معرفی کتاب: جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند

1 سال پیش زمان مطالعه 4 دقیقه

 

«جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند» کتابی است نوشته‌ی دلیا اونز که نشر روزگار آن را به چاپ رسانده است. دلیا اونز از همان کودکی عاشق نویسندگی بود. او در پایه‌ی ششم مدرسه موفق به کسب عنوان برتر رقابت‌های نویسندگی منطقۀ محل سکونتش شد و از همان‌جا با خودش گفت که می‌تواند نویسنده‌ی خوبی شود.

از آنجا که خانواده دلیا تابستان‌های خود را در ارتفاعات کارولینای شمالی می‌گذراندند، او موفق شد پیوند خاصی با حیات وحش آنجا برقرار کند. «جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند» براساس شکوه مرداب‌های کارولینای شمالی نوشته شده است.

او مدرک کارشناسی‌اش را در رشته‌ی جانورشناسی دانشگاه جورجیا دریافت کرد. دلیا به این عنوان دانشگاهی راضی نبود و دکترای خودش را در رشته‌ی رفتارشناسی حیوانات از دانشگاه کالیفرنیا اخذ کرد؛ دو مدرکی که ربط چندانی به ادبیات، آن هم از نوع داستانی نداشتند.

او اوایل سال 1974 میلادی، به بیابان کالاهاری بوتسوانا رفت و خیلی سریع تحت تأثیر طبیعت بکر آنجا قرار گرفت. دلیا در دل بیابان شبش را داخل چادرهای مسافرتی روز می‌کرد و با عشق فراوان به کارش، حیات وحش و گیاهان منطقه را زیر نگاه‌های تیزبینش قرار می‌داد تا کارهای تحقیقاتی مقطع دکترای خودش را تکمیل کند. او 23 سال در قاره‌ی افریقا به ماجراجویی‌های بعضاً خطرناکش ادامه داد و درنهایت، مقالاتی علمی در مجلات معتبر، به نام‌های طبیعت، رفتار حیوانات، تاریخ طبیعی، ژورنال پستاندارشناسی و غیره، به چاپ رساند.

دلیا اونز به پاس تحقیقاتی که در افریقا انجام داد، جایزه‌ی گلدن آرک را از پرنس برنهارد هلند و جایزه‌ی تحقیق برتر را از دانشگاه کالیفرنیا دریافت کرد.

او پس از بازگشت به ایالات متحده، توجهش را به حیات وحش کشور خودش معطوف کرد تا ظرفیت‌های پنهانش را کشف کند. او در این مناطق با خرس‌های خاکستری، گرگ‌ها، تالاب‌ها و کولاب‌ها همسفر بود.

خانم دلیا اونز اکنون در ایالت آیداهو زندگی می‌کند و زندگی خوش و خرمی کنار اسبش دارد. گوزن‌های شمالی و خرس‌ها همیشه اطراف خانه‌اش هستند و محال است در میان زندگی با آنان، خاطرات شیرین افریقا را فراموش کند.

دلیا دست از ماجراجویی در زمینه‌ی نویسندگی ادبیات داستانی نمی‌کشد، به‌خصوص مواردی که مربوط به علفزارهای گرمسیری در دنیایی با تراکم حیات وحش کمتر می‌شوند.

قسمتی از کتاب جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند:

صبح بعد از اعلام گزارش دوم آزمایشگاه، یعنی هشتمین روز بعد از آنکه جسد چیس آندروز در مرداب پیدا شد، معاون کلانتر با پاهای خودش، در دفتر کلانتر را باز کرد و وارد شد. او دو فنجان کاغذی قهوه و یک کیسه دونات داغ در دست داشت.

در هنگامی‌که جو وسایل را روی میز قرار می‌داد، اد گفت: «رفیق، چه بویی راه انداختی.» هرکدام از مردها، دست به یکی از کیسه‌های قهوه‌ای دونات بردند. آن‌ها با صدای بلند، دونات و قهوه می‌خوردند و وقتی دستشان چسبناک می‌شد، آن را لیس می‌زدند.

در حینی که دو مرد، در خصوص موضوعات مختلف با یکدیگر صحبت می‌کردند، افسر گفت:

- من یه چیزایی دستگیرم شده.

- خب بگو.

- منابع مختلفی بهم گفتن که چیس یه سری ماجرا توی مرداب داشته.

- ماجرا؟ منظورت چیه؟

- مطمئن نیستم، اما بعضی‌ها می‌گن که اون از چهار سال پیش، تنهایی به مرداب می‌رفته. رفتنش یه راز بوده. البته اون عاشق ماهیگیری و قایق‌رانی با دوستاش بوده، اما خیلی وقت‌ها هم تنها می‌رفته. من به این احتمال فکر می‌کردم که اون سراغ مواد مخدر می‌رفته. شاید با یه سری قاچاقچی مواد درگیر شده باشه. عاقبتش اینه که با سگ‌ها بخوابی و با کک‌ها بیدار بشی. البته در مورد چیس، نتیجه‌اش به خواب ابد رفتن بوده.

- نمی‌دونم. اون یه ورزشکار بود؛ خیلی سخته تصور کنیم که سراغ مواد رفته.

- قبلاً ورزشکار بوده. خیلی از ورزشکارا آخرش معتاد می‌شن. وقتی روزهای قهرمانی اونا تموم می‌شه، دوست دارن از یه چیزی برن بالا و دوباره به اوج برسن.


  

جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند

جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند

کوهسار،روزگار
افزودن به سبد خرید 475,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط