك در آزمايش، زوج ديگر تلاش مىكند تا دوباره فرد ساكتشده را درگير كند، اصرار مىكند و عصبانى مىشود، سعى مىكند دور شود، اما با واكنشى روبهرو نمىشود و احساس طردشدگى مىكند و نهايتاً در نااميدى غوطهور مىشود. در اين حالت با تهديدى اساسى در رابطه، چه كودكى هفت ساله باشيم چه فردى پنجاه وهفت ساله، دست به گريبان خواهيم شد. جان گاتمن و ديگر محققان، اشاره مىكنند كه احتمال استفادهی زوجهاى مرد از حصار سنگى بيشتر است و اين ممكن است به آن دليل باشد كه مردان آسانتر طغيان مىكنند و كمتر مىتوانند با عواطف سنگين دلبستگى كنار بيايند و در بازيابى از استرس نيز كندتر عمل مىكنند. همچنين توجه داشته باشيد كه احتمال بيشترى دارد مردان سبك اجتنابى داشته باشند و شايد كشيدن حصار سنگى يك استراتژى اجتنابى جايگزين و كوتاهتر و آسانتر از ترك رابطه باشد.
تناقض بين حضور فيزيكى و درعينحال، غيبت عاطفى، سبب آشفتگى شديدتر زوجها مىشود. ناهماهنگى و ناسازگارى، هرگونه اميد به انجام دادن كار مؤثر براى ارتباط مجدد را تضعيف مىكند. بارى به من مىگويد: «حتى زمانى كه تنها زندگى مىكردم به اندازهی زندگى كنونى با داويدا، احساس تنهايى نمىكردم، نمىتوانم اين مسئله را تحمل كنم. او در خانه است و به نظر مىآيد ما يك زوج هستيم، اما هيچ ارتباطى بين ما وجود ندارد. اين ديوانهكننده است. هيچ راهى وجود ندارد تا او را راضى كنم كه به من اجازهی ورود به حريم خود را دهد، ديگر دارم از كوره در مىروم.» حصاركشى مزمن، امتناع از هرگونه درگيرى، طرف مقابل را درمانده مىكند. نكتهی تناقضآميز اينجاست كه فرد اجتنابى در تلاش براى حفاظت از خودش، حصار سنگى كشيده و خودش را زندانى مىكند. ويرجينيا وولف در كتاب «اتاقى از آنِ خود» نوشته است: «فكر مىكردم چقدر ناخوشايند است كه در قفل شود و بيرون بمانى. بدتر از آن اين است كه در قفل شود و داخل بمانى. ديگر هيچ راهحلى براى حس انزوا ندارى و هيچ پيوندى كه بتوان روى آن حساب كرد نيز وجود ندارد.»