عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
فیلمنامه اصلی: واندا
واندا فیلمی است دربارهی توان زیستن بدون امید. واندا چنان سیاست رادیکالی دارد که در مقام فیلمی متعلق به/برای/براساس آینده ماندگار میشود؛ آیندهای که با به اصطلاح پادفرهنگ دورهی خودش سازگار نیست (پادفرهنگی که عملاً ماهیت کمابیش محافظهکارانهای داشت). بهعلاوه، واندا را نمیتوان در چارچوب مباحثات و منازعات فمینیستی دورهی خودش درک کرد. گورفینکل میگوید فیلم «در زاویهی بیثباتی نسبت به گفتمانهای آزادی زنان در زمانهی خود و همچنین مطالبه برای بازنماییهای امیدوارکننده که در اوایل دههی 1970 در نقد فیلم فمینیستی ظهور کردند، قرار میگیرد.» هیچچیزِ سادهانگارانه و سادهلوحانهای از قبیل بازنمایی امیدوارکننده دغدغهی لودن نیست. واندا از نظر عاطفی بیگانه است و نمیتوان آن را در کنار فیلمهای معاصر، که شباهت سطحی با آن دارند (بسیاری از آنها مستند بودند)تفسیر کرد، فیلمهایی نظیر «بزرگ شدن زن» (1971)، «جینیِ جینی» (1971)، «فیلمی دربارهی زنان» (1971)، «هر چیزی که میخوای باشی» (1971)، «سه زندگی» (1971) و «جویس در سی و چهار سالگی» (1972). ایوون مارگولیس در مورد این نوع فیلمها متذکر شده که آنها را «مستقیماً جنبش (موج دوم) فمینیسم پدید آورد» و نتیجتاً «حاکی از ایدهی شفافیتاند که در سینمای رئالیستیِ مصلح اجتماعی رایج است: اعتقاد به ثبت سینماتوگرافیک در مقام تضمین خودبهخودی جامعیت سینما.»
جوهرهی خاص سینمای فمینیستی دهه 1970 با ایجاد اتحادی مقدس بین ضدیت با وهم و سیاست هویتی مفروض دانست که با اتخاذ سبک سینماوریته و با پرداختن به امر روزمرهی رایج و همگانی ممکن است وحدت سیاسی برساخته شود. واندا به منظور ارائهی روزمرگی زودگذر و بغرنج (از طریق اسلوب داستانی) جلوهای مبدل و مرکب از واقعیت دارد؛ در این فرآیند، لودن معتقد است واقعیت فیالواقع دائماً و الزاماً چیزی است که از چارچوب بازنمایی و پرشورترین ایدهآلهایمان در مورد ساختار آن عدول میکند. او همچنین تواناییمان را برای نتیجهگیری از واقعیت و ارائهی آن در فرم روایی (چه مستند و چه داستانی) زیر سؤال میبرد. البته تورنهام خاطرنشان میکند که فیلم، بهویژه از نظر فضا، «کیفیتی دوگانه دارد که هم از حیث دقت مستند و هم از حیث داشتن کیفیتی دور از فانتزیِ سوررئال نگریسته میشود». پس این بههیچوجه برداشت سادهلوحانه یا سادهانگارانهای از رئالیسم نیست. لودن با قرار دادن شخصیتی که حتی مزیت شناخت خویشتن خود را در بطن این داستان ندارد، شاید سهواً نقص اساسی هر سیاستی را آشکار میکند که رویهمرفته منوط به توانایی ما برای شناسایی و سازماندهی است (او در عین حمایت از آزادی زنان، قویاً اذعان کرد این سوژهی هنریِ مورد علاقهاش نبود). بااینهمه، آیا میتوانیم زنی را بشناسیم که حتی نمیتواند هویت خود را در مقام انسان بشناسد؟ آن هم زنی که تا آنجا پیش میرود که میگوید انسان نیست و در مقام شخصیتی دایجتیک غیرقابل درک مینماید و انگیزههایش هرگز آشکار نمیشوند ـ احتمالاً به این خاطر که او مزیت توانایی واکاوی آن انگیزهها را ندارد. این جوهرهی اخلاقی واندا در مقام تجربه است: آیا به موقعیت فیلم در مقام داستانی صوری پناه میبریم تا از احساس گناه خودمان در امان بمانیم. (چراکه میدانیم فیلم لودن فیالواقع از واقعیتهای رنج بشر میگوید که ما نباید از آنها رویگردان شویم ـ و بااینحال، همیشه از آنها رویگردان میشویم؟) آیا نمیتوان سادهتر گفت که مسئله عدم همدلی نیست، بلکه عدم امکان همذاتپنداری با این زن است ـ و اینکه این نقص در فیلم نهفته است و نه در ما؟ لودن از طریق واندا به ما میگوید اگر سیاستمان نتواند برای کسی همچون این زن مجالی ایجاد کند، اخلاقیات ظاهریمان مطلقاً ظاهرفریباند و علاوهبراین، فمینیسم با تأکید آشکارش روی مفاهیم دستیابی به عاملیت، بیانمندی، سازماندهی و همبستگی همیشه زنانی همچون واندا را سرخورده کرده ـ و همچنان به این کار ادامه میدهد.
دِرک لاوِرت خاطرنشان میکند: «واندا فیلم رسمی نیست. واندا نمایندهی هیچ گروهی نیست... واندا طرفدار مادران، زنان مدرن یا قربانیان نیست. بازنمایی در کار نیست. واندا غایبِ همیشه حاضر است.» دلالتهای این ژستِ رادیکال ناشی از غیاب بهزعم لودن سوژهی (جنسیتزده) جستار حاضر نیز هست: چون فراخوان فمینیسم ایجاب میکند زنان ضمن اینکه گروهی عمل میکنند، حدود خودشان را مشخص کنند، هویت خودشان را بشناسند و نمایندهی خودشان باشند.
واندا اجزای این موضوع را تحلیل میکند تا نشان بدهد فراخوان فمینیسم به عقیدهی، و به خاطر، چه کسانی ناممکن است. واندا جسورانه نشان میدهد برای بسیاری از زنان، فمینیسم (از نوعی خاص) چهبسا تنعمی باشد که بضاعتش را ندارند. واندا رویهمرفته فیلمی است دربارهی زنی که از طریق معاملهی عاطفیِ ناخوشایند و تحقیرآمیز با مردان بیرحم و بیاعتنایی روزگار میگذراند که او را وسیلهای برای دستیابی به نیازها و امیال جنسیشان میدانند و نه هرگز همچون هدفی غایی.
واندا فیلمی است که این جسارت را دارد که بگوید کارکردهای اجتماعی و اخلاقی هنر لزوماً نباید رستگاریبخش باشند ـ که رستگاری نوعی تسلی سطحی و ساختگی است که کمتر کسی در این دنیا از عهدهاش برمیآید. این فیلم را زنی ساخت که بهخوبی میدانست ارائهی تعریف از او بهخاطر و براساس شرایط جسمانیاش چه معنایی دارد. واندا دلخوشیهای ناشی از مثبتنگری، بلندپروازی و حتی ناز و نعمت فردیت را برنمیتابد. این فیلم در سیاست امتناع فمینیستیِ ضدسرمایهداریاش آنچنان رادیکال است که هنوز میکوشیم پابهپایش پیش برویم. فیلم عیناً نشان میدهد که امر شخصی به چه ترتیب سیاسی است و چرا بیشازپیش اهمیت دارد. واندا دربارهی امتناع زنی از نجاتدادهشدن یا نجاتدادنِ خود است، زنی که فاقد استطاعت و قدرت تغییردادن هر چیزی در زندگیاش است، زنی که در وضعیت مدام انسداد، بنبست و شکست زندگی میکند؛ واندا فیلمی دربارهی لحظهی معاصر ماست.