مانایی / علم و هنر بلند زیستن
کتاب «مانایی»، نوشتهی پیتر عطیه، به همت نشر نوین به چاپ رسیده است. علم پزشکی مرسوم بهرغم تمامی موفقیتهایش نتوانسته در برابر بیماریهای ناشی از افزایش سن نظیر بیماریهای قلبی، سرطان، آلزایمر و دیابت نوع 2، که مسئول بیشترین نرخ مرگومیرها هستند، پیشرفت چشمگیری به دست آورد.
در اغلب موارد درمانهای متعارف خیلی دیر وارد صحنه میشوند و با قربانی کردن کیفیت زندگی فرد، فقط قدری طول عمر او را بلندتر میکنند. دکتر پیتر عطیه یکی از برترین متخصصان طول عمر جهان باور دارد که ما برای افزایش توامان طول عمر و کیفیت زندگی باید راهبردی شخصیسازیشده و فعال را به جای این چهارچوب کهنه و منفعل بنشانیم.
کتاب مانایی راهبردی علمی برای افزایش طول عمر و بهبود سلامت جسمانی، شناختی و هیجانی ارائه میدهد. با عملی کردن توصیههای این کتاب میتوانیم مسیری متفاوت برای زندگیمان ترسیم کنیم، مسیری که ما را قادر میسازد تا بسیار طولانیتر از زمانی که ژنهایمان برایمان تعیین کردهاند عمر کنیم.
نویسنده میگوید: چرا جهان به کتابی دیگر در باب طول عمر نیاز دارد؟ در طول چند سال گذشته، مدام این سؤال را از خودم پرسیدهام. اغلب نویسندگان این حوزه را میتوان در دستهبندیهای مشخصی جای داد: مؤمنانی واقعی وجود دارند که مصرند اگر رژیم غذایی خاص آنها را دنبال کنید (که هر چه محدودتر باشد، بهتر هم هست)، اگر مراقبه را به روشی خاص انجام دهید، نوع خاصی از غذای فوقالعادهای را بخورید یا اینکه انرژی خود را به نحو مناسبی حفظ کنید، آنگاه میتوانید از مرگ بگریزید و تا همیشه زنده بمانید. این افراد، اغلب، فقدانِ سختگیریهای علمی آثارشان را با چاشنی اشتیاق جبران میکنند.
در سوی دیگر طیف، افرادی قرار دارند که متقاعد شدهاند علم بهزودی درمییابد چطور میتوان با اصلاحات پیچیدهی سلولی، طولانی کردن تلومرها یا برنامهریزی مجدد سلولهایمان، روند پیری را متوقف ساخت، بهنحوی که دیگر لزومی به پیر شدن وجود نداشته باشد. به نظر میرسد دستیابی به چنین مرتبهای از پیشرفت در بازهی عمری ما بعید باشد، هرچند مطمئناً علم قادر خواهد بود در روند درک ما از پیری به جهشهای بزرگی نائل آید. ما طبعاً به اطلاعات علمی بسیاری دست خواهیم یافت، اما بخش مشکل کار این است که بدانیم چطور این دانشهای جدید را برای انسانهای واقعی بیرون آزمایشگاه هم به کار ببریم یا دستکم اگر این علم پرطمطراق نتواند با یک قرص طول عمر را به ما اعطا کند، ما چطور اقدامات احتیاطی لازم را انجام دهیم.
در این میان، من نقش خودم را اینگونه میبینم: من یک دانشمند آزمایشگاهی یا یک پژوهشگر بالینی نیستم، بلکه بیشتر مانند یک مترجم هستم و در درک و بهکارگیری بینشهای علمی بهدستآمده به شما کمک میکنم. چنین کاری نیازمند درک کامل مفاهیم علمی مورد نظر و البته قدری هنر است، درست مثل ترجمه کردن شعری از شکسپیر به زبانی دیگر. ما باید معانی واژهها را با دقتی تمامعیار بگیریم (علم) و لحن، تفاوتهای ظریف، احساس و ریتم را نیز مدنظر داشته باشیم (هنر). بدینترتیب رویکرد من به طول عمر عمیقاً در علم ریشه دارد. درعینحال، کوشیدهام در مسیر یافتنِ چگونگی و زمان مناسب بهکارگیری یافتهها برای شخص شما، برای بیمار، برای فردی با مشخصات ژنتیکی، پیشینه، عادات و اهدافی خاص، هنر زیادی هم به خرج دهم.
من باور دارم که ما همین حالا هم برای پدید آوردن تغییری محسوس به اطلاعات کافی دسترسی داریم. به همین سبب این کتاب مانایی نام گرفته است. مرادم از مانایی هر دو معنای نهفته در آن است: هم بلندتر زندگی میکنید و هم بهتر. شما میتوانید طول عمرتان را افزایش دهید، از تندرستی بیشتری لذت ببرید و از زندگیتان بهرهی بیشتری کسب کنید.
هدف من تدوین یک کتاب راهنمای عملی و کاربردی برای تمرین افزایش طول عمر است. این راهنما به شما یاری میرساند تا مانا باشید. امیدوارم متقاعدتان کنم که شما قادرید با صرفکردن زمان و تلاش کافی، طول عمر خود را تا یک دهه و بازهی سلامتی خود را احتمالاً تا دو دهه افزایش دهید و این بدان معناست که میتوانید انتظار داشته باشید کاراییتان همانند کارایی فردی بیست سال جوانتر از خودتان باشد.

قسمتی از کتاب مانایی نوشتهی پیتر عطیه:
معضلی که ما بدان دچار شدهایم این است که محیط زندگیمان در طول یکی دو قرن اخیر به نحو محسوسی و تقریباً از تمامی جهات ـ نحوهی تأمین مواد غذایی و عادات غذایی، سطح فعالیتهای ما و ساختار شبکههای اجتماعی ما ـ تغییر کرده است، حال آنکه ژنهای ما ندرتاً دستخوش تغییر شدهاند.
مدتها پیش، زمانی که فروکتوز را عمدتاً در قالب میوه و عسل مصرف میکردیم، میتوانستیم آن را به عنوان چربی ذخیره کنیم و در زمستانهای سرد و دورههای کمبود مواد غذایی، به مدد این چربیها زنده بمانیم. آن هنگام، فروکتوز دوست ما بود. اکنون اما فروکتوز در رژیم غذاییمان بهشدت افزایش یافته است، بهنحوی که مقادیر بالای آن به شکل مایع سوختوساز و تعادل کلی انرژیمان را مختل کردهاند. امروزه کالری دریافتیمان از فروکتوز بسیار بیشتر از نیاز بدنمان بدان است.
محیط تازهای که پدید آوردهایم، همراه با آنچه (در درازمدت و نه کوتاهمدت) میخوریم؛ نحوهی فعالیت (یا نبود فعالیت) بدنی و نحوهی خوابیدن (یا نخوابیدن) ما بهطورکلی، ماهیتی سمی دارد و بر سلامت هیجانیمان تأثیر میگذارد (کافی است چند ساعتی را در شبکههای اجتماعی بگذرانید) این محیط تازه به همان اندازهای برای ژنوم ما غریبه است که یک فرودگاه برای کسی چون بقراط بیگانه خواهد بود. بهعلاوه، توانمندیهای جدید ما برای دوام آوردن از بیماریهای همهگیر، جراحات و بیماریهای سابقاً کشنده نیز، فهرست موارد مخالف با انتخاب طبیعی را طولانیتر کرده است. ژنهای ما دیگر با محیط زندگیمان سازگاری ندارند. بنابراین اگر مایلیم خود را با این دنیای نو و خطرناک تطبیق دهیم و توامان رشد یابیم، باید تدابیری زیرکانه اتخاذ کنیم.