
معرفی کتاب: تاریخ مختصر برابری
کتابِ «تاریخ مختصر برابری» نوشته توما پیکتی، اقتصاددان نامدار فرانسوی و نویسندهی آثاری چون «سرمایه در قرن بیستویکم» و «سرمایه و ایدئولوژی»، یکی از مهمترین آثار معاصر در زمینهی نابرابری اقتصادی و اجتماعی است. این کتاب، نوعی نسخه خلاصهتر و درعینحال فشرده از تحقیقات گسترده پیکتی به شمار میرود. او در این اثر تلاش کرده است به جای ارائهی هزاران صفحه داده و نمودار اقتصادی، روایتی روشن و قابلفهم از روند تاریخی مبارزه برای برابری ارائه کند. به عبارت دیگر، این کتاب میتواند برای کسانی که مایلاند درکی کلی اما جدی از موضوع نابرابری و امکان پیشروی به سمت جامعهای برابرتر پیدا کنند، نقطه آغاز مناسبی باشد.
پیکتی در این کتاب برخلاف بسیاری از روایتهای بدبینانه دربارهی آیندهی بشر، تصویری نسبتاً خوشبینانه ارائه میدهد. او میکوشد نشان دهد که برخلاف تصور رایج، تاریخ بشر در طول قرون اخیر، روندی کلی به سوی برابری داشته است؛ هرچند این مسیر پر از افتوخیز، مقاومت نخبگان و جنگها و بحرانها بوده است. درواقع استدلال مرکزی کتاب چنین است: نابرابری بههیچوجه سرنوشت محتوم جوامع نیست، بلکه محصول روابط قدرت، قوانین، نهادها و ایدئولوژیهاست. ازاینرو، همانطور که در گذشته امکان پیشروی به سوی برابری وجود داشته، در آینده نیز میتوان به جامعهای عادلانهتر دست یافت.
یکی از ویژگیهای مطرح کتاب این است که با وجود حجم کم نسبت به آثار قبلی پیکتی، همچنان سرشار از دادههای تاریخی و تحلیلهای تطبیقی است. او با تکیه بر پژوهشهای آماری بلندمدت، از اروپا تا امریکا و از مستعمرات سابق تا کشورهای در حال توسعه، روند کاهش تدریجی نابرابری در حوزههای مختلف (ثروت، آموزش، حقوق سیاسی، جایگاه جنسیتی و نژادی) را بازگو میکند؛ اما این روایت صرفاً توصیفی نیست، بلکه رنگ و بوی سیاسی و هنجاری پررنگی دارد. پیکتی بهوضوح میخواهد نشان دهد که تغییر ممکن است و آنچه نیاز داریم نه تسلیم در برابر منطق بازار و سرمایه، بلکه بسیج اجتماعی و انتخابهای سیاسی تازه است.
توما پیکتی
از دیدگاه ساختار، کتاب را میتوان به سه محور اصلی تقسیم کرد: نخست مرور تاریخی مسیر برابری؛ دوم تحلیل نیروها و نهادهایی که این روند را شکل دادهاند؛ و سوم ارائه چشماندازها و پیشنهادهایی برای آینده.
پیکتی کتاب خود را با این یادآوری آغاز میکند که اگر به تاریخ بلندمدت نگاه کنیم، بشریت از جامعهای با نابرابریهای وحشتناک به وضعیتی بسیار برابرتر رسیده است. در قرون وسطی و پیش از انقلابهای مدرن، نابرابری نهتنها شدید، بلکه امری مقدس و طبیعی تلقی میشد. اشراف و روحانیون بخش اعظم ثروت را در اختیار داشتند و اکثریت مردم از ابتداییترین حقوق محروم بودند. اما با انقلابهای بزرگ قرن هجدهم، بهویژه انقلاب فرانسه و انقلاب امریکا، ایده برابری سیاسی به صورت جدی مطرح شد. اصل «برابری در برابر قانون» و لغو امتیازات موروثی نخستین گامها در این مسیر بودند.
به دنبال آن، قرن نوزدهم شاهد گسترش تدریجی حقوق سیاسی و اجتماعی بود. الغای بردهداری، جنبشهای کارگری، توسعه حق رأی همگانی، شکلگیری دولتهای رفاه و سیاستهای بازتوزیعی همه بخشی از روندی بودند که بهتدریج فاصله طبقاتی و حقوقی را کاهش دادند. پیکتی تأکید میکند که این تحولات هیچگاه خودبهخود رخ ندادند، بلکه نتیجه مبارزات اجتماعی، اعتصابات، انقلابها و فشار جنبشهای دموکراتیک بودند.
در قرن بیستم نیز با وجود دو جنگ جهانی و بحرانهای بزرگ، گامهای اساسی دیگری برداشته شد. در اروپا و امریکا، نظامهای مالیاتی مترقی برقرار شدند، آموزش عمومی گسترش یافت و حقوق زنان و اقلیتها به رسمیت شناخته شد. همهی اینها نشان میدهد که برابری فرآیندی پویا و مداوم است، نه وضعیتی ایستا.
پیکتی البته به این نکته نیز اذعان دارد که از دههی 1980 به بعد، بهویژه با ظهور سیاستهای نئولیبرالی و جهانیشدن سرمایه، بخشی از این دستاوردها پس گرفته شد و شکافهای اقتصادی دوباره افزایش یافتند؛ اما حتی در این شرایط نیز حرکت به سوی برابری متوقف نشده، بلکه در حوزههایی مانند برابری جنسیتی یا حقوق اقلیتها پیشرفتهایی ادامه داشته است.
یکی از مباحث مهم کتاب، بررسی این است که چه عواملی سبب میشوند نابرابری کاهش یابد. برخلاف نگاه اقتصادی سنتی که گویی کاهش نابرابری را نتیجه صرفاً رشد اقتصادی میداند، پیکتی بر نقش ایدئولوژیها و نهادهای سیاسی تأکید میکند. به باور او، نابرابریها همواره با نوعی توجیه ایدئولوژیک همراه بودهاند. مثلاً در قرون وسطی، نابرابری را به اراده الهی نسبت میدادند، یا در دوران استعمار، نظریههای نژادپرستانه به خدمت گرفته شدند. در مقابل، هر زمان که ایدئولوژیهای جدیدی برای برابری شکل گرفتهاند، نهادهای سیاسی و اقتصادی هم تغییر کردهاند.
عامل دوم، نقش مبارزات اجتماعی است. هیچ تحول برابریخواهانهای بدون فشار از پایین رخ نداده است. کارگران برای حق رأی و بیمه و مزد بهتر مبارزه کردند؛ زنان برای حق تحصیل و حق رأی جنبش به راه انداختند. جنبشهای ضداستعماری برابری نژادی را مطالبه کردند. به همین دلیل، پیکتی نتیجه میگیرد که پیشروی به سوی برابری تنها با استمرار چنین مبارزاتی ممکن است.
عامل سوم، سیاستهای اقتصادی است که از طریق مالیات، بازتوزیع، سرمایهگذاری عمومی در آموزش و بهداشت و تنظیم بازار کار، نابرابری را کاهش میدهند. تجربه قرن بیستم نشان داده است که بدون نظام مالیاتی عادلانه و خدمات عمومی گسترده، شکاف طبقاتی دوباره بازتولید میشود.
بخش پایانی کتاب، نگاه پیکیتی به آینده را نشان میدهد. او اعتقاد دارد که بشر میتواند در مسیر برابری بیشتر حرکت کند، اما این امر مستلزم تغییرات جدی در نهادهای اقتصادی و سیاسی است. از نظر او، باید به سمت یک «سوسیالیسم مشارکتی» حرکت کرد که در آن مالکیت و قدرت تصمیمگیری عادلانهتر توزیع شود.
قسمتی از کتاب تاریخ مختصر برابری:
یکی از فریبکارانهترین و ریاکارانهترین صورتهای تبعیض در مستعمرهها و نیز در همهی رژیمهای نابرابر با دسترسی به آموزش ارتباط دارد. در جنوب امریکا، ممنوع کردن کودکان از درسخواندن در مدرسههای فرزندان سفیدپوستان یکی از عناصر عمدهای بود که رژیم تبعیضنژادی را مشخص میکرد، رژیمی که تا سال 1964-1965 برقرار بود. این تبعیضها از آن زمان به این سو غیرقانونی شدهاند، اما جامعهی امریکا هنوز سنگینی میراث نابرابریهای ژرف نژادی و منطقهای را بر دوش خود حس میکند، نابرابریهایی که هنوز بههیچوجه ناپدید نشدهاند. در اروپا و بهخصوص در فرانسه، این چنین تصور میشود که این میراث سنگین تبعیضنژادی قانونی مختص امریکاست و بههیچوجه ربطی به قارهی اروپا ندارد. در فرانسه، رسم است که از میراث جمهوریخواهی و ارزشهای جمهوریخواهانه یاد کنند، گویی این واقعیت که رژیمهای پادشاهی و امپراتوری در دههی 1870 جای خود را به جمهوری دادهاند کافی است تا احترام به برابری حقوق بهطور اعم و برابری نژادی بهطور اخص تضمین گردد.
درواقع، جمهوری سوم هیچ مشکلی نداشت که تا دههها خزانهی هاییتی را خالی کند و خراج تحمیلی رژیم پادشاهی در سال 1852 را تا سال 1950 تمدید کند.